8.5 C
Paris
Saturday, April 20, 2024

گزارش FBI در سال 1987 درباره سازمان مجاهدين خلق

اداره تحقیقات فدرال آمریکا (FBI) چکیده‌ای از سوابق، سیر تکاملی، ساختار و ایدئولوژی مجاهدین خلق را در سال 1987 منتشر کرد که در آن اشاره شده «از اطلاعاتی استفاده شده که از اسناد عمومی به‌دست آمده و شرح حال مشروح این سازمان نیست». «در این تحقیق از داده‌هایی استفاده ‌شده که در کتاب‌های تحقیقاتی، مقاله‌های مجلات و روزنامه‌های مختلف، متون مجاهدین خلق و دیگر منابع موجود در دسترس بوده است.»

در این گزارش آمده است: «سازمان مجاهدین خلق که در سال 1963 توسط اعضای ناراضی نهضت آزادی ایران تأسیس گردید، عملیات تروریستی را در اواسط سال 1971 و با هدف بر‌هم‌زدن جشن 2500ساله پادشاهی ایران آغاز نمود.»

این گزارش سوابق و تاریخچه مجاهدین خلق را در سه ‌بخش ارائه می‌کند: مجاهدین خلق قبل از انقلاب ایران در سال 1979؛ مجاهدین خلق در زمان انقلاب 1979 و مجاهدین خلق از سال 1979 تا زمان انتشار گزارش.

قبل از انقلاب اسلامی در سال 1979 چند چریک‌ جوان (به‌رهبری نُه فارغ‌التحصیل دانشگاه تهران) یک گروه مخفی تشکیل دادند که در نهایت، به سازمانی مستقل به‌نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» تبدیل شد. سه اصل اساسی این سازمان عبارت بودند از:

  1. اسلام، دینی پویا و انقلابی است که می‌توان آن را از طریق دیالکتیک مارکسیستی تفسیر کرد؛
  2. مبارزه مسلحانه تنها تاکتیک مؤثر در مبارزه با امپریالیسم است؛
  3. سایر جنبش‌های مخالف در ایران شکست خورده‌اند؛ زیرا ساختار کارآمد مارکسیستی نداشتند.

این گزارش می‌افزاید که نقطه آغازین «فعالیت‌های خشونت‌بار مجاهدین خلق در ایران، اواسط سال 1971 و برای برهم‌ریختن جشن‌های 2500ساله پادشاهی ایران بود که با شکست مواجه شد و یکی از اعضای دستگیرشدة گروه، اطلاعاتی را  افشا کرد که به دستگیری حدود 70 هم‌قطار وی انجامید». «به گفته یکی از مسئولان سابق ساواک، نفوذ ساواک در گروه در همان زمان به دستگیری، حبس و اعدام بسیاری از اعضای دیگر گروه، ازجمله پایه‌گذاران گروه منجر شد. در آن هنگام برادر یکی از اعضای مؤسس، کنترل گروه را به دست گرفت. اثرگذاری مسعود رجوی (رهبر فعلی گروه) در این زمان آغاز شد.»

«در اواخر سال 1973 رهبران مجاهدین خلق، بیشتر به نظریه مارکسیستی علاقمند شدند و متون انقلابی آسیا و آمریکای لاتین و نیز انتشارات قدیمی شوروی را مطالعه می‌کردند. این گروه در اواسط سال 1974 اعزام آشوبگران به کارخانجات و فروشگاه‌های ایران را در دستور کار قرار داد. در این هنگام برخی رهبران گروه آشکارا از لزوم ادغام نظریه مارکسیستی و ایدئولوژی مجاهدین خلق سخن می‌گفتند.»

مجاهدین خلق مسئولیت ترور آمریکایی‌ها را برعهده گرفت

طبق این گزارش، مجاهدین خلق بمب‌گذاری و ترورهای خود را در سال 1972 علیه «مشاوران نظامی مستقر در ایران» ادامه دادند. «مثلاً، مجاهدین خلق مسئولیت ترور هارولد پرایس سرتیپ نیروی هوایی آمریکا، لوئیس هاوکینز سرهنگ دوم نیروی هوایی آمریکا، پُل شافر سرهنگ نیروی هوایی آمریکا و جک ترنر سرتیپ نیروی هوایی آمریکا را به‌ترتیب در سال‌های 1972، 1973 و 1975 به‌عهده گرفت.»

«مجاهدین خلق همچنین غیرنظامیان آمریکایی شاغل در پروژه‌های دفاعی (ترور پنج نفر در سال 1976) و چندین مسئول امنیتی ایران را هدف قرار داد. این گروه همچنین مسئولیت بمب‌گذاری در دفاتر شرکت‌های نفتی و هواپیمایی در ایران را به‌عهده گرفت. این حملات موفقیت‌آمیز بودند و هدف از آن‌ها جلب توجه هرچه بیشتر به اپوزیسیون ضدشاه، ترساندن اتباع آمریکا و نفوذپذیر نشان‌دادن ساواک بود.»

این گزارش با اشاره به آغاز رهبری مسعود رجوی بر این گروه از سال 1975 می‌افزاید: «گروه تحت رهبری او استفاده تمام‌عیار از مبارزه مسلحانه را ادامه داد. یک روزنامه‌نگار شناخته‌شده که در آن زمان در ایران بود، نوشت «مجاهدین در انتشارات خود آشکارا از ترور پنج نظامی آمریکایی در ایران، در تلاش برای بی‌ثباتی رژیم شاه، به‌خود می‌بالند. گفته می‌شود رجوی شخصاً دستور این ترورها را صادر کرده است.»

این گزارش درخصوص وضعیت مجاهدین خلق در طول انقلاب اسلامی سال 1979 می‌افزاید: «مجاهدین خلق بر این باور بود که همراهی با جنبش مردمی عظیم شیعه به‌رهبری آیت‌الله خمینی از نظر سیاسی عاقلانه است؛ بنابراین به جنایت، آتش‌افروزی و خرابکاری دست زد که به ‌نوبه خود قدرت نظام سیاسی ایران در مقابله با مخالفان را کاهش می‌داد.»

در این گزارش بر نقشِ اثرگذار مجاهدین خلق در گروگان‌گیری سفارت آمریکا تأکید شده و در آن تصریح شده که مجاهدین خلق به‌طور اساسی در اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال 1979 دخالت داشت. «شاهدان عینی و اسناد مجاهدین خلق نشان می‌دهند که این سازمان حمله به سفارت را هدایت نمود و سپس از [امام] خمینی خواست که نه گروگان‌های آمریکایی آزاد شوند و نه با دولت آمریکا گفتگو شود. در حقیقت، گواهی کنگره حاکی از آن است که رجوی به [امام] خمینی اصرار می‌کرد که منفعتِ نگه ‌داشتن گروگان‌ها بیشتر از آزادکردن آن‌هاست.»

رجوی از نیروهای انقلاب شکست خورد

تاریخچه مجاهدین خلق از سال 1979 تا زمان انتشار این گزارش، با محرومیت این گروه از سهم ‌داشتن در دولت جدید آغاز می‌شود. در نتیجه، رجوی در ژوئن1981 در یک «محاسبه مصیبت‌بار» به هواداران خود دستور داد برای مبارزه آشکار به خیابان‌ها بیایند؛ اما آن‌ها در مصاف با نیروهای [انقلاب] ایران موفق نبودند و لذا رجوی و همراهانش تصمیم گرفتند از ایران به پاریس بگریزند.

فعالیت‌های نظامی مجاهدین خلق در سال 1981 به‌شدت افزایش یافت و خشونت‌بارتر شد؛ مثلاً در ماه اوت، مجاهدین با انفجار بمبی در دفتر نخست‌وزیری، رئیس‌جمهور رجایی و نخست‌وزیر باهنر را به‌قتل رساندند.

این گزارش با اشاره به اختلاف بین رجوی و بنی‌صدر در بهار 1984 و انحلال شورای ملی مقاومت، می‌افزاید که «رجوی در فعالیت‌های جذب کمک مالی و جذب نیرو همچنان از مجاهدین خلق به‌عنوان شورای ملی مقاومت یاد می‌کرد.»

در این گزارش همچنین به فعالیت‌های مرتبط با جذب حمایت مالی در اروپا و آمریکا توسط مجاهدین خلق و نیز فعالیت‌های نظامی آن علیه ایران اشاره می‌کند. در همین‌ حال دولت فرانسه تأکید می‌کرد که رجوی و همراهانش فرانسه را ترک کنند؛ بنابراین رجوی فرانسه را ترک کرد و سازمان مجاهدین خلق در سال 1986 در عراق مستقر شد. «مجاهدین خلق در سال 1987 اردوگاه‌هایی را در مرز ایران و عراق تأسیس و تمرینات نظامی وسیعی (مشتمل بر 10000 نیرو) برگزار می‌کرد و با عبور از مرز، حملات شبانه علیه اهداف ایرانی انجام می‌داد.»

انتشارات و جذب نیرو توسط سازمان مجاهدین خلق افزایش یافت و قابلیت‌های جلب حمایت مالی توسط این گروه در سال 1987 افزایش چشمگیری پیدا کرد. گروه‌های هوادار (که خود را مجاهدین خلق ایران، مجاهدین، شورای ملی مقاومت و… معرفی می‌کردند) تقریباً در تمام کشورهای اروپای غربی، کانادا و آمریکا شکل گرفته بودند.

