بتازگی دویچه وله مقاله ای تحقیقی راجع به زندگی از نوع رابطه ها و احساس ها به رشته تحریر در آورده است که از بسیاری جهات حائز اهمیت است. این مقاله به تداوم یا عدم تداوم زندگی در یک رابطه ناسالم پرداخته است. یک روانشناس ایرانی-بلژیکی این تحقیقات را همراهی میکند؛
وابستگی بیمارگونه، ترس از تنها شدن، فداکاری برای فرزندان؛ اینها برخی از دلایل کسانی است که درگیر رابطههای عاطفی به بنبست رسیدهاند. در این نوشته به جستجوی تعریف رابطه عاطفی سالم و دلایل عدم ترک رابطه ناسالم رفتهایم.
میگوید سال پیش یک بار با صدای داد و بیداد و مشتهایی که به در حیاط کوبیده میشد، بیرون پریدم. دختر جوانی که هم سن و سال دختر خودم بود، هر چه دشنام بلد بود، با صدای بلند توی کوچه فریاد میکشید و سراغ همسرم را میگرفت. تازه فهمیدم همسر صیغهایاش است. میگوید عذابآورتر از این صحنه، دیدن پسرم بود که از کلاس کنکور برگشته و هاج و واج به هر دومان خیره شده بود؛ به من که اشک میریختم و به دخترک که فریاد میکشید.
۴۵ ساله است. مادر دو فرزند. از خانوادهای مرفه با خانوادهای مرفهتر وصلت کرده است. ۲۶ سال پیش با پیراهن سپید به خانه بخت آمده، اما خود را سیاهبختترین انسان روی زمین میداند. میگوید، نمیدانم آخرین باری که همسرم با من به عنوان شریک زندگی که نه، به عنوان یک انسان حرف زده، کی بوده است. میگوید سالهاست که برای او مردهام، ولی من هنوز دوستش دارم. اتفاق پارسال، چند ماه بیمارش کرد. اما باز هم برخاست. باز هم در همان خانه است و باز هم ادامه می دهد. چرا؟ میگوید به خاطر بچههایم. دخترش ماه دیگر نامزد میکند.
مریم (نام مستعار) یکی از هزاران شهروند ایرانی است که سالهاست زندگیشان را وقف رابطهای نادرست کردهاند. رابطهای گاه تهی از محبت و عشق، گاه مالامال از نادیده گرفته شدن، تحقیر، سرزنش و خشونت. آماری از “طلاقهای عاطفی” در دست نیست. وبسایت “مشرق” در گزارشی در اینباره مینویسد: «در کشور ما پایگاه رسمی وجود ندارد، هر نهادی یک آمار میدهد. اما بر اساس تحقیقات، میتوان ادعا کرد، از هر دو ازدواج، یک ازدواج در مرحله طلاق عاطفی است. »
اما چه میشود که کسی در یک “رابطه عاطفی” به بنبسترسیده، درجا میزند و میلی به بازگشت و تغییر مسیر از خود نشان نمیدهد؟
چند وقتی است که این پرسش و گفتوگو درباره آن، دغدغهی برخی از کاربران شبکههای اجتماعی هم شده است.
#چرا_میمانیم عنوان هشتگی است که کاربران با آن از دلایل ماندن خود در رابطههای به بنبست رسیده مینویسند.
ویژگیهای رابطهی عاطفی سالم چیست؟
نخستین پرسشی که با خواندن نوشتههای کاربران به ذهن میرسد، این است که یک رابطه عاطفی سالم، چگونه رابطهای است؟ رضا کاظم زاده، روانشناس ایرانی مقیم بلژیک، رابطهای را سالم میداند که در آن دو نفر به طور نسبی استقلال خودشان را حفظ کنند؛ رابطهای که در آن دلبستگی و عشق، احساس همدلی و صمیمیت حاکم باشد.
این روانشناس تاکید میکند: «دلبستگی و عشق را در رابطه نباید با وابستگی اشتباه گرفت. وابستگی تا میزانی میان دو نفر که همدیگر را دوست دارند، ایجاد میشود. اما اگر عامل تعیینکننده شود که یکی تنها بر اساس وابستگی، خودش را مجبور به ادامه رابطه بداند، آن رابطه سالم نیست». به اعتقاد او “احساس همدلی”، “وارد دنیای هم شدن” و “فهم دیگری” را هم نباید با این مسئله اشتباه گرفت که «یک نفر در رابطه موظف باشد با هر چه که طرف مقابل میخواهد، موافقت کند.» تعریف او از صمیمیت در رابطه عاطفی هم مشخص است: «صمیمیت را نباید با کنترل کردن اشتباه گرفت. صمیمیت یعنی فرد بتواند درباره خودش و احساساتش صحبت کند.»
کاظم زاده معتقد است، عشق گاهی با “باهمدرآمیختگی دو نفر” اشتباه گرفته میشود. او ادامه میدهد: «دوست داشتن یکی، اما شبیه دیگری شدن نیست. وقتی این اتفاق میافتد، یعنی یکی تحت فشار، خواستههای خودش را قربانی رابطه میکند. رابطه سالم، امکان شکوفاشدن را به دو طرف میدهد.»
از زن اثیری تا زن لکاته
اما نقش شخصیت فرد در یک رابطه عاطفی چیست؟ رضا کاظم زاده میگوید: «نخستین تجربههای دوستداشتن که با پدر و مادر و در درجه اول با مادر رخ داده، سالم نبوده. فرد، عشق را با دوری و فقدان و رنج و سرزنش تجربه کرده است. وقتی مادر محبت را مشروط کرده (اگر غذا نخوری دوستت ندارم)، از هراسِ از دست دادن ِعشق دیگری، فرد یاد گرفته، تنها راه نگه داشتن این عشق، تن دادن به امیال دیگری است.» کاظمزاده به تمثیلهای عشق در فرهنگ ایرانی اشاره میکند و میگوید: «عشق لیلی و مجنون بههمدرآمیخته است. یکی بدون دیگری حاضر به زندگی نیست.»
این روانشناس معتقد است، فردی برآمده از این تربیت و فرهنگ «میخواهد تجربهای را که در دوران کودکی داشته (که بیشتر در مورد مردان صادق است)، با همسرش، بیمارگونه تکرار کند.» به اعتقاد این کارشناس «این رابطهی دو فرد بالغ نیست، بلکه تلاشی است برای بازیابی رابطه دوران کودکی. برای چنین فردی [با این گذشته] اگر همسر به تمام خواستهها تن دهد و به مدل دلخواه نزدیک شود، به عشق ایدهآل تبدیل میشود.» به گفتهی کاظمزاده، برای چنین شخصی، دور شدن و نزدیک شدن به این مدلِ دلبستگی معیار میشود، «این تقابل را در بوف کور، میان زن اثیری و زن لکاته میبینیم. که در نوع تربیت فرزند پسر در جامعه، هنوز رایج است و رابطه را از شکل دو انسان بالغ خارج میکند.»
چرا میمانیم؟
اما چرا افرادی که دچار رابطههای عاطفی ناسالم هستند، ماندن را بر رفتن ترجیح میدهند؟ رضا کاظم زاده میگوید، یک دلیل برمیگردد به شخصیت فرد و مدلهای دلبستگی که از کودکی آموخته است. او دلیل دوم را به رابطه مربوط میداند و ادامه میدهد: «فرد خودآگاه یا ناخودآگاه برای اینکه طرف مقابل را نگه دارد، ضعیفش میکند، رابطه بیمار، فرد را مریض میکند. میزان خوددوستی فرد و اعتماد به نفس طرف مقابل را پایین میآورد. رابطه دوستانهاش، روابط اجتماعی، رابطه با خانوادهاش را از بین میبرد. به میزانی که فرد روابط اجتماعیاش را کاهش دهد و به میزانی که سرزنش بشود، توانایی خروج از رابطه هم در او پایین میآید. »
خشونت خانگی و ربط آن با ماندن
خبرگزاریهای ایران از رشد خشونت خانگی در ایران گزارش میدهند. وبسایتهای درون ایران مینویسند «۶۶ درصد زنان ایرانی دچار خشونت خانگی هستند.» در مورد خشونت خانگی در ایران هم آمار دقیقی در دست نیست. اما با استناد به گزارشهای منتشر شده در روزنامههای ایران، این پدیده در سایه نبود آمار رشد کرده است. وضعیت تعریف خشونت خانگی هم پریشانتر از آمار آن است. به نوشته روزنامه شهروند، در تنها منبع آماری قابل اعتماد که در سال ۱۳۸۳ در ۲۸ استان در مورد خشونت خانگی علیه زنان در ایران تهیه شد، “قهر و صحبت نکردن شوهر با همسر”، “به کار بردن کلمات رکیک”، “ایجاد محدودیت در ارتباطات فامیلی”، “از بین بردن کرامت انسانی و عزت نفس” و “ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل و مهارتآموزی” از نمونه رایجترین انواع خشونت خانگی عنوان شدهاند که پاسخگویان در تحقیق، در زندگی مشترک آن را تجربه کردهاند.
رضا کاظمزاده در مورد دلایل ادامه رابطه از سوی قربانی خشونت، در کنار ضعف های شخصیتی و تاثیر خشونت بر قدرت عمل قربانی، دلایلی مانند «نبود عوامل اجتماعی مثل قانون حمایت، انجمنهای مدنی، از دستدادن حمایت خانواده، و وابستگی مالی» را از جمله عواملی می داند که قربانی را در رابطه نگه میدارد.
ترس از آینده یکی از دلایلی است که کاربران زیادی آن را دلیل ماندن در رابطهی ناسالم و ایستا عنوان کردهاند. فائزه بادامچی، شهروند تهرانی است. مجسمهساز است. ۲۵ سال زندگی مشترک را تجربه کردهاست. ۳ فرزند دارد و در حال جدا شدن از همسر است. او معتقد است: « بسیاری مهارت زندگی کردن را نیاموختهاند. اگر از آنها بپرسید، از رابطهشان چه میخواهند، هزاران نمیخواهم برای شما بیان میکنند اما نمیدانند چه میخواهند. ترس، یعنی پاسخ پرسشِ چه نمیخواهیم را بدانیم اما پاسخ پرسش چه میخواهیم را نه.»
با وجود فرزند در رابطه ناسالم بمانیم یا نمانیم؟
«از خودم گذشتم، به فکر بچهها هستم»، این جملهای است که روانشناس ایرانی مقیم بلژیک، بارها از کسانی که رابطه عاطفیشان پایان یافته اما به دلیل وجود فرزند، حاضر به ترک رابطه نیستند، شنیده است. این روانشناس میگوید: «در کنار دیگر عوامل، احساس گناه شدید و ترس از آینده و سرنوشت بچهها، فرد را مجبور به ماندن میکند.»
فائزه از تجربه خودش میگوید و معتقد است، «سردی روابط پدر و مادر و درک احساس گناه در هر دو یا یکی از آنها روی کودک تاثیر میگذارد. کودک سعی میکند پدر و مادر را خوشحال کند. او هم با احساس گناه بزرگ میشود.»
فردگرایی، عامل جدایی؟
نمیتوان از طلاق عاطفی و رابطه ناسالم سخن گفت و سراغ موضوع طلاق نرفت. مسوولان و پژوهشگران حوزههای اجتماعی میگویند، آمار طلاق در ایران صعودی و نگرانکننده است. خبرگزاری مهر روز ۱۱ آبان در گزارشی نوشت: «در سال ۹۴ بیست و سه و هشت دهم درصد ازدواجها به طلاق منجر شده است.» البته آمار دقیقی در مورد طلاق در ایران وجود ندارد. به این پریشانی آماری باید نبود بانک اطلاعاتی در مورد دلایل طلاق را هم افزود. اما در بسیاری از گزارشها در مورد مقوله طلاق، رسانههای ایران، روی موضوع “فردگرایی” و نقش آن در شکست رابطهها دست میگذارند.
رضا کاظمزاده معتقد است: «فردگرایی اگر امری منفی تلقی شود، به شکل ضایعهای که رشدش باعث شده، ریشهی زندگی خانوادگی از هم بپاشد، با چنین دیدگاهی، منظور از فردگرایی خودشیفتگی است. اما فردگرایی تنها خودمحوری و به خودفکر کردن نیست.» این روانشناس در توضیح فردگرایی به عنوان امری مثبت در جوامع مدرن، آن را به معنای «خوددوستی، یعنی ارزش گذاشتن روی خود، خواستهها و نیازهای خود و احترام گذاشتن به آنها» میداند و ادامه میدهد:« میتوان گفت کسی که خودش را دوست نداشته باشد و خواستههای خودش را نشناسد و به آنها احترام نگذارد، ناتوان از دوست داشتن دیگری است.»
کاظمزاده ادامهمیدهد: «در یک رابطه عاطفی سالم که بر اساس دو خوددوستی بنیان گذاشته شده، ازدواج به معنای فداکردن خود برای دیگری با هر شرایطی نیست.»
این روانشناس با تکیه بر مفهوم مثبت فردگرایی میافزاید: «در جامعه در حال گذاری مثل ایران، رشد فردگرایی میتواند باعث پایان یافتن ازدواجهایی شود که در آنها رابطه عاطفی پیشاپیش پایان یافته است. یعنی دو نفر جرات و امکان فردی و اجتماعی را برای گرفتن این تصمیم پیدا کردهاند.» او معتقد است، نمی توان عشق و محبت را پایه خانواده دانست و فردگرایی را امری غلط.»
فائزه که به زودی مهر طلاق بر شناسنامهاش خواهد نشست، در مورد نگرانی از بالارفتن آمار طلاق و ربط آن با فردگرایی، میگوید: «به نظرم آمار رهایی و آزادی بالا رفته است. پیشتر تصور این بود که وقتی وارد یک رابطه میشوی باید تا مرگ در آن رابطه بمانی. اما اکنون میدانیم که فرصت یکبار زندگی کردن را نباید از دست داد. آمار طلاق نباید ما را بترساند. باید به پیشگیری پیش از درمان فکر کرد.»
در یک رابطه عاطفی مانند ازدواج، کی باید به طلاق اندیشید؟
رضا کاظمزاده جدایی را اولین هحل برای رابطههای به بنبست رسیده نمیداند. این روانشناس کمک گرفتن از فرد ثالثِ تعلیمدیدهی رواندرمانگر، مشاور یا روانشناس را برای بررسی امکان بازسازی یک رابطه بیمار توصیه میکند و میگوید: «رابطه چیزی نیست که یک نفره بتوان آنرا تغییر داد. دو نفر (نه حتما به یک اندازه) باید تمایل به تغییر داشته باشند و نیاز به تغییر و وجود مشکل در خود یا رابطه، یا هر دو را هم بپذیرند. اگر مشکل پذیرفته شد، تلاش دو جانبه برای رسیدن به راه حل سخت نیست.»
ماه دیگر دختر مریم، نامزد میکند و بعد با لباس سپید به خانه بخت میرود. مریم وابستگی مالی ندارد اما با تمام تحقیرها و تهدیدها، مانده است. از تصمیم خود خوشحال است و میگوید: «اشتباه نکردم، چون همهی زندگیم این دو بچه است، حتما قدر ماندنم را میدانند.»