10.3 C
Paris
Friday, March 29, 2024

ذلّت شاعران و هنرمندان دربار رجوی!

یکی از «شاعران» “فرامایه” و “دوراندیش”، در قطعه ای کوتاه به نصیحت دیگران نشسته و راه و رسم شاعر شدن برای گروه رجوی را به “نظم” در آورده است. این مرد خیر که گویا فارغ از جهالت دنیوی می باشد، آخرت کار شاعری را به شیوه ای مرسوم وشناخته شده به دیار باقی و قبرستان رجوی کشانده است.

http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=4254

گویا برای شاعر غنی شده و در “راه کمال مطلوب”، همه چیز از آن دیار شروع می شود و زندگان عالم را خیری نیست.

با اینحال آقای حمید اسدیان (کاظم مصطفوی) چند درس مهم را فراموش کرده یا عمدا به نگارش آن نپرداخته است.

اصل چماقداری اولویت جاری در اندیشه و روح مجاهدین!

مشاهدات به دست آمده از افراد جداشده، حکایت های بسیاری در باره این شاعر “بلند پرواز” دارد. با اینحال “آثار” بسیاری نیز از او در «نشریه مجاهد» و … ثبت شده که از نظر روحی و روانی همخوان است.

از بغداد و اشرف که بگذریم، در همان پاریس و در چند سال گذشته، شرکت در حملات چماق کشی روی جداشدگان، “روح لطیف، پویا و جوینده” او برای رسیدن به “کمال مطلوب” را نشان می دهد. آقای کرمی یکی از اعضای جداشده که در آن حادثه توسط جمع او و دوستانش در شهر سرژی زخمی شده و خون از سر و رویش می چکید در مطلبی نوشته است؛ «آقای حمید اسدیان ( کاظم مصطفوی ) شاعر و نویسنده ای که ادعا دارد درد مردم را قلم می زند… شغل شریف دیگری هم دارد… چوب قلم را تبدیل به چماق کرده … همراه دوستش آقای حمید رضا طاهرزاده که وی هم گیتار را  تبدیل به چماق نموده. در صحنه تهاجم و زخمی نمودن من و سایر جداشدگان حضور دارند…» شاهدان می گویند آقای حمید اسدیان آثار دیگری نیز از این دست در پرونده دارند!

اما «رحمان کریمی» که بقول خود از طرف “مقاومت” حمایت می شود، نظر دیگری دارد. او طی مقاله ای بلند بالا و در توصیف وجنات بسیار مبارک “شاعر آزاده” نوشته است؛ «حمید شاعر و مجاهد خلق از عنفوان جوانی ، انسانی آزادیخواه و عدالتجوی وبها پرداز آرمانی بوده تا به امروز . او درعین بیقراری جان تشنهٌ بیدارش که درشعرهایش می توان آن را یافت ، صبور ماند تا راه تقدیر ناگزیررا با سختی ها و ناملایمات طاقت فرسای آن طی کند و از پای درنیاید . او شاعری ست عاشق شعر و عوالم شاعرانه آن اما به حکم انسان اجتماعی بودن همواره خود را دربرابر ملت و بشریت متعهد دیده است . شگفتا از روشنفکری شاعر یا هنرمند که تمام توش و توان شخصیتی خود را از جامعه برگرفته باشد اما به زیج  بنشیند تا دریک مکاشفه فردی ، خود و گمشده خودرا درچرخ و واچرخ های استعدادی کلام پیدا کند .»

عکس هایی دیگر از اکیپ مهاجمان شاعر، نویسنده و هنرمند سازمان مجاهدین به افراد جداشده در سرژی

حمید اسدیان (کاظم مصطفوی) قسمت چپ پایین، از سمت چپ نفر هفتم

با شلوار روشن، کلاه بر سر و شال گردن در صحنه تهاجم به جداشدگان در شهر سرژی

http://www.hambastegimeli.com/%D8%AF%D9%8A%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%87%D8%A7/8234-2010-06-09-18-07-53

در همینجا و در باره این مطلب از جناب «رحمان کریمی» می توان پرسید که آیا ضربه چماق آزاده گی ایشان را نیز چشیده و این گونه به هیجان افتاده است؟

مجاهد شاعر نداریم، درباری چرا!

احتمالا جناب حمید اسدیان تئوری بسیار نغز مسعود رجوی و بعدا مریم را درباره شعر و شاعری مجاهدین شنیده است. از جداشدگان نقل شده که مسعود و مریم رجوی طی نشست هایی علنا کار هنری، شعر و شاعری در سازمان را مورد تهاجم قرار داده و آن را نجس اعلام نموده است. به این معنی که یک مجاهد نمی تواند شاعر باشد.آنها گفته اند در تشکیلات سازمان، “شاعر مجاهد یا مجاهد شاعر نداریم.”

حال ببینید وقتی رجوی چنین حکمی می راند، از آن پس چه برخورد و رفتاری با شاعران یا هنردوستان در تشکیلات خواهد شد؟!

