محمد رضا حقیقت
آمریکایی ها درآلبانی درباره محمد رضا حقیقت سوال میکردند؟!
درسال ۱۳۹۳ آمریکا طبق وعده ایی درراستای پذیرش سهمیه پناهندگی۱۰۰ تن اعضای مجاهدین که داده بود، با اعضای سازمان مجاهدین درلیبرتی مصاحبه میکرد. بدلیل ناامنی درعراق، این هیأت کارمصاحبه برای پناهندگی را درهمان سال به تیرانا- آلبانی منتقل کرد. وتاکنون نزدیک به ۳۱تن را پس ازپذیرش پناهندگی، به امریکا انتقال داده اند. این هیأت هرچهارماه یکبارجهت مصاحبه با اعضای سازمان) چه کسانی که ازسازمان جدا شده اند وچه کسانی که درتشکیلات سازمان هستند( به آلبانی می آید وبمدّت ۱۰ روزدرمقرکمیساریا درتیرانا – آلبانی مستقرمی شوند درابتدای آبانماه سال۹۵ هیأت مصاحبه کننده امریکایی که درمقرکمیساریا درتیرانا – آلبانی مستقرشده بود. این هیأت ترکیبی ازاداره امنیتّ داخلی امریکا ووزارت خارجه و… است؛ ازیکی دونفر ازاعضای جدا شده سازمان درمصاحبه ،درباره فردی بنام محمد رضا حقیقت شهروند امریکا پرس وجو می کردند:«آیا اطاعاتی از محمد رضا صداقت دارید…؟.») به عبارتی حتیّ امریکایی ها هم اطلاعی ازسرنوشت این فرد دردست ندارند. درحالیکه بیشترین حجم اطلاعات درون وبیرون تشکیلات سازمان را، نهادهای اطلاعاتی امریکا دارند.!(
ازآنجا که محمدرضا حقیقت شهروند وسیتی زن امریکا است، هیأت مصاحبه کننده ، وضعیتّ وموقعیّت شهروند خود را دنبال می کند.
كمیسیون امنیت و ضد تروریسم شوراي ملي مقاومت ایران در۲۰ آذر۹۶ دراطلاعیه ایی تحت عنوان« رونمایی یک بریده مزدور نو رسیده در سایتهاي تابعه اطلاعات آخوندي با دعاوی ابلهانه و مضحك براي مقابله با جنبش دادخواهي و موقعیت مجاهدین در آلباني» برعلیه من صادرکرده و مدعی است:
« بنابراین صورت مسأله، یاوه هاي صدبار و هزار بار رله شده در اشرف و لیبرتي نیست. چرا كه بعداز سال 7831 در عراق، تمامی ساکنان اشرف و از جمله مزدور نامبرده، از دهها اسکرین توسط نیروهای ائتلاف و امریکایی و 71 آژانس اطلاعاتی و مصاحبه خصوصی با وزارت خارجه امریکا، نمایندگان دولت مالکی و کمیساریای عالی پناهندگی، بدون حضور هیچ نماینده ای از مجاهدین، عبور کرده اند که در هیچکدام از آنها چنین ادعایی مطرح نشده است. سالها بعد مقامات امریکایی اعتراف کردند كه چنان بساطی اساساً برای درهم پاشاندن تشکیلات مجاهدین و فروپاشی نرم آنها طراحی شده بود.
بریده مزدور نورسیده مدعي است » خود سازمان باعث سکته مغزی من بود! « اما فقط یك مشكل كوچك وجود دارد كه از اساس سكتة مغزي در كار نبوده است…»
همچنانکه اسناد پزشکی سکته مغزی را بعنوان یک موضوع وفرد« خاص» انتشاردادم. وآقا وخانم رجوی پس ازحقایق، خفقان گرفته است. اینک نیزهمین اسناد وشواهد «عام» را انتشارمی دهم. پیشا پیش گفته بودم که این مسائل تنها به من خلاصه نمی شود وعام بود .
تا پیش ازتحقیقات هیأت امریکا، حدس می زدم شاید محمد رضا حقیقت درامریکا باشد. وبدلیل اینکه فرد شناخته شده سازمان مجاهدین درامریکا بود ،وازطرف دیگر شهروند وسیتی زن امریکا بود .وپس ازمسائلی که درسال۷۱دراشرف و قرارگاه انزلی)شهرجلولا (برای اوپیش آمد ،اینک محمد رضا صداقت سرخورده شده ودریک نقطه ایی ازامریکا بدون تماس فعال با دیگران به زندگی شخصی خود پرداخته است!. ازاینکه امریکایی ها که بیشترین اطلاعات را دارند، امّا هیچ سرنخی ازاوندارند!، به احتمال قریب به یقین اورا سربه نیست کرده اند. ازسال ۷۰به بعد هیچ کس، هیچ سرنخی از اوندارد .
