نقد و بررسی فیلم سینمایی رد خون

بررسی تخصصی فیلم سینمایی رد خون-ماجرای نیمروز۲

فیلم سینمایی رد خون – ماجرای نیمروز۲، دومین فیلم سینمایی پر بازدید است که درباره عملکرد مجاهدین خلق و نیروهای امنیتی ایران، به کارگردانی محمدحسین مهدویان ساخته شده است.

این فیلم به تهیه‌کنندگی سید محمود رضوی، نویسندگی حسین تراب نژاد و ابراهیم امینی و با بازیگری هنرپیشگانی چون جواد عزتی، بهنوش طباطبایی، هادی حجازی‌فر، محسن کیایی، هستی مهدوی، مهدی زمین‌پرداز و حسین مهری در سال ۱۳۹۷ تولید شده و از مهرماه ۱۳۹۸ اکران عمومی شد.

فیلم سینمایی رد خون از تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۹۹ در شبکه نمایش خانگی توزیع شد.

این فیلم با نزدیک به ۱۸ میلیون دقیقه تماشا در سه روز ابتدایی انتشار، پر بازدیدترین فیلم سیاسی – اجتماعی شبکه نمایش خانگی لقب گرفت. رکورد پیشین نیز در اختیار قسمت اول این فیلم به نام ماجرای نیمروز بود.

خلاصه داستان:

خلاصه فیلم از این قراراست که بعد از حوادث سال ۱۳۶۰ که در فیلم قبلی ماجرای نیمروز به تصویر کشیده شده بود، نیروهای امنیتی همچنان درگیر فعالیت های مسلحانه اعضای باقیمانده سازمان در ایران هستند.

از مقابله با واحد های عملیاتی و ترور گرفته تا نفوذ مجاهدین در ارگان های حساس، نمود هایی است که نیروهای امنیتی را مشغول یک جنگ همه جانبه با مجاهدین نموده است.

پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از طرف ایران، روند ماجراهای فیلم را به سمت غرب کشور، پایگاه های مجاهدین در داخل خاک عراق و نهایتا به عملیات مرصاد یا فروغ جاویدان که از سوم مرداد ۱۳۶۷ شروع شده بود، معطوف کرد که بخش زیادی از فیلم را به خود اختصاص داده است.

فیلم در بستر فعالیت های اطلاعاتی و امنیتی درگیر است. اما تغییر روند فیلم از آنجا شروع می شود که توسط نفوذی های اطلاعات از پادگان اشرف تصاویری به دست نیروهای امنیتی ایران می رسد، یکی از آنها عکس سیما با نام سازمانی خواهر لیلا در پادگان اشرف (بهنوش طباطبایی) همسر افشین (محسن کیایی) است که خواهر کمال (هادی حجازی‌فر) نیز می باشد. افشین عکس را مخفی میکند تا برای خودش و کمال که برادر سیما می باشد دردسر امنیتی درست نشود.

از طرفی تمرکز فعالیت نیروهای امنیتی ایران در غرب کشور به دلیل حضور نفوذی های سازمان مجاهدین در جبهه ها، صادق (جواد عزتی) یک عملیات برون مرزی در عراق طراحی میکند. آنها می خواهند عباس زریباف فرمانده عملیاتی مجاهدین را درعراق ترور کنند. او کمال (هادی حجازی‌فر) و شادکام را برای اجرای این ماموریت به عراق میفرستد. اما عملیات آنها قبل از شروع شکست میخورد. شادکام تیر خورده و کشته میشود و کمال (هادی حجازی فر) با تحمل دردسرهای فراوان به تهران برمیگردد.

پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، عملیات مجاهدین در غرب کشور شروع می شود و پس از عبور از شهرهای قصر شیرین، سرپل ذهاب، کرند و اسلام‌آباد در تنگه چهارزبر متوقف و جنگ خونینی بین آنها و نیروهای مدافع صورت می گیرد.

اکیپ نیروهای امنیتی شامل صادق(جواد عزتی)، کمال(هادی حجازی فر)، مسعود(مهدی زمین پرداز) و افشین(محسن کیایی) به سمت کرمانشاه می روند. ازآن طرف همسر افشین و خواهر کمال یعنی سیما (بهنوش طباطبایی) که همراه با مجاهدین است و چند سال پیش از آن از اردوگاه اسرا به مجاهدین پیوسته، به دنبال این است که در حین عملیات به تهران برسد تا بتواند پس از سالها دخترش فاطمه را ببیند.

