برنامه جنجالی جهان آرا درباره اسدالله لاجوردی با حضور دخترش

به تازگی برنامه ای درباره سید اسدالله لاجوردی از تلویزیون ایران پخش شده که دختر و دو تن از همکاران لاجوردی نیز شرکت داشته اند و در یو تیوب قابل مشاهده است.

مصطفی رجوی پس از کشته شدن مادرش اشرف ربیعی در درگیری مسلحانه 19 بهمن 1360 و در آغوش اسدالله لاجوردی
مصطفی رجوی پس از کشته شدن مادرش اشرف ربیعی در درگیری مسلحانه 19 بهمن 1360 و در آغوش اسدالله لاجوردی
مصطفی یا محمد رجوی در کنار پدرش مسعود رجوی در پادگان اشرف - عراق
مصطفی یا محمد رجوی در کنار پدرش مسعود رجوی در پادگان اشرف – عراق

سید اسدالله لاجوردی رئیس پیشین زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت بود، او در تاریخ ۱ شهریور ۱۳۷۷ در محل کسب خود در بازار تهران، توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام‌های علی‌اکبر اکبری ده‌بالایی و علی‌اصغر غضنفرنژاد جلودار با مسلسل خودکار و کلت ترور شد.
علی اکبر اکبری که عامل مستقیم ترور بوده، پس از انجام ترور اقدام به فرار میکند. اما موفق نمی شود و در حین فرار و درگیری زخمی می شود و سپس با خوردن قرص سیانور خودکشی می کند.

سازمان مجاهدین خلق ایران همان ایام مسئولیت ترور سید اسدالله لاجوردی در تهران را پذیرفت. مسعود رجوی در همان روز یکی از اعضای تیم ترور بنام علی‌اکبر اکبری را قهرمان ملی اعلام نمود.

علی اکبر اکبری عضو سازمان مجاهدین، عامل ترور اسدالله لاجوردی در تهران
علی اکبر اکبری عضو سازمان مجاهدین، عامل ترور اسدالله لاجوردی در تهران

علی‌اکبر اکبری ده‌بالایی و علی‌اصغر غضنفرنژاد جلودار هر دو از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران بودند که در پایگاه های سازمان در عراق آموزش دیده و یک هفته پیش از عملیات ترور از نوار مرزی عراق به تهران اعزام شده بودند.
سازمان مجاهدین خلق تا کنون درباره عضو دوم تیم ترور یعنی علی اصغر غضنفر‌نژاد سکوت کرده است.
علی اصغر غضنفر‌نژاد سر تیم عملیاتی بود که پس از ترور لاجوردی از صحنه فرار می کند. او خود را به آبادان می رساند تا به عراق و پایگاه مجاهدین خلق بازگردد، اما توسط نیروهای امنیتی ایران در همان شهر دستگیر می شود.

اظهارات علی اصغر غضنفرنژاد فرمانده عملیاتی مجاهدین پس از دستگیری

ورود و نحوه شناسایی

بازار تهران را نمی شناختم تنها کروکی منطقه بازار و خیابان های اطراف آن را از روی نقشه به ما نشان داده بودند یعنی حد فاصل چهارراه گلوبندک مربوط به 15 خرداد تا ورودی مسجد امام(ره) و قسمتی از سبزه میدان اما اینکه بازار دارای چه ویژگی هایی است و یا اینکه راههای خروجی آن کدام است و هر قسمت از بازار چه نام داردو چه صنوفی هر کدام در کدام بخش از بازار قرار دارند و اینکه اصولاً داخل بازار دارای چه خصوصیاتی است برایمان کاملاً ناشناخته بود. البته قسمتی از خیابان ناصرخسرو ومیدان امام(ره) را هم کاملاً توجیه بودیم و مسافرخانه های این خیابانها و خیابان 15 خرداد را حدودی برایمان تشریح کرده بودند و در میان همه آنچه که در بازار است بازار جعفری و اینکه در این قسمت از بازار روسری تولید و به فروش می رسد را به صورت شفاهی برایمان گفته بودند صبح روزی که به تهران رسیدیم ابتدا در خیابان پانزده خرداد درمسافرخانه اتاقی رو به خیابان گرفتیم و وسایلمان را در آنجا گذاشته و به اتفاق دوستم پیاده راهی خیابان شدیم.

چهره لاجوردی را در فیلم های ویدئویی که برایمان گذاشته بودند کاملاً می شناختم در طول مدتی که برای این کار آماده می شدیم به کرات تصویر های مختلفی از ایشان را در حالتهای گوناگون به ما نشان داده بودند آنچه مسلم بود این شناسایی بقدری تکرار شده بود که در هر شرایطی ایشان را می دیدیم می شناختیم اما به ما گفته شده بود که چندین تیم حفاظتی قوی ایشان را محافظت می کند؛ بعلاوه خود ایشان همواره مسلح و آماده می باشد و باید با هوشیاری کامل وارد عملیات به شهادت رساندن ایشان بشویم زیرا کوچکترین اشتباه ممکن است موجب لو رفتن و خنثی شدن عملیات بشود. وقتی که در دالان های پی در پی و شلوغی خاص بازار با پرس و جوی بسیار بازار جعفری و مغازه لاجوردی را پیدا کردیم، اصلاً تصور نمی کردیم که قادر به انجام این کار باشیم با تمامی وقتی که انجام دادیم نتوانستیم تیم های حفاظتی که در داخل بازار و یا اطراف ایشان است شناسایی کنیم. به همین دلیل تقریباً عملیات برای ما غیرممکن به نظر می رسید و هیچ راهی برای اینکه بتوانیم این کار را انجام بدهیم به ذهنمان خطور نمی کرد. برای همین کاملاً منصرف شده و تصمیم گرفتیم که بیشتر به شناسایی و یا پیدا کردن راه برای انجام این عملیات داشته باشیم. به همین منظور مجدداً راههای خروجی بازار واینکه چگونه می توان با این ازدحام جمعیت و تنگی مسیر و فشردگی صنوف در بازار کار به این بزرگی را انجام داد و از مهلکه گریخت را مورد بررسی قرار دادیم تا نزدیکی های ظهر در این محدوده پرسه زدیم و با خستگی به مسافرخانه برگشتیم، بعد از ظهر نیز تنهایی دوباره به بازار رفتیم این بار همه چیز تازگی داشت و مثل این بود که برای اولین بار است که اینجا را می بینیم و آنچه که صبح دیده بودم چیز دیگری بود، با این وضعیت تقریباً از انجام کار منصرف شده و برگشتم به مسافرخانه به ما گفته بودند می توانید تا سه شنبه این کار را انجام بدهید یعنی از زمان ورود ما به تهران در ظرف چهار روز این کار اجرا شود از طرفی نگرانی اینکه ما در مسافرخانه لو برویم یا مورد شناسایی قرار بگیریم موجبات وحشت ما شده بود و از طرفی سختی کار و غیرممکن بودن آن بدنبال راه حلی می گشتیم.

حفاظتی از لاجوردی نبود

شاید این هم به ذهنمان خطور کرد که سلاحها را به طریقی سر به نیست کنیم و بدنبال کار خودمان برویم و اصلاً از انجام این عملیات منصرف شویم منتها با توجه به جوی که به هنگام توجیه در عراق برایمان ایجاد کرده بودند به هیچ عنوان اطمینان نداشتیم. وحشت از اینکه ممکن است مورد شناسایی نیروهای انتظامی یا امنیتی قرار بگیریم و اعدام شویم تمامی سراسر وجودمان را پر کرده بود به ما وعده داده بودند که اگر عملیات را با موفقیت انجام دهید مورد تشویق قرار می گیرید ملاقات با مسئول سازمان و انتقال شما به دیگر کشورها و اینکه یک زندگی راحت و بی دغدغه در انتظار شماست و اینکه پس از انجام کار شما سریعاً خودتان را فقط کافی است که به نقطه مرزی برسانید و رابط سازمانی شما را منتقل خواهد کرد و خلاصه طوری فضا را برایمان ترسیم کرده بودند که اولاً هیچ امکان ماندن و سالم بودن در این مملکت وجود ندارد و به محض شناسایی اعدام خواهید شد. ثانیاً با توجه به سوابقمان خانواده و بستگانمان هم گرفتار خواهند شد و ثالثاً برای این کار و موفقیت شما کلی هزینه شده است که به هر شکل ممکن باید انجام گیرد و بدون انجام آن راه برگشتی نخواهد بود. آن روز تمامی این مسائل مانند نواری در جلوی چشمانمان عبور می کرد و راهی نیافتیم صبح روز بعد مجدداً به تنهایی به بازار رفتم و از نزدیک همه چیز را زیر نظر داشتم تنها یکی دو مأمور انتظامی در خیابان دیدم و بقیه افراد بنظرم مردم عادی و یا کسبه ای بودند که دنبال کار خودشان بودند، بازار جعفری را از ابتدا تا انتها تردد کردم بدون اینکه توجه کسی را جلب کرده باشم هنوز بطور دقیق مغازه آقای لاجوردی را برانداز نکرده بودم از اطراف دقت کردم ببینم کسی آنجا را زیر نظر دارد یا خیر، دوربین و یا اینکه افراد پوشش امنیتی در آن دور و بر هستند یا خیر، خلاصه چیزی پیدا نکردم.

لحظه ترور

ما می خواستیم کارمان خارق العاده و خیلی بهتر از تیمهای قبلی باشد ، رفتیم از مغازه بغلی اش آینه خریدیم و دیدیم شهید لاجوردی در محل مورد نظر است و تقریباً مطمئن شدم که کسی حواسش به آنجا نیست و هر کسی دنبال کار خودش می باشد و سریع به مسافرخانه برگشتم و با دوستم پس از صرف صبحانه تجهیزاتمان را آماده کردیم و بیرون آمدیم قصدمان این شد که اگر توانستیم که هیچ والا تجهیزات را در جایی رها ساخته و هر یک دنبال کار خودمان برویم با این افکار به بازار آمدیم از مغازه های متعدد پرس و جو کردیم تا ببینیم حساسیتی نسبت به این مسئله وجود دارد یا خیر، مغازه آقای لاجوردی کجاست، تقریبا همه نشانی را می دادند و کسی حساسیتی نداشت از مغازه روبرویی کاملاً مغازه را برانداز کردیم. از لاجوردی پرسیدیم مغازه معافی و رحمانی کجاست به ما گفت که اینها آدمهای سرشناسی هستند بعد از مغازه روبرویش روسری خریدیم. شهید لاجوردی با دو سه نفر دیگر نشسته بود ،سمت چپ شهید لاجوردی به سمت ما بود وقتی روسری را می خریدیم، شکم بند رضا – ترورسیت دومی – مشکل پیدا کرد و آن را داخل ساکش گذاشت کلاشینکف رضا مسلح بود و دستش روی ماشه بود ، روسری خریدیم و برگشتیم آقای لاجوردی و دو نفر دیگر مشغول گفتگو بودند. به ما گفته بودند که هر که در مغازه است امنیتی است و باید زده شود ولی ظاهراً اینطور بنظر نمی رسید زیرا هیچ توجهی به اطراف خود نداشتند و باهم صحبت می کردند از مقابل مغازه عبور کردم و به دوستم گفتم اگر موقعیت مناسب بود به تو اشاره می کنم و همزمان با هم شلیک می کنیم کاملاً مطمئن شدیم که هیچ ماموری در این اطراف نیست فرصت نبود بلافاصله اشاره کردم و از دو طرف همزمان سلاحمان را آماده کردیم. فاصله نزدیک بود تیر اول را من زدم ، دو تا تیر زدم که به سرش خورد چون صدا خفه کن داشت متوجه نشدم بعدا چند تیر زدم بعد از من، رضا رگبار گرفت بعدش من دویدم و تیر هوایی شلیک می کردم که مردم کنار بروند به ما گفته بودند اگر کسی خواست شما را بگیرد شما تیر بزنید…

طراحان و عاملان ترور اسدالله لاجوردی

عملیات ترور اسدالله لاجوردی از سال ۱۳۶۰ در دستور کار مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق ایران قرار داشت. آنها بارها تلاش کردند تا لاجوردی را توسط اعضای سازمان ترور نمایند. یکی از مهمترین تلاش های سازمان مجاهدین، اقدام عملیات انتحاری کاظم افجه ای به تاریخ ۸ تیر ۱۳۶۰ در زندان اوین بود که منجر به زخمی شدن لاجوردی و کشته شدن محمد کچوئی اولین رئیس زندان اوین پس از انقلاب گردید.

کاظم افجه ای در کنار مسعود رجوی-تهران
کاظم افجه ای در کنار مسعود رجوی-تهران
کاظم افجه ای در لیست اعضای مقدس سازمان مجاهدین در نشریه مجاهد
کاظم افجه ای در لیست اعضای مقدس سازمان مجاهدین در نشریه مجاهد

در آنروز کاظم افجه‌ای با سلاحی کمری و با شلیک چندین گلوله کچویی را که خودش را مقابل لاجوردی انداخته بود هدف قرار داد و در حالی که دیگر هیچ گلوله یی در سلاحش باقی نمانده بود، از پله‌های ساختمان سه طبقه اوین بالا رفت و از پنجره طبقه سوم خود را با سر به پایین پرتاب کرد و براثر ضربه مغزی به حال اغما افتاد. تلاش پزشکان مؤثر نیفتاد و افجه‌ای در بیمارستان تجریش تهران جان سپرد.
مسعود رجوی در اطلاعیه ای که بنام سازمان مجاهدین خلق انتشار داد، کاظم افجه ای را شهید مقدس انتحاری نامید.
سال ها بعد زمانیکه سازمان مجاهدین خلق بطور کامل به عراق منتقل شده و در همکاری با سازمان اطلاعات وامنیت عراق تجدید سازماندهی کرده بود، مجددا ترور لاجوردی را در دستور کار قرار داد.
طرح ترور اسدالله لاجوردی از ابتدای سال ۱۳۷۷ توسط مسعود رجوی مطرح گردیده و در دستور کار قرار گرفت. سپس توسط مریم رجوی، مهوش سپهری و مهدی ابریشمچی در ستاد فرماندهی مجاهدین مورد تصویب قرار گرفت و بعدها نیز به تایید شورای ملی مقاومت و همینطور سازمان اطلاعات و امنیت عراق رسید.
یک تیم عملیاتی دو نفره از اعضای مجاهدین به نام های علی‌اکبر اکبری ده‌بالایی و علی‌اصغر غضنفرنژاد جلودار تشکیل شد. آنها چند ماه در عراق آموزش دیده و مانور دادند و یک هفته قبل از انجام عملیات از مرز جنوبی عراق وارد خاک ایران شده و به تهران می روند تا عملیات نهایی را در یکم شهریور ماه ۱۳۷۷ به سرانجام برسانند.

***

معرفی سید اسدالله لاجوردی به روایت ویکی پدیا

رئیس پیشین زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت بود. زندانیان سیاسی دهه شصت و دگراندیشان، وی را از جمله چهره‌های تندرو جمهوری اسلامی و از عوامل مهم اجرایی سرکوب‌ها و اعدام‌های آن دوران می‌دانند. او از اعضای شورای مرکزی جمعیت مؤتلفه اسلامی بود که در سال ۱۳۷۷ در حجره‌ای در بازار تهران توسط سازمان مجاهدین خلق ایران ترور شد.
اسدالله لاجوردی در جنوب تهران متولد شد. پدرش هیزم‌فروش بود. او در دومین سال تحصیلی در دبیرستان، ترک تحصیل کرد و در کنار پدر به کار مشغول شد. با این همه، درس را در منزل به صورت فراگیری علوم قدیمه ادامه داد و در این زمان از سید علی شاهچراغی استفاده کرد. علاوه بر این ادبیات عرب و علوم حوزوی را در حد کفایه فراگرفت و جلسات تفسیر قرآن در منزلش تشکیل داد. اسدالله لاجوردی از شاگردان بهشتی و مطهری بود.
وی در زمانی که بعد از ترک تحصیل، در بازار تهران مشغول کار بود، با جمعیت مؤتلفه اسلامی آشنا شده و به عضویت شورای مرکزی آن درآمد.
اسدالله لاجوردی، که در ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر ایران در سال ۱۳۴۳ نقشی را بر عهده داشت. پس از ترور بازداشت شد و نهایتاً به تحمل ۱۸ ماه حبس محکوم شد. پس از آزادی ضمن اشتغال به فروش روسری، دستمال و لباس در بازار تهران، به شکل مخفی فعالیت‌های اعتراضی علیه حکومت پهلوی را ادامه داد.
لاجوردی پس از آزادی، جلسات تفسیر قرآن را از سر گرفت. منزل خود را به محل گردهمایی افراد مذهبی، مبارز و آشنا به مبانی مذهب شیعه تبدیل کرده بود. لاجوردی در اردیبهشت ۱۳۴۹ به اتهام حمله به هواپیمایی ال عال، پس از برگزاری مسابقه فوتبال میان تیم ملی فوتبال ایران و تیم ملی فوتبال اسرائیل بازداشت شد. وی پس از محاکمه به ۱۸ سال حبس جنایی محکوم گردید.
لاجوردی در فروردین ۱۳۵۳ از زندان آزاد شد و در اسفند همان سال مجدداً بازداشت شد. اتهام او «فعالیتهای زیرزمینی و همچنین خودداری از پاسخگویی راجع به اقدامات خرابکارانه خود» در همکاری با مجاهدین خلق بود. سرانجام لاجوردی به همراه بسیاری از زندانیان در ۲۷ مرداد ۱۳۵۶ آزاد شد.
لاجوردی در کنار مهدی عراقی و اسلامی از مسئولان انتظامات کمیته استقبال از روح‌الله خمینی بودند. در جریان رسیدگی به پرونده گروه فرقان او از ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ با نظر آیت‌الله بهشتی دادستان انقلاب تهران شد. پس از مدتی او به چهره اصلی برخورد با گروه‌های مخالف تبدیل شد. وی در زمان زندان خود، با گروه‌های چپ کمونیست و سازمان مجاهدین خلق اختلاف داشت و در ایام آخر زندان مشکلاتش با مجاهدین تشدید شده و به درگیری کشیده شده بود. در دی ۱۳۶۳ او توسط شورای عالی قضایی از تمامی مناصب برکنار شد و تا زمان مرگ خمینی هیچ پست دولتی نداشت. در سال ۱۳۶۸ لاجوردی دوباره به مدیریت زندان‌ها برگشت و ریاست سازمان زندان‌ها را تا اسفند ۱۳۷۶ بر عهده داشت که در این زمان رئیس دفتر رئیس قوه قضاییه از او خواست که استعفا دهد.
مصطفی تاج‌زاده، از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در گفتگویی با حسین دهباشی می‌گوید که با توجه به تغییر موضع حسین احمدی روحانی، آیت‌الله خمینی تأیید می‌کند که حکم اعدام او به حبس ابد تغییر کند. اما لاجوردی تا پیش از آنکه حکم ثبت شود و دیگر نتوان آن را تغییر داد، کمتر از ۴۸ ساعت حسین احمدی روحانی را اعدام می‌کند. تاج زاده می‌گوید که لاجوردی پیش از آن هم محمدرضا سعادتی، از رهبران مجاهدین خلق را نیز علی‌رغم مخالفت برخی از مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی مانند محمدعلی رجایی، اعدام کرده بود. به گونه‌ای که بعدها وقتی سعید شاهسوندی از اعضای ارشد مجاهدین خلق در عملیات مرصاد دستگیر شد، آیت الله خامنه‌ای برای جلوگیری از اعدام شاهسوندی نامه‌ای نوشت با این مضمون که «اشتباه سعادتی تکرار نشود».
هنگامی که گزارش هادی خامنه‌ای به عنوان نماینده آیت‌الله خمینی در مورد وقایع زندانهای گروهکها به وی می‌رسد، دستور عزل لاجوردی صادر می‌شود؛ ولی چند روز بعد دوباره با پادرمیانی طرفداران لاجوردی وی به سمت خود بازمی‌گردد.
در مورد ماجرای عزل لاجوردی اختلاف نظر وجود دارد. مطابق نظر مجید انصاری علت استعفا چنین بود که پس از ماجرای تواب شدن اعضای گروه پیکار و رای عالی قضایی در این خصوص، تهیه گزارش از وضعیت زندان‌ها به وی سپرده شد. او پس از گفتگوی مستقیم با صد زندانی سیاسی از زندان‌های مختلف، گزارشی در این خصوص تهیه و به رئیس جمهور، رئیس مجلس و رهبر می‌دهد و در آن از تخلفات بارز لاجوردی از قوانین و برخوردهای خودسرانه انتقاد می‌کند و این گزارش در ادامه گزارش‌ها و شکایات قبلی موجب عزل لاجوردی می‌شود. وی همچنین می‌گوید لاجوردی با خودداری از ترک پست، به ملاقات خمینی رفت و خواستار برخورد شدید با مجاهدین شد، اما خمینی به او گفت: «آقای لاجوردی اگر جمهوری اسلامی به دست این‌ها (اعضای سازمان مجاهدین خلق) ساقط شود بهتر از آبروی اسلام است که با این کارها برود. شما بروید مسئولیت را تحویل دهید».
در مقابل بسیاری از یاران و همکاران لاجوردی این گزارش را تکذیب کردند و گفتند به استناد خاطرات رفسنجانی، خمینی از عزل لاجوردی بی‌اطلاع بوده و همچنین عزل او را به علت فشارهای حسینعلی منتظری و سید مهدی هاشمی دانستند.
در خاطرات هاشمی رفسنجانی آمده است که لاجوردی در هنگام عزل از سمت خود در سازمان زندان‌ها و اطلاعات (شهریور ۶۳) برای شکایت نزد خمینی رفت ولی خمینی به او گفت که تابع قانون باشد و غیر از دادستانی انقلاب تهران بقیه مناصب را تحویل دهد، لاجوردی نیز با نارضایتی از نزد خمینی رفت. با این حال زمانی که در بهمن همان سال او از دادستانی نیز عزل می‌شود، خمینی رضایتی بر این عزل نداشته است. رفسنجانی دلیل عزل او را عدم تمکین به قانون و تصمیم‌های شورای عالی قضایی ذکر می‌کند.
ترور
لاجوردی در ۱ شهریور ۱۳۷۷ در محل کسب خود در بازار تهران، توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام‌های علی‌اکبر اکبری ده‌بالایی و علی‌اصغر غضنفرنژاد جلودار ترور شد.

قتل خواهر لاجوردی
خواهر لاجوردی در اواخر بهمن ۱۳۹۲ به قتل رسید و جسد وی در حوالی شهرستان دماوند پیدا شد. طبق گفته احمدرضا رادان، انگیزه این قتل غیرسیاسی بوده است.

منبع زندگینامه اسدالله لاجوردی ؛ ویکی پدیا