من )سیامک نادری( درمرداد سال ۱۳۹۴ با همین هیأت وآقای دیگو که مصاحبه کننده اصلی بود وهرسه نفرمصاحبه کننده سوالاتی می کنند، شرکت داشتم. درهمین مصاحبه موضوع اقدام به قتل خودم را شرح دادم. واززندان وشکنجه های سازمان پرده برداشتم. اگرچه درمرداد سال۹۴ اطلاعات وآگاهی ام نسبت به زندانهای سال ۷۳بسیاراندک بود، برای آنها شرح دادم. همچنین دوستان دیگرجدا شده نیز به همین هیأت مشاهدات خود اززندانهای سال ۷۳ را بازگویی کرده اند. من به دوستانم می گفتم:«نترسید، بروید ودرمصاحبه با هیأت امریکایی، حقیقت را بگویید.»
بسیاری ازدوستان جدا شده فکرمی کردند که بازگویی زندانهای سال ۷۳ که به جرم نفوذی رژیم دستگیر شده بودند؟ ،ممکن است نقطهً منفی برای مصاحبه وپذیرش آنها برای امریکا باشد. به آنها گفتم:« حجم اطلاعاتی که امریکایی ها ازسازمان دارند، به نسبت حجم اطلاعاتی که ما داریم یک درهزارم نیست. بروید مصاحبه، آنوقت می فهمید که آقای دیگو وهیأت امریکایی تا چه میزان به درون سازمان وتشکیلات آن اطلاعات دارد. واین باعث می شود که همه شما ازاین میزان اطلاعاتی که امریکا دارد، شوکه شوید.!» وقتی دوستان ازمصاحبه با هیأت امریکا بازمی گشتند، اوّلین
چیزی که می گفتند، این بودکه:« امریکایی ها همه چیزرا می دانند و آنقدر ریزودرجزئیات اطلاعات دارند که باعث شوکه شدن ما می شد.» من با چندین تن ازاعضایی که برای مصاحبه رفته بودند، صحبت کرده بودم ومسائل طرح شده درمصاحبه های آنها را می دانستم.
آقای دیگو مصاحبه کننده اصلی هیأت) هیأت سه نفره مصاحبه کننده، همراه با خانمی که تایپ می کند واونیز نفرچهارم همین هیأت است ، ودربسیاری موارد خود اوهم ازمصاحبه شوندگان سوال هایی را مطرح می کند، بهمراه یک مترجم فارسی زبان ایرانی- امریکایی. درواقع ترکیب این هیأت چهارنفره است، ازچهاروزارتخانه ونهاد های امنیتی امریکا(
با تحقیقتات هیأت امریکایی، درواقع تنها احتمال ضعیفی که مبنی برزنده بودن محمد رضا حقیقت وجود داشت واینکه ممکن است بی سروصدا ازسازمان رفته ودرامریکا زندگی می کند، منتفی شده وباید اورا هم جزکسانی دانست که درسازمان سربه نیست کرده اند.
محمد رضا حقیقت کیست؟
ملاقات محمد رضا حقیقت با جیمزبیکر مسئول وقت دولت امریکا
محمد رضا صداقت ازکادرهای سازمان مجاهدین درروابط خارجه در امریکا بود، اویکی ازسه وچهارنفرشورای تشکیلات سازمان درامریکا وهمسطح حسین مدنی قرارداشت. حتیّ درآن هنگام که حسین مدنی نیزدر«شورای تشکیلات امریکا» حضورداشت، سازمان مجاهدین محمد رضا صداقت را جهت ملاقات با جمیز بیکر مسئول وقت دردولت امریکا فرستاده بودند. اوسپس به ارتش آزادیبخش مستقردرعراق منتقل شد.
من با محمد رضا حقیقت یک مدّت کوتاه دوماهه ایی درسال ۶۸ درلشگر۴۰ به فرماندهی مهوش سپهری) نسرین( با هم بودیم. محمد رضا صداقت با تشکیلات ومسئولین سازمان اختلاف داشت. به همین دلیل به نسبت سابقه وسطح وسطوحی ومسئولیتی که درگذشته دارا بود، درعراق به اوکارومسئولیت نمی دادند ودرحدّ یک عضو تیم ساده بود. سال ۷۰ پس از عملیات مروارید درجلولا با فردی بنام« پ –چ» محفل داشت وبه خط وخطوط ومناسباتی که رجوی باانقلاب ایدئولوژیک راه انداخته، انتقادداشت که:« رجوی سازمان را تبدیل کرده به ملک شخصی خودش. به همین دلیل سازمان اورا درقرارگاه انزلی )شهرجلولا( محاکمه کرد.»
دادگاه حسن نظام الملکی برای محمد رضا حقیقت
دردادگاهی که توسط حسن نظام الملکی) فرمانده محور قرارگاه انزلی درسال ۷۰ ویکی ازکثیف ترین شکنجه گران سازمان مجاهدین درسال ۷۳( برگزارشد، به او اتهاماتی ازقبیل: جاسوسی، محفل) صحبت های سیاسی با دیگراعضا(، عنصرمرموز ناشناخته… می زدند. دراین دادگاه محمد رضا ازاساس رئیس دادگاه ،حسن نظام را زیر سوال برده ومی گفت:« درسطح تونیست که چنین حرفهایی به من بزنی.» وتوهین وتهمت های حسن نظام را پاسخ می داد وهیچ اهمیتّی وارزشی برای اوقائل نبود، واورا برسمیتّ نمی شناخت.
محمد رضا دردادگاه: آقای محدثین اسم اصلی من را صدا بزنید!
« پ –چ» شاهدی که دردادگاه حضور داشت می گوید:« دراین دادگاه سیدّالمحدثین ) بهنام( یکی دوبار وارد بحث شد وازموضع دوستی وسخنان نرم وبا تعریف وتمجید به محمد رضا صداقت گفت:« جعفر)نام مستعارمحمد رضا صداقت درامریکا( تو از کادرهای قدیمی ما هستی!، من تورا ازامریکا می شناسم و،… محمد رضا خیلی جدی و قاطع جواب داد:« آقای محدثین! اسم اصلی من را صدا بزنید) ازاین راهها واردنشو- درنقش پلیس وبازجوی خوب( وسیدّالمحدثین را پس زد.»
یکی دوبار برای اودادگاه گذاشتند. امّا محمد رضا ازحرفها و مواضع اش کوتاه نیامد. پس ازآن یکباردرنشستی که حدود۲۰ تن ازاعضای سازمان حضورداشتند ومن) سیامک نادری( هم بودم، حسن نظام درغیاب محمد رضا صداقت دراین نشست، به معرفی او وجرم هایش پرداخت وگفت:« این «مزدور» وشخصی که عنصرمشکوکی است و«سابقه مشکوک» دراین سالها دارد، به «جاسوسی» برعلیه سازمان می پرداخت. اعمال وحرفهای اودرتشکیلات چیزی جز مزدوری که به خدمت رژیم وامریکا درآمده نیست. ماچنین جاسوس کثیف را، درگذشته هم که روابط مشکوکی با امریکایی ها وکشورهای دیگر…) دقیقاً یادم نیست اسرائیل را هم گفت یا نه( داشت، ازسازمان اخراج کردیم و« پ –چ» هم با اومحفل داشت.» هیچ یک ازاعضای سازمان دراین نشست حرفی نزدند ونشست تمام شد. درحالی ما ۲۰تن درنشست توجیهی حسن نظام شرکت کرده بودیم که درهمان قرارگاه انزلی) جلولا( بیش از۲۰۰ تن اعضا حضورداشتند. امّا همه را برای نشست نیاوردند.
دربرزخی چنین…مبهم و آلوده
آنزمان من مطلق به رهبری وسازمان مثل دوران فازسیاسی درایران ودوران زندان، اعتماد مطلق واعتقاد داشتم. امّاخیلی عجیب بود، من می دانستم که موضوع محمد رضا واتهامات حسن نظام ساختگی است وهیچ مدرک وسندی از اتهامات یا سخنان اونیزمطرح نشد. من نمی خواستم یک فردی اگر هم مخالف سازمان است، کار سازمان به چنین شیوه هایی بکشد. کتاب «دردادگاه تاریخ» آقای هزاخانی را وسی چهل کتاب دراین زمینه را خوانده بودم واکنون خودم باچنان شیوه هایی درسازمان مواجه شدم. دلم می خواست این مسئله به خوبی وخوشی تمام شود، واتهامات کناری برود وسازمان واعضای آن به تفاهم برسند. زیرا درباره « پ –چ» که از قبل اورا می شناختم وهم پرونده محمد رضا حقیقت بود ،موضوع کاملاً فرق می کرد وچنین حرفهایی ازجانب سازمان، نه تنها صحت نداشت، پوشال محض بود؟. آنروزمن وما صدای درهم شکستن روح مان را می شنیدیم. آرزومی کردم کاش مسئله حل شود وچنین فضای آلوده ایی از بین برود. زیرا جاسوس خواندن افراد درسازمان، آنهم جاسوس رژیم و امریکا و…درذهن وقلبمان قابل هضم نبود. ازطرفی به رهبری وسازمان اعتماد وایمان مطلق داشتیم. اگر چه یکبار هم داخل مقرستاد جلولا ریختند که « پ –چ» را کتک بزنند. من درراهرو ستاد بودم وامیرکاظمی) کیانوش( برای کتک زدن « پ –چ» خیزبرداشت، که جلو اورا گرفتند ومانع اوشدند که کتک بزند. واو کلاه کشی مشکی اش را با عصبانیت ازسربرداشته وبه زمین کوبید. حقیقت آن بود که مسئولین سازمان چنان فضای هیستریکی ایجاد کردند که بعضی ها می توانستند مورد سوءاستفاده قرا بگیرند.
امیرکاظمی ) کیانوش( خود نیز درسال ۹۲ درآلبانی از سازمان جدا شد. و دراشرف هم پس ازگذشت چند سال ازآن حادثه گفته بود:« « پ –چ» اگررفتنی بود، تا کنون ازسازمان رفته بود.) یعنی صورت مسئله او بریدگی نیست(» وبعدها جزء نفراتی بود که دریکی ازچنین صحنه های دیگر از « پ –چ» حمایت می کرد .
آخرین باری که محمد رضا دراشرف دیده شده
پس ازسال۷۰ درجلولا هیچکس ازمحمد رضا صداقت خبرنداشت .تااینکه « پ –چ» یکروزدرساختمانهای اسکان کنارسوله اردنانس اشرف از پشت میله های پنجره محمد رضا صداقت را می بیند که زندانی است ومحمد رضا برایش دست تکان می دهد. تازه متوجّ ه می شوند که محمدرضا از سازمان خارج نشده، بلکه زندانی است!.
شاهد دیگر « ع- س» هم که ۴-۳ماهی است ازسازمان جدا شده، در۱۱آبان سال۹۵ درآلبانی به خانه من آمده بود، گفت:«یکبارهم من محمد رضا صداقت را درپشت میله ها ی زندان دیدم و سازمان بعد، محمد رضا صداقت وحمزه رحیمی را کشت.»
اشکها وترس همسر محمد رضا
سال ۱۳۷۲همسرمحمدرضا صداقت) نام اوفراموش شده است( وقتی « پ –چ» را می بیند، یکباره اشکش سرازیر می شود ونمی تواند جلو خودش رابگیرد. « پ –چ» ازهمسر او می پرسد:« موضوع چیست؟.» همسر او می گوید:«هیچی!، هیچی نیست. اگر بگویم برایت بد می شود)خطرناک است.(» « پ –چ» منظور اورا نفهمیده بود .وقتی درآلبانی ازیکی از جدا شدگان درباره مرگ و قتل محمد رضا شنید، تازه متوجّ ه شد که همسرمحمد رضا منظورش چیست. احتمالاً همسرش موضوع را می دانست…، ولی بدلیل ترس ازسازمان، نمی توانست بیان کند.
نمونه ای ازعمل کثیف و رذالت رجوی اززبان محمد رضا صداقت
محمد رضا صداقت درسال ۷۰ می گفت:« یک روز مسئولین به من گفتند:« برواشرف ) از جلولا به قرارگاه اشرف برود(» وقتی به اشرف رفتم، دیدم همسرم دراتاق است. خیلی برایم سخت بود که رجوی بامن اینکار را بکند!) یعنی مشکل تو جنسی است وهمسرت را آوردیم با تو دریک اتاق…که باهم… باشید( من یکباره ازدیدن همسرم دراتاق، خیلی ناراحت شدم که رجوی با من واو)همسرم( چنین کاری می کند. برایم خرد کننده بود ونمی توانستم به همسرم نگاه کنم!. همین موضع ونظرم را هم به سازمان گفتم که: «چرا مسئله من را به مسئله وخواست جنسی تبدیل کرده اید.!
درسال ۶۸ موضوع طلاق ازهمسران درسازمان به اجرا درآمد. ومحمد رضا صداقت نیزمثل همه اعضا همسرش را طلاق داده بود ومسعود ومریم رجوی گفته بودند:«ازاین پس زنان تان برشما حرام هستند. اززنان بنام عفریته و… وازمردان بنام نرینه وحشی متجاوز و… یاد می شد.
ازسال ۷۱به بعد که، تاکنون دو شاهد اورا درزندان دیده اند، هیچ کس هیچ اطلاع وسرنخی از محمد رضا حقیقت ندارد. به همین دلیل امریکایی هم پیگیر سرنوشت شهروند خود هستند. هیأت امریکایی نیزتمام اطلاعات فوق را دارد وچه بسا بیشترازموارد فوق.
چهره نگاری ازمحمدرضا صداقت. درآلبانی پیش ازاینکه به آلمان بیایم درشهریورماه ۹۶بدلیل اینکه دریک مقر بودیم واورا می شناختم، چهره نگاری کردم. ازهموطنان ودوستانی که درامریکا هستند خواهشمندم اگرعکس ویا عکسهایی ازمحمد رضا حقیقت دارند، آنرا به اشتراک بگذارند. ویا به فیسبوک من ارسال کنند.
محرزشدن قتل وسربه نیست کردن حمزه رحیمی خلبان اف ۵
حمزه رحیمی – خلبان اف ۵
همین مصاحبه کننده های امریکایی، آقای دیگو در آبانماه سال۹۵ درباره سرنوشت واطلاعاتی ازحمزه رحیمی نیزمی پرسد ومی گوید:« خلبان اف۵ بود.!» ویک سری سوالاتی درباره حمزه ازیکی ازجدا شدگان درمصاحبه داشت. بدلیل اینکه نوع سوالات مشخص کننده فرد مصاحبه کننده است ازدرج آن خودداری کردم. احتمالاً بدلیل اینکه اف ۵ هواپیمای شناسایی هوایی امریکایی بود وازطرفی موضوع ۱۱سپتامبروحمله تروریستی به برجهای دوقلو و… تهدیدی برای امریکا وجود داشت، پیگیری سرنوشت حمزه رحیمی برای آنها حائزاهمیت است. چرا که افراد دیگری هم هستند که وضعیّت مشابه محمد رضا حقیقت وحمزه رحیمی را دارند، امّا درباره آنها، اینچنین بطور ویژه پیگیری نکرده است؟.
حمزه رحیمی درسال ۱۳۶۸ به عراق آمده بود. تا قبل ازدستگیری بمدّت دوسال درمحورما)محور۲( بود . حدوداً ۳۲ساله، سبزه رو، با قدی حدود اً۱۷۲تا۱۷۴سانتیمتر، موهای جلو پیشانی اش کمی ریخته بود. تعمیرکار موتوری نفربرزرهی بی ام پی وان روسی بود. بعد ازسال ۷۴ دیگراثری ازاونیافتیم، وهیچ کس هم درطی ۲۰سالی که درسازمان بودم ،حرفی ازاوبمیان نیاورد!. درسال ۹۴ اسم اورا جزء کسانیکه زیر شکنجه کشته شدند آمده بود، خواندم. باورم نمی شد. امّا می فهمیدم باخصوصیاتی که حمزه رحیمی داشت واگر کوچکترین چیزی به او گفته می شداحساس بی احترامی می کرد. چون خیلی به شخصیت خودش ارزش قائل بود، نمی گذاشت کسی وارد این حیطه شود. به همین دلیل اوبرای چنین شرایطی که اتهام نفوذی بزنند ودستگیروشکنجه شود برایش قابل تحمل نبود!. همیشه تمیزترین ومنظم ترین واطوشده ترین لباس نظامی درهرشرایطی درمقرّ ما، متعلق به اوبود. دیسیپلین نظامیش درگتر پوتین هم کاملاً به چشم می خورد. حتیّ به هنگام تعمیرات زرهی که با روغن و گازوئیل وگردوخاک …سروکارداری، او همیشه تمیزومنظم لباس می پوشید.
دستگیری حمزه رحیمی
درجریان سال ۷۳ازاوحتیّ یکبار بعنوان نفردستگیرکننده افراد هم استفاده کرده اند)علت را نمی دانم به چه دلیل بوده؟ برای عادیسازی ویا اینکه اوراخودی ودرونی معرفی کنند که در نقش کمک کار تشکیلاتی یا امنیتی … بوده، بکار گرفته اند. یا…، تا بتوانند بدینوسیله واکنش اوّلیه اورا بیشترچک کنند…(، امّا خودش هم بعد دستگیر وبازجویی وشدیداً شکنجه شده بود ودربازجویی های بعدی دیگرهیچ خبری ازاونشد. این را سازمان و مشخصاً خودرجوی می تواند بیاید و توضیح بدهد.! چون ازسرنوشت بعضی ها واقعاهًیچ خبری دردست نیست!.
حمزه رحیمی با علیرضا باقرزاده) غلامرضا شِکری( اززندانهای عراق پس از خروج ا زایران با هم آشنا شده بودند. به همین دلیل علیرضا ازاولین اف آهای)فرمانده( ام جدیدی بود که به اونیرو وصل کرده بودند. به او چنین پوئن داده بودند واو هم انطباق کار می کرد و درشهریور۹۵ درآلبانی از سازمان جداشد.
در۱۰آبان سال ۹۵ یکی ازجدا شدگان دیگر بنام ع- س گفت:« حمزه را همان سال ۷۳ کشتند.»
در۲۳ مهرماه ۹۵ به نقل از ل-چ گفت: «سید حسین رضایی با ۲۸سال سابقه تشکیلاتی که خود اززندانیان سال ۷۳ بود، واطلاعات بسیاری دراین مورد دارد) سال ۹۴ ازلیبرتی فرارکرد( شاهد شکنجه شدن حمزه رحیمی بود. سید حسین رضایی می گفت:« حمزه درسال ۱۳۷۳توسط یکی مسئولین سازمان)ایکس( مورد ضرب وشتم قرار می گرفت.»
ل-چ می گوید: سید حسین رضایی مسئول ورزش اف ام)مقر( بود و بچّه هارا به ورزش می برد، )درلیبرتی ومقری که سید رحیم موسوی فرمانده مقر آنها بود که خود سید رحیم رضایی هم زندانی وشکنجه شده ۷۳ است(وقد بلندی داشت، کرُد یا کرمانشاهی بود. وی می گفت:« من درسال ۷۳ زندانی بودم. آن مسئول سازمان) ایکس( یکی از شکنجه گران بود که، با هروسیله ایی ) مشت ولگد، پوتین، چوب وکابل( می زد. ومن شاهدش بودم او حمزه رحیمی را که خلبان اف پنج بوده را بشدت می زد. آیا مفهوم است؟
چرا رجوی در۱۱آبان ۹۳عربده می کشید؟
آیا مفهوم است چرا پیام ۱۱آبان سال۹۳ رجوی و«قسمت مربوط به مرگهای مشکوک »که با ۱۵ روزتأخیر؟ در۲۷ آبان ماه ۹۳ ازسیمای مقاومت پخش بهنگام اعزام به آلبانی پخش شد؟. و دوبار هم بصورت کرکننده درسالنی بزرگ غذا خوری که ۱۲۰ تن برای خروج از لیبرتی جمع شده بودیم تا به آلبانی برویم ،پخش شد … چرا رجوی تابدین حد هیستریک ازکوره درمی رود ودربا ره مرگ ها ی مشکوک عربده می کشد؟. من خود سوژه قتل بودم، امّا عملیات آنها موفق نبود وهمین مسئله نگرانی ووحشت رجوی را در۲۷ ابانماه دم افزون می کرد. زیرا برخلاف پیام اا و۱۲ آبان که همان زمان ازسیمای آزادی پخش شد. رجوی قسمت مرگهای مشکوک را پخش نکرد!. ونگه داشت تا مطمئن شود که اگر۱۲۰ نفرسری اول در۲۷آبان ۹۳ ازلیبرتی خارج می شوند، آنوقت پخش کند!. زیرا من هم درهمین سری ازلیبرتی به البانی می رفتم ورجوی ازترس همین مسئله، موضوع مرگهای مشکوک را هم دراین نشست پیش دستی کرد ودرسخنرانی اش گنجاند. درحالیکه موضوعیتی نداشت.
غیرازآنچه دراینترنت آمده است درآلبانی نیز افراد ازمرگ حمزه رحیمی سخن می گویند. حمزه رحیمی درمرکزما بود. چطور می توانم شاهد باشم که درسازمان مجاهدین شکنجه وقتل صورت می گیرد وسکوت کنم وخود را مجاهد بنامم؟. وقتی می گویم رجوی بکارت اعتماد ما را درید می فهمم چه می گویم .وقتی می گویم اگرمی گویند دهه شصتی ها نسل سوخته هستند رجوی نسل ما را جزقاله کرد!. ما ونسل ما که عاشق رجوی بودیم، پرستش می کردیم. همه آنهایی که می گویید اگر حقایق را بگوییم باعث سوء استفاده رژیم می شود! یا به نفع رژیم تمام می شود! آیا می گویید سکوت کنیم؟ پنهان کنیم؟ شما یی که مسلمان هستید! مگر درقرآن نگفته:«هرکس نفسی را بدون حق و یا بیآنکه فساد و فتنهای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته»؟. اینکه اگر حقایق را بگوییم رژیم سوء استفاده کرده وبهره اش را می برد؟. این همان حربهٔ رجوی است که رله می کند وآنروی سکه همان عربده کشی در۱۱ آبان۹۳ درباره مرگ ها ی مشکوک است؟. رجوی بالاتری سوء استفاده را ازهمین مصادره کردن جنایات رژیم ومبارزه با آن راکرده است. اگر قراراست با رژیم آخوندی مبارزه کنیم، نباید خودمان متوسل به همان ابزارهای رژیم خمینی وخامنه ایی درقتل وشکنجه و…بشویم. بگذرید تأکید کنم گفتن حقایق بنفع رژیم تمام نمی شود. بلکه آن چیزی که بنفع رژیم است که ما خود نیز زندان راه بیندازیم حتی درهمین آلبانی!، وشکنجه کنیم سربه نیست کنیم و…، آیا سکوت کنیم وهمین شیوه ها وتذکارهای رجوی ادامه داشته باشد؟. کسانی که می گویند سکوت کنیم، معنی ومفهوم حرفشان درعمل چیزی جزادامه زندان وشکنجه وقتل وخودکشی ها نیست!. درحالیکه عصراینترنت است وشما درجامعه آزاد بسرمی برید، می توانید همین حقایق راارکسانی که ازسازمان جدا شده اند، بپرسید وآگاه شوید .
ازحمزه رحیمی هیچ عکسی نتوانستنم بدست بیاورم. بدلیل اینکه حمزه چهارسال درمرکز ما بود وبا هم رابطه دوستی داشتیم. چند روزپیش ازخروج ازآلبانی )اواخرشهریور۹۶( این چهره نگاری را انجام دادم. ازخانواده ودوستان وآشنایان او خواهشمندم اگرعکسی دارند به اشتراک بگذارند.
امروزاوّلین اطلاعات درباره حمزه رحیمی، که درمرکزما بود را شنیدم، زیرا پس ازرفع ابهام دیگرهیچ اثری ازاونبود:
ع – س شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵گفت:«سال ۷۳ من را هم دستگیر کردند. یک هفته سرپا نگه داشته بودند دستبند زده بودند و دستانم سر شده بود وحسی نداشت آن موقع ها تا چند سال آثارش روی دستهایم واضح مانده بود. )وقتی دستهایش را به من نشان داد هنوز آثاردستبندهای تنگ شونده برروی ساعد هردودستش مشخص بود.( به مسعود) نفرتبلیغات سیمای مقاومت( که یکی ازبازجویان کثیف وبی رحمی بود گفتم یک سیگار به من بدهید بعد یک هفته بکشم. سیگار گه گذاشتند برروی لبانم، من آتش سیگار را بردم روی دستانم وسوزاندم، گفتند: چکار می کنی؟ گفتم: ببینید دستانم عصب هایش کار نمی کنند چرا به من یک هفته دستبند زده اید!. من با پیشانی سرم را کوبیدم به دیوار تا آنها رهایم کنند ودست ازشکنجه بردارند.»
ع – س ادامه داد: ما رابردند دادگاه پیش مسعود رجوی. زنهای شورای رهبری برعلیه ما دردادگاه حرف می زدند. تنها کسی که بلند شدرواعتراض کرد، من بودم، گفتم:« کجای من نفوذی بود؟ درارتش خودم هوابرد بودم، وخودم پیوستم! می توانستم نیایم وبروم خارج، آدم خانواده داری بودم ومسئله مالی مان هم حل بود می خواستم بروم خارج و خلبان بشوم. چرا من را هفت روز سرپا نگه داشته اید و از بی خوابی تعادلم بهم خورده بود! جای دستبندها راببینید!. )آثار زخم دستبندها را نشانشان دادم( چرا محمود قائمشهر با پوتین مستمرآً می زد روی ساق پای من که دست بسته بودم. اگر من می خواستم ازسازمان بروم که یکبار هم درسال ۷۰ مأموریت شناسایی تکی رفته بودم می توانستم بروم وبرنگردم؟. رجوی من را درهمان دادگاه صدا کرد نزد خودش.»
ع – س گفت: یکبار دیگر درهمانجا پس ازآن یکی از مسئولین) نامش یادم رفت- نگارنده( گفت چشم هایت را ببند می بریمت یک جایی .
گفتم : پس هنوز هم اعتماد ندارید!. گفت: نه اینطور نیست. گفتم: من که چشم هایم راببندم که فرقی نمی کنند شما یک چشم بند بدهید. او چشم بند داد وبستم وراه افتادم. وقتی به یک اتاق بزرگ رسیدیم دیدم رجوی آنجاست. وبا من سلام وعلیک وروبوسی کرد. به او گفتم که چه بلاهایی سرمن آورده اند. رجوی گفت اینها را ولش کن، سرمن هم بلا آورده اند) آنجا دلم برای رجوی سوخت.(
ع – س اضافه کرد:حمزه رحیمی با من فامیل نبود دوست همدیگر بودیم واز ارتش و زندان عراق همدیگر را می شناختیم او با محمد رضا سال ۶۸ به ارتش آمد ومحمد رضا که گروهبان بود پس از مسئول اوّلی مریم درسازمان گفت: رجوی دیگر اورا آورد ورفت خودش بالاتر نشست او دیگربعد از این با ما رفتار دیگری خواهدکرد! وپس ازآن همان جاازسازمان جدا شد. حمزه رحیمی را درسال ۷۳ درزندان بامن روبرو کردند ومی پرسیدند از کجا همدیگر را می شناسید؟ . من گفتم از ارتش واینکه درزندان عراق باهم بودیم ومی خواستیم بیاییم سازمان و ،…حمزه راخیلی زده بودند. پس از سرنگونی صدام خانواده حمزه با اشرف آمده بودند و سازمان به خانواده اش گفته بود که حمزه درعملیات شهید شده! وشماره قبرحمزه درکربلا را به خانواده اش داده بودند».
آقای رودی جولیانی شهردارسابق نیویورک دریکی ازمصاحبه های خود که ازسیمای آزادی تلویزیون مجاهدین ودراواخرروزهایی که دراشرف بودیم ویا اوایل آمدن به لیبرتی) تاریخ دقیق یادم نیست( درپاسخ به یک سوال خبرنگاری درباره روابط ومناسبات حاکم بردرون سازمان مجاهدین! گفته بود:« سازمان مجاهدین نظم خودشان را دارند»
خطاب به آقای رودی جولیانی
«شما می توانید درمراسم ومیتینگ های سازمان مجاهدین، پول گرفته وسخنرانی کنید. این حق شما است وپذیرفته شده است. اما نمی توانید ،توتالیتاریسم حاکم موجود برروابط درون سازمان، ونتایج حاصله ازآن را… توجیه ومشروع کنید .جواد لاریجانی دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه رژیم آخوندی هم درقبال قتل وشکنجه وسنگسارو… می گوید:«این مسائل جزء فرهنگ وسنن اسلامی ما است».
نه ولایت فقاهتی ونه ولایت عقیدتی، قتل وسربه نیست کردن وسنگسار وتهدید با نفت آتش زدن ونفت ریختن روی عضو خواهان جدایی، و… نمی تواند تحت عنوان اینکه «این فرهنگ اسلامی ما است»، ویا« مجاهدین نظم خودشان را دارند…»، توجیه ورفع ورجوع کرده ومشروع ساخت. اگرابهامی دارید، می توانید نوشته فوق راازهیأت امریکایی که به آلبانی می آمد، تحقیق کنید.
پس ازبه قدرت رسیدن آقای ترامپ، روند مصاحبه وانتقال… متوقف شد. وکمیساریا هم درطی نشستی اعلام کرد که مسئله انتقال افراد پذیرفته شده برای امریکا، با آمدن آقای ترامپ فریزر شده است. وبه این زودی ها مجددّ شروع نخواهد شد. کما اینکه ازآنزمان تا کنون این هیأت دیگربرای مصاحبه وانتقال پذیرفته شدگان پناهندگی به آلبانی نیامدند.
خطاب به مریم رجوی ومسعورجوی
حقیقت فراترازگفته های من وما است…، اگرمی توانید وسرسوزن اصالت وحقانیّت وشفافیتّ دارید. دراین میدان وارد شوید!. درمقابل ناوگان وکلا وناوگان پارلمانترها وشخصیت ها ومقامات پیشین دولت ها وبویژه مقامات پیشین دولت وارتش امریکا و… که دراختیاردارید. می خواهم ببینم کدام ناوگان جهانی می تواند دربرابرچنین حقیقتی بأیستد؟!.
آقای وخانم رجوی
من وما، با تمام سالیان ایمان وعشقمان به شما، درمقابل «حقیقت» درهم شکستیم. حقیقت فوق ایمان است. حقیقت فوق ناوگانهای پوشالی… شمایان است. تنها وتنها، یک سند ویک شاهد جنایت!. تمام رشته های بناحق چیده را پنبه خواهد کرد.
سایت حقیقت مانا – سیامک نادری ۴ اسفند ۱۳۹۶