در این علمیات بالاخره کمال و افشین، عباس زریباف را در حالیکه از ناحیه پا مجروح شده و خودش را مخفی کرده پیدا می کنند که توسط کمال کشته می شود و عملیات نیز همزمان با شکست کامل نیروهای مجاهدین به پایان می رسد.

سیما با لباس مبدل خودش را به تهران می رساند تا دخترش را ببینید. از آنطرف کمال و افشین به دنبال سیما میروند تا از او انتقام بگیرند. صادق و تیم اطلاعاتی هم آنان را دنبال می کنند و فیلم با رفتن عوامل آخرین صحنه به سوی سرنوشتی نا مشخص به پایان می رسد.

نقد:

نقد های بسیاری از زوایای گوناگون درباره این فیلم صورت گرفته و نگاشته شده است. اما به جرات می توان گفت که هیچ یک از نقد ها حول محتوای تاریخی و حقیقی فیلم نیست.

بعنوان کسی که در آن ایام از اعضای سازمان بودم، می خواهم دست اندرکاران، عوامل و مخاطبان فیلم را با زوایایی آشنا سازم که یا بر آنها پوشیده بوده و یا عامدانه بدون پرداختن به حقایق تاریخی از کنار آن عبور نموده اند.

بعبارتی فیلم با همه زیبایی ها، کارگردانی و بازی بسیار هنرمندانه بازیگران بطور خاص صادق(جواد عزتی)، کمال(هادی حجازی فر)، افشین(محسن کیایی)، سیما (بهنوش طباطبایی)، زهره(هستی مهدوی‌فر)، …، یک نقطه ضعف اساسی در محتوی دارد و آن هم سناریو یا فیلم نامه این اثر است.

هر دو فیلم سینمایی ماجرای نیمروز۱ و ۲، نگاهی امنیتی به مسائل سیاسی – اجتماعی آن دوران دارد. اما بر خلاف اولین قسمت فیلم یعنی ماجرای نیمروز ۱ که در اسفند ۱۳۹۵ اکران شد، الزاما با واقعیت ها و حقایق تاریخی انطباق ندارد.

بخش اعظم فیلم سینمایی ماجرای نیمروز۱، وقایعی را به تصویر می کشد که امانتداری تاریخی در آن تقریبا رعایت شده است. اما فیلم سینمایی رد خون-۱۳۹۷ جز در برخی موارد، از این خصوصیات مبری است. به عبارت دقیق تر فیلم سینمایی رد خون، برش های ناهمگون از وقایع تاریخی است که تلاش کرده جامعه و بطور خاص نسل جوان را با گذشته آشنا سازد اما دست خورده و تحریف شده است.

با اینکه می گویند فیلمنامه رد خون ۲۹ بار بازنگری و تصحیح گردیده، نه تنها درباره وقایع مجاهدین، حتی درباره سیستم های امنیتی ایران نیز از حقایق تاریخی عبورکرده و عامدانه بر داستانسرایی حاشیه وار، پیوندها و تقابل های شخصی و رمانتیزه کردن روابط هر دو طرف می پردازد.

در این فیلم حتی انتقام نیز یک انتقام شخصی است که هردو طرف به آن دچار شده اند.

فیلم از هفتم فروردین ۱۳۶۷ – عملیات آفتاب در منطقه فکه، با گریزی به ماجرای عباس زریباف در سال ۱۳۶۰ شروع می شود و در واقع با کشته شدن او در مرداد سال ۱۳۶۷ – عملیات مرصاد یا فروغ جاویدان،  نیز به پایان میرسد و مابقی شاخ و برگ هایی است که به نظر می رسد برای تاریخ سازی در فیلم مد نظر گرفته شده است. به عبارتی شاید بتوان گفت که این فیلم، فیلم انتقامگیری نیروهای اطلاعاتی از همکار سابق و نفوذی سازمان مجاهدین در ارگان های اطلاعاتی سال ۱۳۶۰ می باشد.