همانگونه که وقتی زنده یاد احمد شاملو به دعوت رجوی علنا پاسخ منفی داد، مسعود رجوی او را “دغلباز و معتاد رژیم” معرفی نمود که “بوی تعفن می دهد!”

آقای محمد علی اصفهانی شاعر و عضو سابق شورای رجوی در باره برخورد مسعود رجوی با احمد شاملو نوشته است؛ «کسانى که در زمان حیات شاملو او را به دلیل آن که در ایران مانده بود، و به دلیل آن که به درخواست آن ها در بیان کلامى ـ به نشانه ی اعتنایى ـ قاطعانه و بی چون و چرا، پاسخ منفى داده بود، و به خاطر آمد و رفتش میان ایران و خارج و به اصطلاح آن ها بزک کردن چهره ی رژیم، و به خاطر همراهیش با کسانى همچون محمّد مختارى و محمّد جعفر پوینده و سیمین بهبهانى که کانون نویسندگان ایران را در عصر خاتمى، با استفاده ی هوشیارانه از موقعیّتى که به حاکمیّت، تحمیل شده بود تشکیل دادند، به ناشایسته ترین کلمات، حتّى در جلسات رسمى شورا مورد انواع اتّهامات و ناسزاهاى زشت قرار مى دادند

کلیک و مطالعه مقاله آقای محمد علی اصفهانی در همین باره

 البته زنده یاد احمد شاملو در زمان حیات اش پاسخ فرصت طلبانی مانند رجوی و شاعران درباراش را داد و رفت که نیازی به تشریح آن نیست؛ «سلامت فکرى در یک جامعه، فقط در برخورد با اندیشه ی مخالف، محفوظ مى ماند. تو فقط هنگامى مى توانى بدانى درست مى اندیشى که من، منطقت را با اندیشه ی نادرستى تکمیل کنم. من فقط هنگامى مى توانم عقیده ی سخیفم را اصلاح کنم که تو اجازه ی سخن داشته باشى. حرف مزخرف، خریدار ندارد. پس تو که پوزه بند به دهان من مى زنى، از درستى اندیشه ی من، از نفوذ اندیشه ی من مى ترسى. مردم را فریب داده اى و نمى خواهى فریبت آشکار شود.»

حالا از جناب رحمان کریمی که بنا به وظیفه کلمات را ردیف می نماید تا شاعر “کمال یافته” ای مانند آقای حمید اسدیان که درس چماقداری در پاریس می دهد و این حرف شاملو که گفت؛ «… تو که پوزه بند به دهان من مى زنى، از درستى اندیشه ی من، از نفوذ اندیشه ی من مى ترسى. مردم را فریب داده اى و نمى خواهى فریبت آشکار شود.»، نظرشان چیست؟

بهتر نیست به کار “تقدیس” رجوی رسند و دیگران را جاهلانه مگزند؟

پسیکولوژی تباهی، اندیشه مرگ در مجاهدین!

در گروه رجوی همه چیز با مرگ آغاز می شود. حتی عضویت که اولین سنگ بنای ساخت و ساز یک فرد مجاهد است!

از همان ابتدا باید به مرگ فکر کرد.  به نوشیدن شربت شهادت در هر لحظه که رجوی بخواهد باید لبیک گفت. یکی از اصلی ترین طرازهای عضویت در سازمان مجاهدین، مرگ و پذیرش شهادت است. فرد کاندید عضویت از همان ابتدا باید شهادت نامه اش را بنویسد، امضاء کند و با جوهر سرخ انگشت بزند. مسئله ای که بیش از هر چیز دیگری آنها را با فرقه های مخرب بین المللی همسان می نماید.

در کار روزانه و روابط مجاهدین نیز چنین است. مثلا می گویند اگر کسی چیزی می خواست که در آن پایگاه وجود نداشت، او را به نشست های شبانه می کشاندند و علیه آن فرد موضع گیری می شد که چرا چنین درخواستی را نموده است؟ مگر نمی داند زندگی مجاهد خلق فقط برای یک روز بوده است؟ چرا به خواسته های دنیوی فکر کرده است؟ این راحت طلبی را برای چه می خواهد؟ مگر نمی داند پول آن وسیله یا خواسته از کجا می آید؟ برای بدست آوردن چند دلار و ریختن به شکم یا امیال شما ها در ایران یا اروپا، می دانید چند شهید داده ایم!؟ بچه ها و هواداران ما در سرما و گرمای اروپا زیر پل می خوابند، کار مالی اجتماعی می کنند، پول جمع می کنند تا برای ما به اینجا بفرستند. آنوقت تو فیل ات یاد هندوستان کرده و فراموش نموده ای «مجاهد یک بار مصرف» بوده ای. شرم ات باد، ننگت باد. برو و اندیشه ارتجاعی را از کله ات بیرون کن و گزارش بنویس و دوباره بیا ببینیم چه چیز در تو تغییر کرد؟!

