۸ شهریور ۱۳۶۰ انفجاری در دفتر نخست وزیری ایران صورت گرفت. در این انفجار محمد علی رجایی رئیس جمهور و محمدجواد باهنر نخست وزیر (در اثر انفجار)، عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخست وزیری (در اثر خفگی در آسانسور) و هوشنگ وحید دستجردی (در اثر جراحات ناشی از سوختگی و سقوط در ۱۴ شهریور) و یک عابر در بیرون ساختمان کشته شدند. آنها برای شرکت در جلسه شورای امنیت کشور گردهم آمده بودند که این حادثه رخ داد و جز این افراد خسرو تهرانی مسئول اطلاعات نخستوزیری و جمعی از فرماندهان ارشد نظامی سرهنگ موسی نامجو وزیر دفاع، یوسف کلاهدوز مسوول سپاه پاسداران، تیمسار شرفخواه معاون نیروی زمینی، سرهنگ اخیانی معاون ژاندارمری و سرهنگ کتیبه رئیس اداره دوم ارتش نیز در این نشست حضور داشتند که همگی با جراحاتی جان به در بردند. در آغاز چنین تصور شد که مسعود کشمیری که آن زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی بود نیز در این انفجار کشته شده و قطعاتی از اجساد دیگران به عنوان بازمانده جسد وی دفن شد ولی پس از مدتی معلوم شد که وی از مرتبطان با سازمان مجاهدین و عامل اصلی انفجار بوده و به خارج از ایران گریختهاست. در جریان تحقیقات در مورد این انفجار، تنی چند از مقامات امنیتی از جمله حسن کامران، محسن سازگارا، خسرو تهرانی به ظن سهل انگاری یا خیانت، در این ارتباط دستگیر و زندانی شدند که در این میان حسن کامران نزدیک دو سال را در زندان گذرانید. در این رابطه شصت نفر از مقامات طراز اول اجرایی کشور در نامهای به آیتالله خمینی از دستگیرشدگان شفاعت کردند و بر درستکاری آنان گواهی دادند. در همین رابطه بعدها دو نفر اعدام شدند و یک نفر به نام تقی محمدی هم در زندان خودکشی کرد.
واکنشها
انفجار روز ۸ شهریور ۱۳۶۰ در جلسه شورای امنیت ملی رخ داد. در روایت مهدویکنی از این ماجرا چنین آمده است: «روزهای یکشنبه جلسه شورای عالی امنیت ملی با حضور مسئولان لشکری و کشوری در نخستوزیری تشکیل میشد. رئیسجمهور، نخستوزیر، وزیر کشور و فرمانده سپاه و فرمانده نیروی انتظامی و ژاندارمری، مقامات ارتشی و دیگر سران نیروها در آن جلسه حضور داشتند و من به عنوان وزیر کشور در آن شرکت میکردم.». آیتالله هاشمیرفسنجانی در خاطره روز ۸ شهریور ۱۳۶۰ خود، چگونگی خبردارشدن از این واقعه را چنین گزارش میدهد: «جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت ۳ بعدازظهر، هنگامی که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخستوزیری بوده. دود و آتشبلند شد. از پنجره دفترم نگاه کردم. گفتند اتاق جلسات دولت است. فوراً خبر رسید که جلسه شورای امنیت بوده و آقایان رجایی و باهنر هم حضور داشتهاند. یک ربع بعد، بهزاد نبوی آمد که خودش در نخستوزیری بوده، سخت ناراحت و شوکه بود. گفت؛ آقایان باهنر و رجایی شهید شدهاند و عدهای نجات یافتهاند. معتقد بود، به خاطر نبودن وسایل آماده آتشنشانی و نرسیدن فوری، در دو سه دقیقه اول، اینها شهید شدهاند و اگر سرعت عمل بیشتر میشد، نجات مییافتند.» بهزاد نبوی که در آن زمان پست وزیر مشاور در امور اجرایی را بر عهده داشت در مورد این حادثه میگوید: «حدود ساعت ۳ بود که من در اتاقم صدای انفجاری را شنیدم. از پنجره به حیاط نخستوزیری نگاه کردم. دیدم از یکی از اتاقها آتش و دود بیرون میدوید. همراه با دو سه نفر از برادرانی که آنجا بودند به سرعت به طبقه پایین آمدیم. دیدیم