اما عباس زریباف که این همه در سرتاسر فیلم پر رنگ و برجسته می باشد، آن نقش و نگار خیالی را در عالم واقع نداشت.

اگر به واقعیت های تاریخی رجوع شود، عباس زریباف، وقتی عباس زریباف بود که در ارگان های امنیتی سال ۱۳۶۰ نفوذ داشت و پس از آن در درون سازمان مجاهدین درعراق فرد چندان برجسته ای نبود که تمام عملیات مرصاد – فروغ جاویدان – ۱۳۶۷ در او خلاصه شده، با او آغاز شده و در او خاتمه یافته باشد. عباس زریباف قبل و حین عملیات همانند یکی مثل دیگران بود که در کنار او فرماندهان و مسئولانی قرار داشتند که ده ها مرتبه پیچیده تر و بالاتر از او بودند که تعدادی نیز در همان عملیات کشته شدند.

همین نگاه برجسته و حاشیه سازی شده نسبت به عباس زریباف در جریان عملیات مرصاد-فروغ جاویدان، نگاه جامعه جوان امروز ایران را از روی یکی از مهم ترین وقایع تاریخی عبور داده، بدون اینکه توانسته باشد به کلیت حقایق تاریخی اشاره واقعی داشته باشد.

به عبارتی خلاصه سازی تاریخی عملکردهای سازمان مجاهدین در یک نام یعنی عباس زیباف، دستکاری تاریخی و دگرگون کردن حقایقی می باشد که جامعه را از یک واقعیت بسیار بزرگ و مهم  تحت عنوان تاریخ، موجودیت و عملیات های سازمان مجاهدین با پشتیبانی همه جانبه صدام حسین، سرویس های جاسوسی و دشمنان همیشگی مردم ایران دور کرده و به اندازه عباس زریباف کوچک و غیر مهم جلوه داده است.

صحنه سازی های تقریبا واقعی و اکشن از عملیات مرصاد-فروغ جاویدان، یکی از نقاط مثبت و رنگارنگ این فیلم می باشد که بخوبی طراحی، کارگردانی و اجرا شده است. اما این عملیات، عملیات عباس زریباف نبود. عملیاتی به بزرگی حاکمیت، مجاهدین خلق و صدام حسین بود که سرنوشت هر سه طرف را بطور بنیادین تغییر داد.

-صدام حسین فهمید که اشتباه کرده و نمی تواند روی سرنگونی حاکمیت بر روی سازمان رجوی در این ابعاد سرمایه گذاری کند و پس از آن نیز با احتیاط بسیار با رهبران سازمان مراوده داشت.

-حاکمیت از یک پیچ تاریخی و استراتژیک عبور کرد و در برابر سازمان مجاهدین خلق و سرنگونی از طریق جنگ مسلحانه آبدیده و بیمه شد.

-اما شکست سازمان مجاهدین در عملیات مرصاد-فروغ جاویدان، یک شکست معمولی در یک جنگ عادی نبود. موجودیت و تمامیت سازمان از نظر سیاسی، اجتماعی، نظامی، بین المللی و استراتژیک در ورطه نابودی افتاد که از آنروز تا کنون شاهد این روند تاریخی هستیم. یعنی بعد از اعلام جنگ مسلحانه در سال ۱۳۶۰ که کمر اجتماعی سازمان شکست، عملیات فروغ جاویدان تیر خلاصی بر پیکر آن بود که پس از آن به جسدی متحرک تبدیل گردید.

-فیلم به پس لرزه های بوجود آمده از عملیات مرصاد-فروغ جاویدان در درون مجاهدین اشاره ای ندارد. به همین دلیل نتوانسته است عملیات مجاهدین را به معنای واقعی به تصویر بکشد. نزدیک به ۳۰۰۰ تن از نیروهای عملیاتی سازمان کشته و مجروح شدند و بسیاری نیز از این سازمان جداشدند که هرگز قابل جبران نبودند. سازمان مجاهدین ارزنده ترین نیروهایش را در این عملیات از دست داد و مابقی نیز در شوک بسیار بزرگی قرار داشتند که ماه ها و سال ها پس از آن ادامه داشت. به معنای دقیق تر نیروی عملیاتی بازمانده از مجاهدین، دیگر همان فرد جنگجوی سابق نبود.سازمان مرگ تاریخی خود را به چشم دید!

-این فیلم نه به پیش درآمدهای شکل گیری عملیات مرصاد-فروغ جاویدان، نقشه تجزیه ایران توسط صدام حسین، عربستان سعودی، … و نه به حوادث پس از آن بخصوص حوادث زندان ها و اعدام های سه چهار هزار نفره آن دوره نمی پردازد. نمونه سازی سپردن یک نفوذی تواب به جوخه اعدام توسط صادق، نگاهی خطاکارانه توسط نیروهای امنیتی را تداعی میکند که می تواند حاصل یک اشتباه در تصمیم گیری فردی یا مسئول اطلاعاتی آن موقع در قالب صادق باشد. اما همانطور که در چند جای فیلم دیده می شود، صادق هم چکیده کارهای روزانه خود را به مسئول یا مسئولان بالاتر گزارش می داده، بنابراین به مسئول یا مسئولان آن اعدام ها و شکل گیری آن، اشاره نشده و این خلا نمی تواند مخاطب فیلم را از نظر تاریخی نسبت به آن حوادث راضی نگه دارد.

-با ارزش تر بود که در این فیلم قسمت های مربوط به سازمان مجاهدین، در صحنه های واقعی پادگان اشرف در عراق تهیه می شد. یا با شبیه سازی مکان واقعی و استفاده از جلوه های ویژه، چشم های بیننده را با زمان و مکان واقعی آشنا می نمود. مثلا صحنه های جنگی حین عملیات مرصاد-فروغ جاویدان در تنگه چهارزبر، بسیار نزدیک به واقعیت بوده و از نقاط بسیار مثبت فیلم می باشد. اما صحنه های عملیاتی کشتار مردم توسط مجاهدین در کنار نماز خواندن آنان غیر واقعی است و از طرفی به علل آن نمی پردازد که چگونه چنین صحنه هایی پدید آمده است در صورتیکه در دنیای واقعی وجود داشته و افرادی مانند ابراهیم ذاکری، حسین ابرشمچی، مهدی کتیرایی، عبدالوهاب فرجی، مسعود قربانی،…جوخه های اعدام صحرایی تشکیل داده بودند و به اصطلاح مجاهدین بصورت صحرایی محاکمه و اعدام انقلابی می کرند. صحنه های عملیات های انتحاری مجاهدین نیزگرچه حقیقت داشته و نمونه های بسیار زیادی در صحنه های واقعی عملیات بوقوع پیوسته، چند ثانیه ای، بسیار ضعیف و غیر واقعی نشان داده شده است.

این فیلم در موضوعات اصلی بیش از اندازه خلاصه نگاری شده و در بسیاری جهات بر ابهام ها می افزاید. حاشیه ها نسبت به موضوعات اصلی پر رنگ تر و زمان برتر است. نوک زدن به موضوعات اصلی و عبور سریع از آن نمی تواند وقایع تاریخی و حقیقی فیلم را به درستی به مخاطب معرفی نماید.

اشاره ای به نادرستی های محتوایی و رفتاری در صحنه ها و دیالوگ های فیلم:

صحنه ها و دیالوگ هایی در فیلم وجود دارد که از نظر محتوایی اشکال دارند. درست است که این موارد در عالم واقع اتفاق افتاده، اما دیالوگ ها نمی توانند محتوی لازم را به مخاطب انتقال دهند. در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می شود :

۱. دیالوگ صادق در فیلم – بحث قطعنامه ۵۹۸ و اینکه رجوی دنبال صلح نیست، گنده کردن بی دلیل مسعود رجوی در یک موضوع نامربوط:

خب معلوم است که رجوی هیچوقت دنبال صلح نبوده و نیست. اما مگر رجوی طرف حساب قطعنامه بوده یا اینکه او طرف حساب ایران یا جامعه بین الملل بوده که موضوعی به بزرگی صلح را تعیین تکلیف نماید؟

۲. تصویر سیما همسر افشین در سازمان مجاهدین که به اسارت نیروهای عراقی درآمده و به دلیل فشارها و تهدیداتی که در اردوگاه ها وجود داشته به سازمان پیوسته و در سیستم امداد مجاهدین خدمت می کند:

تعدادی عکس توسط جاسوس های امنیتی ایران از درون سازمان مجاهدین در عراق به تهران ارسال می شود که تصویر سیما یا همان خواهر لیلا همسر افشین که برادر کمال نیز می باشد درمیان آنها است. افشین این عکس را بر میدارد و پنهان میکند تا نیروهای امنیتی به آن دسترسی نداشته باشند.

این واقعه در هر دو طرف غیر واقعی است.

نکته مجهول اما مهم اسارت سیما و نحوه پیوستن او به سازمان در عراق است. و اینکه چگونه تعدادی از اسرای ایرانی در اردوگاه های عراق به سازمان پیوستند؟

این موضوع یکی از مهمترین مسائلی بود که فیلم نه درباره سیما و نه درباره سایر اسرایی که به مجاهدین پیوسته بودند، سکوت نموده است. این واقعه در هر دو طرف بطور غیر واقعی ضمیمه فیلم شده است.

۳. چهاردهم تیرماه ۱۳۶۷ عراق-پادگان اشرف، بستری شدن عباس زریباف در واحد امداد مجاهدین و دیالوگ با زهره(هستی مهدوی‌فر):

فیلم می خواهد روابط بسار خشک، تشکیلاتی و غیر عاطفی عباس زریباف با همسرش را در درون روابط تشکیلات به تصویر بکشد. که کاملا غلط می باشد. این صحنه مربوط به پس از عملیات چلچراغ -۲۸ خرداد سال ۱۳۶۷می باشد. در آن دوران سازمان در تلاش بود حتی بخش زیادی از افراد مجرد را متاهل نماید. و هنوز روابط عاطفی و بطور خاص روابط خانواده ها و زن و شوهرهایی که درون سازمان حضور داشتند به این شکل که فیلم توصیف می کند درنیامده بود.

۴. هجدهم تیرماه ۱۳۶۷ و درگیری مسلحانه مجاهدین با کمال و تیم عملیاتی کمال و شادکام:

در این عملیات که شادکام نیز کشته می شود، فیلم اینطور نشان می دهد که گویا تعدادی از زنان و مردان سازمان مجاهدین مخفیگاه آنان کشف نموده وشروع به درگیری کرده اند.

اولا در آن مقطع چنین رویدادی وجود نداشت وغیر واقعی است.

دوم اینکه هیچ وقت زنان سازمان وارد عملیات های درون خاک عراق نمی شدند چه رسد به بغداد یا حوالی پایگاه شان. یعنی اجازه نداشتند.

و در نهایت اینکه عملیات های اینچنین که برای مقابله با نفوذ یا ترور مجاهدین در خاک عراق شکل می گرفت، تماما توسط نیروهای امنیتی صدام حسین بود.

یعنی حتی با در نظر گرفتن غیر واقعی بودن موضوع، اگر نیروهای امنیتی صدام حسین وارد درگیری با تیم کمال می شدند، این صحنه از فیلم جذاب تر می شد.

۵.خواهران توجه کنید، به این خواهران که تازه آمده اند تخت و کمد بدهید:

فیلم زنانی را نشان می دهد که از هلند آمده اند و می خواهند وارد آسایشگاه جمعی شوند. دیالوگ فیلم کاملا غیر واقعی بوده و اساسا روابطه فرقه ای درون مجاهدین را به نمایش نمی گذارد. این رفتار شاید می توانست در یک زندان اجتماعی رخ بدهد ولی در روابط مجاهدین چنین نبود. در روابط مجاهدین همه چیز از قبل مشخص شده بود. و افرادی که از خارج وارد پادگان اشرف می شدند با مسئول مستقیم خود همراه بوده و آن مسئول همه چیز را از قبل مشخص کرده بود.