این ها نمونه های زنده و گویایی است که هر جداشده ای تجربه اش را دارد و به وفور نوشته، برای افرادی مانند من تعریف نموده و خاطرات بسیار تلخی در این گونه موارد دارند که چه برخوردهای زننده ای را مسئولین با اعضای سازمان داشته اند!

این موارد گوشه ای از افکار و ایدئولوژی مرگ است که رجوی آن را در چارچوب های تشکیلاتی مدون ساخته و به اجرا گذاشته است. حال تصور کنید آن فرد را.

چه خواهد کرد؟ چگونه تغییر مطلوب و خواسته رجوی را اجابت خواهد نمود؟

این تفکر با آنچه که آنها تحت عنوان اختیار، آگاهی، آزادیخواهی، عدالتجویی و … عنوان نموده و هر روز در بوغ تبلیغات می دمند، منافات داشته و در بسیاری جهات کاملا متضاد است.

حال همین اندیشه در شعر “شاعر مجاهدین” هویدا است. او در قطعه ای تحت عنوان «اگر می خواهی شاعر باشی!» با زبانی ساده به مخاطب یا دشمن اش که مشخص می باشد کیست، تاکید می کند، افرادی مانند مهدی حسین پور(بهداد) با الهام از یک جمله مسعود رجوی؛ «و کلمه را ذبح کردند…» ، سرشان را پایین اندختند و رفتند و در سال ۱۳۶۷ جان دادند. الگوی ما اینگونه افراد می باشند و شاعری که مجاهدین می خواهند باید اینگونه باشند!”؛ با چشمانی عاشق / وداع کنی جهان عفن را / و شاعر بمیری…”

کدام چشمان عاشق؟ کدام جهان عفن؟

وقتی زیبایی لحظات زندگی و جهان شکوهمند، برای همه انسان ها در دسترس می باشد، چرا باید عاشق چشمان رجوی بود و کورکورانه به مرگی چون «بهداد» رفت؟

البته او فراموش نموده تا زمانیکه امثال “بهداد” زنده و حاضر بودند، جز همان «مجاهد یکبار مصرف» در تشکیلات رجوی ارزش دیگری نداشتند. چرا وقتی امثال “بهداد” زنده و حاضر بودند، کتاب شعرشان چاپ نشد؟ چرا حتی یک شعر بهداد تا قبل از آن در نشریه مجاهد منتشر نگردید؟ چرا مجاهدین فردی مانند بهداد را بعد از مرگ کشف نمودند؟

باید اشاره نمود که شعر و شاعری بهانه است. در تشکیلات رجوی هرکسی را که بخواهند بعد از مرگ عزیز می دارند واین تراوش همان ایدئولوژی مرگ در روابطه اعضای سازمان مجاهدین است.

با اینحال چگونه احمد شاملو ها یا بزرگانی دیگر که هم اکنون در قید حیات هستند قابل استناد نمی باشند و مرحوم بهداد که مشخص نیست اگر زنده بود تا کجا می ماند، الگوی شاعر به کمال رسیده می شود؟

این برداشت، همان ایدئولوژی مرگ  در اندیشه شاعر مجاهدین است که می خواهد در فرهنگ و ادب ایران امروز و فردا سهیم باشد. الگوی شعر و شاعری گردد، از عشق و زندگی بسراید و برای هفتاد میلیون ایرانی عاشق شعر بگوید.

بدون توجه به اینکه جامعه امروز و فردای ایران، دیگر نیازی به  واژه هایی مانند؛ “مجاهد خلق”، “رجوی”، ” کهکشان پرستاره و دریای خون”، “چوبه دار،تیغ،جنگ”، “تیر و تفنگ”، ” آذرخش عملیات”، “بقای مقدس کلام رجوی”،”مردن شاعرانه” و به قول احمد شاملو از این قبیل مزخرفات ندارد!

 

۱۵ سپتامبر ۲۰۱۴

امیر حسین پناهی

*عین متن شعر حمید اسدیان (کاظم مصطفوی) در یکی از سایت های رجوی

اگر که می خواهی شاعر باشی!

به یاد بهداد شاعر شهید ارتش آزادیبخش

که برای کلمه جنگید و «بقای مقدس کلام»

چیزی بیفزای به جهان

اگر که می خواهی شاعر باشی!

در کوره راه تاریک

از چاله و تیغ مهراس

و در پرواز بر صخره های بلند

به یاد آر خیل شاعران بر دار کشیده پیش از خود را،

که با دل های شکسته خوانده اند

آخرین شعرهایشان را برفراز قاف.

و تو اگر که می خواهی شاعر باشی

بی هراس از تکه تکه شدن جگرت

از زخم مهراس

و آتشی به ما بده و آوازی بخوان

تا در آخرین نفس

وقتی که آن عقاب سیاه هولناک

با منقاری از مفرغ گداخته بر جگرت تک می زند

با چشمانی عاشق

وداع کنی جهان عفن را

و شاعر بمیری…

۲۴مرداد۹۳

کاظم مصطفوی

AriaNews
AriaNewshttps://aria.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط