بیژن نیابتی نظریه پرداز نزدیک به دستگاه رجوی در مقاله ای تحت عنوان «یادداشت سیاسی : توافق ژنو» ، به پیروزی «رژیم» جمهوری اسلامی دراین مذاکرات اعتراف نمود.
اوضمن چرخش 180 درجه نسبت به تحلیل های گذشته و با لگدی به مجاهدین و لابی گران جنگ طلب تاکید کرده است؛”این توافقنامه در بعد خارجی ، مجموعه نیروهایی که فعالانه بدنبال تحریک ایالات متحده به تهاجم نظامی به ایران بودند و در رأس آنان دولت نژادپرست اسرائیل را ایزوله و به حاشیه راند . اینرا البته باید به فال نیک گرفت.“
اعتراف به اینکه «نیروهای محرک تهاجم نظامی به ایران» ایزوله و به حاشیه رانده شده اند،با آنچه که سابقا همین نویسنده در دفاع از «راه حل سوم مریم رجوی» می نوشت، متضاد و متناقض می نماید.فراموش نکنیم این مطلب در شرایطی منتشر می گردد که تشکیلات رجوی توافق ژنو را«جام زهر رژیم» می نامد.
آیا نوشته اخیر جناب نیابتی در رد داستانسرایی های اتمی باند رجوی را، می توان اینگونه معنا نمود که «شکاف» واقعی و استراتژیک، به جای «رژیم» در میان مجاهدین و حامیان امروزی اش بوقوع پیوسته است؟
آیا «فال نیک» نیابتی که به قرعه مردم ایران استخراج می گردد، طرف دیگر سکه را مد نظر قرار داده و می تواند اشاره نماید، او و آنهایی که تا همین چند روز پیش در طبل سیاهی بر روی میز جنگ و بمباران مردم ایران می کوبیدند، اکنون در کدام نقطه قرار گرفته و در چه وضع و حالی به سر می برند؟
آیا نیابتی می خواهد بگوید که صحنه سیاسی ایران با نتایج مذاکرات ژنو، گروه های جنگ طلبی مانند مجاهدین با سردمداری اسرائیل، در چرخه فروپاشی قرار گرفته و با چنین رویدادی حتی در «حاشیه» نیز به درد نخواهند خورد؟
اگر چنین است،آیا نیابتی می تواند بگوید؛ حال که بخت و اقبال به سمت رژیم و مردم اش قد برافراشته ، با چه انگیزه ای و توسط کدام “سازمان انقلابی” ،«دیر و زود »ها را رقم زده و با چه مدل« سوخت و ساز» ی می توان مجددا دل به سرنگونی سپرد؟
سی سال “شاهکار” رجوی در اطراف و اکناف جهان و ذلت و فروپاشی در عراق و سلسله ایی از کشتار بی نتیجه کافی نیست؟
آیا نویسنده بجای کنکاش در گفتار ، کردار و تئوری ورشکسته رجوی، عمدا انتهای مقاله اش را با شعار نویسی به پایان رسانیده است؟
با اینکه «یادداشت سیاسی» نیابتی اذعان به پیروزی «رژیم» در جنگ سی و چند ساله، و شکست استراتژی جنگ طلبان و لابی گران غربی در قبال سیاست ایران است.اما به عنوان یک نظریه پرداز، خالی از هر گونه نتیجه گیری منطقی و راهبردی است.
او در این نظریه پردازی مشخص ننموده است، “اپوزیسیون” های جنگ طلبی مانند مجاهدین که “ در رأس آنان دولت نژادپرست اسرائیل” قرار گرفته است، پس از مذاکرات ژنو، با “انزوا و به حاشیه رانده شدن” به چه سرنوشتی دچار گردیده و چه مسیری را طی خواهند نمود!
یکم دسامبر 2013
امیر حسین پناهی
مطلب بیژن نیابتی در باره مذاکرت هسته ای ژنو
یادداشت سیاسی : توافق ژنو
توافق قابل انتظار ژنو، واکنشهای متفاوتی را چه به لحاظ داخلی و چه در ابعاد بین المللی بدنبال داشت. واکنشهایی که بیشتر در ارتباط با محتوا و تحلیل بندهای توافق مذکور بوده و کمتر به تبعات سیاسی و تأثیرات کوتاه مدت آن بر توازن قوای داخلی و منطقه ای پرداخته است . گفتم “توافق قابل انتظار” ، چرا که روند تحولات سیاسی در رابطه با معضل اتمی ایران به نقطه ای رسیده بود که جنگ یگانه آلترناتیو”توافق” می توانست که باشد . چیزی که هم کابوس رژیم جمهوری اسلامی بوده وهست وهم آخرین گزینه نامطلوبیکه برای کبوترهای آمریکایی متصور می باشد. بنابراین به باورمن آنچه که در ژنو مهم بود نه بردن یک طرف که بازنده نشدن یکی از طرفین بود. به عبارت بهتر در اینجا نفس خود توافق و تبعات سیاسی آن مهم است و نه محتوای آن . چرا که آلترناتیو”توافق ژنو”همانگونه که اشاره کردم فقط یک چیز بود. یک جنگ ناخواسته و تحمیلی . جنگی که راسیستهای اسرائیلی و سرانگشتان پلیدشان در صحنه سیاست جهانی و بویژه در ایالات متحده با تمام توش و توان بدنبال شعله ور کردن آن بودند . به این اعتبار اگر “توافق ژنو” یک بازنده واقعی داشته باشد همانا دولت مزبور و لابی جنایتکارش در آمریکاست.
اما تا آنجا که به تبعات توافق برمی گردد ، رژیم جمهوری اسلامی موفق می شود که تهدید واقعی یک جنگ خانمانسوز را که بی تردید ریش و ریشه خودش را هم می سوزاند ، حداقل تا پایان حاکمیت کبوترها در کاخ سفید از روی میز گزینه ها دور نماید و این اساسیترین و مهمترین دستاوردی هست که رژیم در تمامیت خود بدنبال آن بوده است . ضمن اینکه حق غنی سازی اورانیوم نیز بطور ضمنی برایش برسمیت شناخته می شود. این هم باز از تبعات توافق است چرا که در خود به اصطلاح توافقنامه نه این حق برسمیت شناخته شده و نه سلب گردیده است . یعنی به زبان دیپلماتیک برای هر دو طرف قابل تفسیر است و تفسیر هم شده است . فراموش نباید کرد که پروژه اتمی برای رژیم از آغاز هم نه یک پروژه تهاجمی که پروژه ای تماما تدافعی با خصلت حفظ و تداوم نظام بوده است .
یکی دیگر از تبعات سیاسی “توافق ژنو” ، تأثیرات بلافصل آن در توازن قوای داخلی و منطقه ای می باشد . در داخل ، کفه باند روحانی ـ رفسنجانی را در مقابل ولایت خامنه ای و در منطقه کفه “محور شیعی” را درمقابل “محور وهابی” سنگین می کند . اعلام استقبال زورکی عربستان از “توافق ژنو” و سفر عجولانه وزیرامورخارجه امارات به تهران را در این راستا باید دید. اینها همه البته تبعات کوتاه مدت هستند همانطور که خود توافقنامه هم کوتاه مدت و موقتی و به اذعان هر دو طرف قابل بازگشت ! می باشد . تبعات دراز مدت آن اما ، عمیقتر شدن شکاف ژئوپلیتیک در منطقه علیه جمهوری اسلامی هست که این خود بحث جداگانه ای را می طلبد. و اما خود توافقنامه تا آنجا که به خود مذاکرات برمی گردد تنها نقطه پایان یک مرحله تخاصم آشکار و ورود به فاز آتش بس موقت می باشد . نه بیشتر !
مذاکرات سیاسی میان دو طرف متخاصم معمولا سه شق بیشتر ندارد. یا یکی از طرفین برنده و دیگری بازنده بیرون می آیند یعنی ” برد ـ باخت” ، یا هر دو چیزهایی را بدست می آورند بدون آنکه چیزی از دست بدهند یعنی “برد ـ برد” و یا طرفین چیزهایی را از دست می دهند بدون آنکه چیزی بدست آورند . اینهم می شود “باخت ـ باخت”. توافق ژنو نه برنده دارد و نه بازنده ! بنابراین هیچکدام از اینها نیست ! به همین جهت برای هر دو طرف بیشتریک “نه باخت” به شمار می آید. هدف از آغاز هم همین بوده است. هدف از سرکارآمدن دولت اعتدالی هم غیر از این نبوده است.
دلیل شکست مذاکرات چند ساله اخیر پس از روی کار آمدن دولت اوباما این بود که آمریکا فقط دنبال “برد” بود . یعنی با زرنگی می خواست آنچه را که سلف گاوچرانش با زور و قلدری نتوانسته بود محقق کند ، بر سرمیزمذاکره و با زبان خوش بدست آورد. این تاکتیک عمل نکرد!
انتخاب دوباره اوباما که علیرغم مخالفت علنی دولت حرامزاده و لابی مقتدر آن در آمریکا صورت پذیرفت ، تعادل قوای جدیدی را در سطح جهانی بدنبال داشت که استقلال نسبی موضع ریاست قوه مجریه در آمریکا یکی از نشانه های آن هست . خودداری از تهاجم نظامی به سوریه در دقیقه نود و همین “توافق ژنو” نیز از دیگر نشانه های این “تعادل جدید” می باشند .
این “تعادل جدید” دولت اوباما را قادر می کند که در دور دوم ریاست جمهوری ، تاکتیک شکست خورده قبلی را در رابطه با معضل ایران به کناری گذاشته و تاکتیک جدیدی را اتخاذ کند . این تاکتیک چیزی نیست جز سوراخ کردن نظام بسته جمهوری اسلامی از طریق برقراری ارتباط مستقیم با هردولتی درایران که با رهبری خامنه ای زاویه داشته باشد. به همین دلیل هم دولت اوباما مذاکرات مستقیم و البته مخفی خود با همان دولت احمدی نژاد را هم از یکسال پیش از انتخابات ریاست جمهوری در ایران شروع کرده بود. مشکل احمدی نژاد این بود که برخوردار از مشروعیت داخلی و بین المللی نبود . بنابراین باید ضمن ادامه مذاکرات پنهان ولی مستقیم میان دولت اوباما و همان احمدی نژاد منفور ، علنی کاری و نشستن بر سر یک میز را موکول به سرکار آمدن یک دولت منتخب و ایضأ مشروعی ! همچون دولت روحانی می کردند . البته هر کس دیگری هم که بجای حسن روحانی و در کادر تعادل قوای داخلی ولی براساس صندوق رأی بر سر کار می آمد باز هم بر سر این میز می نشست .
هدف استراتژیک دولت اوباما و جناح کبوترها اما همچنان براندازی نرم رژیم ولایت فقیه است. هدف کوتاه مدت ایالات متحده ، سوراخ کردن رژیم از طریق مشروعیت دادن به جناحهای رقیب ولایت فقیه درعین حفظ ساختار تحریمها به مثابه یک اهرم فشار کارآمد و در دراز مدت هدایت رژیم به سمت فروپاشی است . نبرد اصلی بر سر تصاحب قدرت سیاسی در آن نقطه صورت خواهد گرفت. دست بدست شدن قدرت سیاسی در ایران مسالمت آمیز نخواهد بود . بویی که شاید به مشام بعضی ها رسیده باشد ، بوی کباب به حاکمیت رسیدن مسالمت آمیز “راست میانه” نیست ، تنها بوی داغ شدن حمار جنگ طلبی است .
یعنی اینکه این توافقنامه در بعد خارجی ، مجموعه نیروهایی که فعالانه بدنبال تحریک ایالات متحده به تهاجم نظامی به ایران بودند و در رأس آنان دولت نژادپرست اسرائیل را ایزوله و به حاشیه راند . اینرا البته باید به فال نیک گرفت. دربعد داخلی نیز یکباردیگر “طایفه سَمحه و سَهله” یعنی همان داغ ننگ خوردگان اهل مدارا و تسامح با جلاد را از سوراخ بیرون کشیده و باز هم با امید به اندک اصلاحی در نظام اسلامی به تبریک گویی و پیام رسانی واداشته است . اینرا هم باید به فال نیک گرفت !این بیچارگان نمی خواهند بفهمند که اگر درباغ وحش ولایت ، امکان رفرم ، واقعی بود نه آن جنبش کذایی سبز با یک تشر مقام عظمی جل و پلاس میلیونیش را جمع کرده و به کنج خانه می خزید و نه آن گفتمان کذایی اصلاحات جا برای “گفتمان اعتدال” خالی کرده و خود به زائده بی مقدار آن تبدیل می گردید . در یک کلام ، خلاصی از دست جمهوری اسلامی یک راه حل بیشترندارد و آن سرنگونی قهرآمیز تام و تمام آن می باشد. این ضرورت حیاتی دیر و زود می تواند داشته باشد ، سوخت و سوز اما نخواهد داشت .