۶.خواهران محفل نزنید:

در دیالوگ بین سیما، زهره و ساناز یکی از زنانی که نمایش داده نمی شود می گوید؛ «خواهران محفل نزنید». این نحوه رفتار هیچ وقت در بین مجاهدین مرسوم نبود. مجاهدین در عمل با اعمال مکانیزم های فرقه ای افراد را به این نقطه می رساندند که با هم دیالوگ خصوص نداشته باشند و به عبارتی «محفل» نزنند. فرد خاطی نیز توسط مسئول خود در نشست یا فضایی که فرد دیگری حضور نداشت مورد حسابرسی قرار می گرفت و بعد ها نیز البته در نشست های مسئول بالاتر با فحاشی و حتک حرمت مورد بازخواست قرار می گرفت که چرا در سازمان با محفل زدن شعبه وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران ایجاد کرده است، نه به این نرمی و در میان سایر افراد! چرا که بیان اینچنینی «خواهران محفل نزنید» خود عاملی برای ترویج «محفل زدن» محسوب می شد و هیچ مسئولی به این شکل در جمع تذکر نمی داد. این دیالوگ روابط درونی مجاهدین را نمی تواند بطور واقعی به نمایش بگذارد.

۷.فاکت خوانی عملیات جاری – دیروز که خواهر کبری گفت چرا دیر آمدی سرکار تو دلم گفتم به تو چه ربطی دارد؟:

این صحنه از فیلم نمایشگر نشست های عملیات جاری و غسل هفتگی در تشکیلات سازمان مجاهدین است. اما از نظر زمانی در اختلال است. چرا که فیلم مقطع تیر ماه ۱۳۶۷ را نشان می دهد و اینگونه فاکت خوانی در آن دوران به گونه دیگری بود و آنموقع فقط  نشست های انتقاد و انتقاد از خود وجود داشت. در واقع مقطع قبل از عملیات مرصاد-فروغ جاویدان با مقطع پس از انقلاب ایدئولوژیک و بطور خاص مقطع سال ۱۳۸۰ پس از نشست های طعمع اشتباه گرفته شده است. از نظر محتوایی نیز کاملا غیر واقعی است. چرا که پس از فاکت خوانی یکی از اعضا، دیگر اعضا مواضع خیلی پرخاشگرانه نسبت به همرزم خود داشتند و در خیلی موارد هم کاربه کتک کاری، فحاشی و … کشیده می شد و مسئول نشست آخرین نفری بود که موضع می گرفت تا فاکت خوانی آن فرد به پایان رسیده باشد تا فرد دیگری شروع به فاکت خوانی کند. یعنی به این سادگی فرد نمی توانست جان سالم بدر ببرد.

این نشست های درون تشکیلاتی نمونه بارزی از خود آزاری، جاسوسی از همدیگر، تخلیه درونی افراد، شستشوی مغزی و اجبارات توتالیتری فرقه مجاهدین در درون تشکیلات را نشان می داد که بسیار فجیع تر از آن بود که فیلم می خواهد درباره آن به آرامی، با توصیه اخلاقی، انسانیت و ذکر خیر درباره اعضا بگوید و بگذرد. این گونه نشست ها در یک کلام فجیع و وحشتناک بود!…

با همه اشکالات و نادرستی هایی که در فیلم نامه و سناریو فیلم وجود دارد، کارگردان و بازیگران اصلی فیلم با هنرمندی بسیار تماشایی و شاید بدون آن که حتی خود متوجه آن باشند، تلاش میکنند ضعف های بنیادین و محتوایی فیلم را به حاشیه برانند و با ایجاد شخصیت گرایی یک فیلم دیدنی را به نمایش بگذارند.

فیلم سینمایی رد خون را می توانید از لینک زیر تماشا کنید-تبلیغات ابتدای فیلم از طرف ما نیست:

*توجه داشته باشید که لینک فیلم در کامپیوتر های خانگی و لپ تاپ بخوبی قابل مشاهده است اما در برخی موبایل ها باز نمی شود و قابل مشاهده نیست. برای آندسته که نمی توانند فیلم را مشاهده کنند، لینک دانلود در زیر قرار داده شده است.

برای دانلود فیلم از لینک زیر استفاده نمایید:

http://www.mediafire.com/file/hkr9ymjhckphg6t/Majeraye.nimrouz.720.mp4/file

یا لینک زیر

https://mega.nz/file/dZgTjIwB#yU6fcLNoCX1b0GdBpXDHMBsEInBbGeKX0fU2gUxBnho

جواد فیروزمند، چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ – ۲۹ آوریل ۲۰۲۰