که انفجار در یکی از اتاقها صورت گرفته و تعدادی از افرادی که در اتاق حضور داشته و خراشهای سطحی برداشته بودند خود از اتاق بیرون آمدند.» علیاکبر ناطقنوری یکی دیگر از کسانی است که در کتاب خاطرات خود روز حادثه را چنین شرح میدهد: «در نمازخانه مجلس بودیم که یک مرتبه صدای انفجار شنیدیم. آقای احمد اسلامی معاون پارلمانی دولت خبر آورد که انفجار در دفتر آقای رجایی و باهنر که در جلسه شورای امنیت بودند، اتفاق افتاده است.» مهدویکنی هم دربارهٔ لحظه وقوع حادثه در کتاب خاطرات خود میگوید: «در وزارت کشور هر وقت خسته میشدم قدری استراحت میکردم. روز انفجار پس از ادای نماز ظهر و عصر و صرف ناهار در اتاق بالا کمی استراحت کردم. وقتی بلند شدم ساعت ۲:۲۵ بود. جلسه شورای امنیت ملی قرار بود حدود ساعت ۲:۳۰ در محل نخستوزیری تشکیل شود، خیلی خسته بودم گفتم پنج دقیقه دیگر هم بخوابم و بعد بلند شوم. ساعت ۲:۳۵ دقیقه بود بلند شدم و آمدم پایین و سوار ماشین زرهی شدم که در آن بیسیم و تلفن و وسایل ارتباطی وجود داشت. از خیابان بهشت که وزارت کشور قبلاً در آنجا بود به طرف خیابان حافظ حرکت کردیم. همین که وارد خیابان حافظ شدیم، شنیدم بیسیم داد میزند: مرکز مرکز نخستوزیری انفجار، انفجار در نخستوزیری… به وزارت کشور برگشتیم و به دفتر خودم آمدم که روبهروی نخستوزیری هم بود. دیدم اتفاقاً از همان اتاق دارد آتش بالا میآید. بعد با کمیته تماس گرفتم گفتند بله آنجا انفجار رخ داده و آقایان را به بیمارستان بردند. نگفتند که اینها شهید شدهاند. من توفیق نداشتم شهید بشوم. همین پنج دقیقه خواب بنده سبب شد که از این شهادت بینصیب شوم.» پس از انفجار با آنکه تقریباً در خبرها مشخص شده بود که رجایی و باهنر شهید شدهاند، اما خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی نشان از کورسوی امیدی دارد: «خبرهای متناقض میرسید. عدهای مدعی بودند که بعد از انفجار، رجایی و باهنر را در حال انتقال به بیمارستان زنده دیدهاند و عدهای میگفتند اشتباه میکنند، آنها در آتش سوختهاند. رئیس شهربانی سرهنگ وحید، معاون ژاندارمری، سرهنگ ضیائی و معاون نیروی زمینی تیمسار شرفخواه و سرهنگ کتیبه مجروح و بستری بودند.
کلاهدوز مسئولسپاه پاسداران و تهرانی سالم درآمده بودند. تهرانی کمی سوخته بود.» این کاملترین گزارشی است که از مجروحان حادثه داده شده است. اما تا نیمهشب مشخص میشود که رئیسجمهور و نخستوزیر جمهوری اسلامی ایران جان باختهاند. هاشمیرفسنجانی این مطلب را در خاطرات روز ۹ شهریور خود مطرح میکند: «از طریق احمد آقا، جریانات را به امام گزارش میدادیم. نیمهشب دیشب، مطمئن شدیم که رئیسجمهور و نخستوزیر شهید شدهاند. ساعت شش صبح، اعلامیهای به نام شورای موقت ریاستجمهوری نوشتم و مراتب را اعلام داشتیم.»
عامل انفجار؛ مسعود کشمیری
پس از وقوع حادثه، تحقیقات گستردهای برای یافتن عامل حادثه آغاز میشود. رفسنجانی در خاطره روز ۱۱ شهریور خود مینویسد: «به منزل آقای موسوی اردبیلی در کاخ نخستوزیری رفتم. آقایان مهدوی کنی، ربانیاملشی و بهزاد نبوی هم آمدند. بهزاد، گزارش کشف توطئه انفجار نخستوزیری را داد. قرار شد آقای ربانیاملشی دادستان کل کشور، پرونده جریان تحقیق را زیر نظر بگیرد.» پس از آن هم چند روز بعد مرحوم ربانیاملشی عامل انفجار را در یک پیام تلویزیونی معرفی میکند: «عامل انفجار نخستوزیری شخصی به نام مسعود کشمیری، دبیر شورای امنیت، بوده است.»
کشمیری چگونه دبیر شورای امنیت ملی شد؟
ناطقنوری در خاطرات خود دربارهٔ کشمیری میگوید: «آقای کشمیری… دبیر این جلسه بود که او هم از عوامل نفوذی بود متأسفانه حتی شهید رجایی هم به ایشان اعتماد پیدا کرده بود… برای انفجار نخستوزیری پروندهای در اوین تشکیل شد و سوالاتی نظیر اینکه چه کسی کشمیری را آورد؟ معرف او کی بود؟ مطرح شد. حتی در آن زمان شایعه شد که وی هم شهید شده، در حالی که فرار کرده بود.» مهدویکنی هم دربارهٔ او میگوید: «کشمیری هم مدتی بود که توسط آقای بهزاد نبوی و آقای قنبری(تهرانی) به عنوان منشی و دبیر جلسه معرفی شده بود. من اطلاع از سابقه ایشان نداشتم، ولی بعدها گفتند که او از توابین است و قبلاً از اعضای منافقین بوده و توبه کرده و بعد هم در گزینش نیروی هوایی مشغول به کار شده و از او تعریف میکردند. او ظاهر خیلی آرامی داشت و دبیر جلسه شورای امنیت بود. همیشه در دفتری که همراه داشت چیزهایی مینوشت. گاهی از فلاکسی که در آنجا بود برای اعضا چای میریخت. در جریان جلسه هم هیچ حرفی نمیزد. ضبط صوتی هم همراه داشت که جلسه را به وسیله آن ضبط میکرد. خیلی آرام به نظر میرسید و نشان میداد که پسر آرام و نجیبی است. در آنجا یک میز مستطیلشکلی بود. آقای رجایی و دکتر باهنر کنار هم مینشستند. بنده هم به عنوان وزیر کشور پهلوی ایشان مینشستم. کشمیری هم روبهروی دکتر باهنر و آقای رجایی مینشست. یک کیف هم همیشه داشت که آن را زیر میز میگذاشت. ضبط صوت را هم بالا میگذاشت.» بهزاد نبوی سخنگوی دولت رجایی اما در اینباره تأکید میکند که آشنایی با کشمیری نداشته است و در نخست وزیری نیز به سبب موقعیتهای شغلی متفاوت ارتباطی در حد سلام و علیک مانند بقیه کارکنان آنجا با او داشته است. اما روایت ریشهری از نحوه جذب کشمیری به گونه دیگری است: «این انفجار توسط ککشمیری یکی از نفوذیهای منافقین در کمیته اطلاعات اداره دوم ارتش انجام گرفت. مسئولیت این کمیته… آقای مهندس محمد رضوی بود… اعتماد ایشان به عنصری مانند کشمیری خطرساز شد… آقای رضوی آنقدر به کشمیری اعتقاد داشت که حتی پس از انفجار نخستوزیری در پاسخ به سؤال تلفنی اینجانب در اینباره میگفت: «من هنوز باور نکردهام که کشمیری در این جریان نقش داشته باشد…» کشمیری مأموریت خود را برای خیانتکاران منافق چنان ماهرانه انجام داد که در شورای امنیت شرکت میکرد و معروف بود که گاه آقای رجایی پشت سر او ـ که مقید به نماز اول وقت بود! ـ نماز میخواند!»
از جنازه سوخته تا فرار
«جنازهها را به سالن مجلس آوردند. مشاهده کردم، سخت سوخته بودند. آقایان باهنر و رجایی را فقط از دندانهای طلای جلو دهان و آسیابشان میشد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود. مقداری گوشت هم، در کیسه نایلونی [جمع] کرده بودند به عنوان فرد دیگری به نام مسعود کشمیری منشی جلسه. ابتدا نمایندگان خیال کردند، این نایلون متعلق به جنازه آقای رجایی است. خیلی متأثر شدند و فریاد میکشیدند.» این جملات را آآیتالله هاشمیرفسنجانی در خاطرات روز ۹ شهریور خود و از لحظه تشییع اجساد شهدای دفتر نخستوزیری بیان میکند. زمانی که هنوز مشخص نشده بود عامل این انفجارها کشمیری است، ناطقنوری هم در اینباره میگوید: «موقعی که جنازه مرحوم شهید رجایی و باهنر را جلوی مجلس برای تشییع آورده بودند، حتی برای کشمیری هم جنازه درست کرده بودند و میگفتند که بدن ایشان در اثر سوختگی خاکستر شده است. آقای دکتر زرگر همان موقع اعلام کرد که این کار از نظر پزشکی غیرقابل قبول است، ممکن است استخوانها پودر شود اما جمجمه نمیسوزد.» آیتالله مهدویکنی اتفاق مهمتری از این تشییع جنازه را روایت میکند: «کشمیری پیدا نبود. با حسنظنی که به این آقا داشتند، میگفتند او هم سوخته است. برخلاف آن دو نفر که جنازهشان بود این یکی جنازهاش نیست و خاکستر شده است. آنجایی که کشمیری نشسته بود یک قدری خاکستر جمع کردند، در نایلون ریختند و گفتند این هم آقای کشمیری است؛ لذا در روز بعد، هنگام تشییع جنازه، همین نایلون را روی ماشین گذاشتند و آقای مرتضاییفر هم از پشت تریبون صدا میزد: کشمیری! خداحافظ.» ایشان در مورد نحوه شناسایی مینویسد: «در همان روز یا فردای آن روز، آقای بهزاد نبوی گفتند این جنازه کشمیری نبود. ایشان گفتند ما برای اینکه ببینیم کشمیری هست یا نیست، افرادی را فرستادیم خانهاش ببینیم آیا هست[یا] نیست؟ میخواستیم از خانوادهاش مطلع شویم. ایشان گفتند وقتی رفتند دیدند که هیچکس در خانهشان نیست. پدر و مادرش نیز غایب شدهاند. از همینجا این شک پیدا شد که آیا کشمیری شهید شده یا نه؟»
گزارش روزنامه اطلاعات از حادثه
روزنامه اطلاعات فردای آن روز در گزارشی با عنوان «گزارش لحظه به لحظه از انفجار بمب در نخستوزیری» نوشت:
حادثه انفجار در ساعت ۳ بعدازظهر دیروز روی داد و در این ساعت، آقایان محمدعلی رجایی رئیس جمهوری و دکتر محمدجواد باهنر نخستوزیر و چند تن از مقامات نظامی و امنیتی کشور در یک جلسه فوقالعاده شرکت داشتند. در پی انفجار بمب که گفته میشود در داخل یک کیف دستی جاسازی شده بود، قسمتهایی از طبقه اول و طبقه دوم ساختمان نخستوزیری در مجاورت خیابان پاستور دچار حریق شد و آتش و دود فضای محل انفجار را فرا گرفت. در این حادثه محمدعلی رجایی رئیس جمهور و دکتر محمدجواد باهنر نخستوزیر و چند تن از مقامات مملکتی که در جلسه مذکور حضور داشتند به درجه رفیع شهادت نایل شدند و مجروحان حادثه با کمک مأموران و پرسنل نهادهای انقلابی به بیمارستانها انتقال یافتند و تحت مراقبتهای درمانی و پزشکی قرار گرفتند. به گزارش خبرنگاران اطلاعات که در اولین لحظات پس از وقوع انفجار در محل نخستوزیری حاضر شدند با تلاش گسترده مأموران آتشنشانی، شهربانی، کمیتهها، سپاه و گروهی از مردم آتش خاموش شد و تعدادی از افراد که در زیر آوار مانده بودند از زیر آوار خارج شده و به بیمارستان انتقال یافتند. جنازه چند شهید نیز از زیر آوار خارج گردید که به علت شدت سوختگی قابل شناسایی نبود. بر اساس گزارشها لحظاتی پس از اطفاء حریق، مأموران انتظامی حاضر کنترل نظم را بر عهده گرفتند و پیکر پاک شهدا از محل نخستوزیری با آمبولانس و هلیکوپترهای نظامی خارج شد.
به گزارش خبرنگاران ما از محل حادثه تعداد مجروحین و شهدا تا ساعت ۱۲ شب، ۸ شهید و ۲۳ مجروح گزارش شده بود. خبرنگار ما طی این گزارش اشاره کرد که از این تعداد مجروحین تنی چند از مقامات مسئول مملکتی هستند که عبارتند از آقایان سرهنگ وحید دستگردی سرپرست شهربانی جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ سیدموسی نامجو وزیر دفاع و نماینده امام در شورای عالی دفاع، تیمسار شرفخواه جانشین فرمانده نیروی زمینی، سرهنگ وصالی، سرهنگ اخیانی رئیس ستاد ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران، سرهنگ کتیبهای نماینده ستاد مشترک ارتش و عدهای از کارکنان نخستوزیری و چند عابر که در لحظه انفجار بمب از مقابل ساختمان عبور میکردند. مجروحان بلافاصله با کمک امت و نهادها و امدادگران به بیمارستانهای فیروزگر، مصطفی خمینی، انقلاب، سوانح سوختگی، سینا، امیراعلم و امام خمینی انتقال داده شدند و تحت عمل جراحی قرار گرفتند. از این عده مجروحین تعدادی سرپایی مداوا شدند و بیمارستان را ترک کردند. بقیه مجروحین در بیمارستانها بستری هستند. یک پیرزن عابر که از مقابل ساختمان نخستوزیری میگذشت زیر آوار ماند و شهید شد. ضمناً گزارش شد که در این حادثه تعدادی دست و پای قطع شده توسط مأموران و نهادها جمعآوری شد. بعد از انفجار بمب دو فروند هلیکوپتر بر فراز نخستوزیری برای اطفای حریق و حمل اجساد و مجروحان به پرواز درآمدند و پس از خروج تدریجی مجروحین از ساختمان، امدادگران آتشنشانی با کمک پرسنل ارتش جمهوری اسلامی ایران به پاکسازی منطقه مشغول شدند.
یک شاهدان عینی به خبرنگار اطلاعات گفت: پس از انفجار ناگهان دود غلیظی توأم با آتش از طبقه اول و دوم ساختمان نخستوزیری به چشم خورد و پس از مدتی مأموران و عدهای از مردم که در نزدیکی ساختمان نخستوزیری بودند با فریاد «الله اکبر» به طرف نخستوزیری دویدند. از طرف دیگر مأموران آتشنشانی و سپاه و کمیتهها و شهربانی نیز در محل حاضر شدند و برای نجات مجروحین به تلاش پرداختند. وی افزود: این حادثه دست کمی از فاجعه ۷ تیر دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی نداشت. یکی از کارمندان قسمت آبدارخانه نخستوزیری که از ناحیه دست مجروح شده بود هم دربارهٔ واقعه انفجار گفت: وحشتناک بود! در طبقه دوم داشتم به طرف آبدارخانه میرفتم که صدای وحشتناکی تنم را لرزاند و بلافاصله زبانههای آتش را دیدم که از اتاق کنفرانس به بیرون تنوره میکشید. از وحشت نمیدانستم چه کنم. هرچه سعی کردم فکرم را متمرکز و ببینم چه اتفاقی رخ داده است. موفق نشدم، چون دود غلیظی تمام سالن طبقه دوم را فرا گرفته بود. از وحشت از طبقه دوم به اتفاق یکی دیگر از همکارانم به کوچه کنار نخستوزیری پریدیم، و در این موقع بود که دستم مجروح شد، وقتی در کوچه مقداری بر اعصابم مسلط شدم، صدای «الله اکبر» را از داخل ساختمان همراه با شکستن شیشهها میشنیدم، نمیدانستم چه کنم، هنوز آتشنشانی نیامده بود، وقتی مأموران آتشنشانی رسیدند و آتش را خاموش کردند به درون ساختمان رفتیم و به کمک امدادگران پرداختیم. یکی از پاسداران محافظ نخستوزیری هم گفت: بیرون ساختمان نخستوزیری مشغول پاسداری بودم که صدای انفجاری شنیدم سراسیمه خود را به نزدیک در ورودی خیابان پاستور رسانیدم و متوجه شدم که چند تن از امرای ارتش در حالی که یکی از آنها خون از سرش جاری بود از پلههای نخستوزیری به پایین میدویدند، و از طرفی صدای «الله اکبر» نیز که از داخل ساختمان شنیده میشد، مرا متوجه ساخت که کسانی احتیاج به کمک دارند. بلافاصله خود را به طبقهای رساندم که آتشسوزی از آنجا جریان داشت و در همانجا پایم نیز زخمی شد، اما فوری محل را ترک کردم و پایین آمدم و در همین زمان بود که مأموران آتشنشانی به محل رسیدند و به انجام عملیات خاموش کردن آتش پرداختند. اجساد شهدای این فاجعه به صورتی سوخته بود که به هیچ وجه شناسایی آنها ممکن نبود. از سوی دیگر در میان زخمیهای این حادثه اثری از برادران رجایی و باهنر به چشم نمیخورد و بدین ترتیب حدس زده میشد که ۲ جسد از سه جسد به دست آمده متعلق به رئیس جمهور و نخستوزیر باشد. بالاخره در آخرین ساعت شب پیکرهای قربانیان حادثه ۸ شهریور از روی علائمی که در دندانهای هر کدام از آنها وجود داشت شناسایی شدند.
منبع؛ ویکی پدیا