این گروه‌های هوادار که عمدتاً دانشجویان ایرانی جوان و آرمان‌گرا را هدف قرار می‌دادند در سال 1987 میلیون‌ها دلار گردآوری و راهپیمایی‌های بزرگی را در شهرهای آمریکا، کانادا، اروپا و خاورمیانه برگزار کردند. آن‌ها مقادیر درخور‌توجهی سلاح، مهمات، قطعات یدکی و دیگر تدارکات نظامی را از دولت‌های همسو (به‌خصوص عراق) دریافت و حمایت سیاستمداران شناخته‌شده بسیاری- از جمله بیش از 2000 قانون‌گذار در سطح محلی و ملی-  را جلب کرده بودند.

بخش دوم گزارش سال 1987 FBI درباره مجاهدین خلق به وضعیت این گروه در زمان انتشار این گزارش مرتبط است.

حملات مجاهدین خلق به مواضع ایران

«رهبران مجاهدین خلق در طول سال 1987، مسئولیت نفوذهای نظامی بسیاری به ‌داخل ایران را پذیرفتند. با اذعان به اینکه شاخه نظامی این سازمان یعنی ارتش آزادیبخش ملی ایران از 10000‌ سرباز تشکیل شده است، رهبران این گروه مدام بولتن خبری منتشر کرده و در آن از درگیری با نیروهای ایران خبر می‌دادند. مثلاً، در آخرین شماره «آزادسازی ایران» به خوانندگان اطلاع داده می‌شود که ارتش آزادیبخش ایران از ژانویه به ‌بعد 3000 نیروی ایرانی را کشته است.»

نیروی نظامی مجاهدین خلق به کاروان‌های نظامی ایران، تأسیسات مخابراتی و اجتماعات مرزی کم‌دفاع حمله می‌کرد. حملات شبانه به واحدهای کوچک مرزی، شلیک به نگهبانان ایرانی یا دستگیری آنان، حفظ مناطق هدف قرارگرفته تا صبح زود و درنهایت انفجار آن اهداف پیش از بازگشت به خاک عراق عمده تاکتیک‌های مجاهدین را تشکیل می‌دادند.

در این گزارش اذعان شده که نحوه خبررسانی مجاهدین خلق از اتفاقات رخ‌داده در این حملات «بسیار اغراق‌آمیز» است.

سپس این گزارش، به‌تلاش‌های سیاسی و دیپلماتیک این گروه برای معرفی خود به‌عنوان شورای ملی مقاومت ایران در خارج از آمریکا و کانادا و به‌عنوان «مجاهدین خلق ایران» در داخل آمریکا و کانادا می‌پردازد.

جمع‌آوری کمک‌های خیریه توسط مجاهدین خلق در آمریکا

در این گزارش کوتاه همچنین نحوه جذب نیرو و پول توسط مجاهدین خلق توصیف شده است. در این خصوص می‌گوید که مجاهدین خلق جذب اعضا و پول را تحت عنوان «انجمن دانشجویان مسلمان ایران» و «بنیاد کمک به ایران» انجام می‌دهد. «حداقل از سال 1984 اعضای مجاهدین خلق از طرف بنیاد کمک به ایران، در واشنگتن و دوازده ایالت دیگر در آمریکا برای جمع‌آوری کمک‌های خیریه خانه‌به‌خانه مراجعه می‌کردند. وزارت خارجه آمریکا در گزارش عمومی سال 1987 عنوان کرد که «بنیاد کمک به ایران» که در خیابان «کِی نورث‌وست» در واشنگتن واقع ‌شده، نه‌تنها وابسته به گروه مجاهدین خلق بلکه پوششی برای آن‌ می‌باشد.

در این گزارش آمده که این سازمان پوششی مجاهدین خلق در تلاش‌هایش برای جذب کمک‌های مالی موفق بوده است. مولی سینکلر یکی از نویسندگان واشنگتن پست در سال 1985 نوشت که اسناد ثبت «بنیاد کمک به ایران» در مریلند و ویرجینیا نشان می‌دهند که این سازمان در طول یک سال (تا سپتامبر1984) موفق شده 97230 دلار از خیرین آمریکایی کمک مالی جذب کند. «آن دسته از اعضای مجاهدین خلق که خود را عضو «انجمن دانشجویان مسلمان ایران» معرفی می‌کنند نیز در جذب کمک مالی نقش داشته‌اند؛ اما ظاهراً این تلاش‌ها محدود به محیط‌های دانشگاهی مختلف جهان بوده است. این گروه کمک‌های دانشجویان هوادار ایرانی و غیرایرانی را جمع‌آوری می‌کند. انجمن دانشجویان مسلمان ایران همچنین ممکن است برای مجاهدین خلق نیرو جذب کند. درحالی‌که دادستانی آمریکا آشکارا انجمن دانشجویان مسلمان ایران را نامِ پوششی مجاهدین خلق می‌داند، به‌نظر می‌رسد که این انجمن احتمالاً راه ارتباطی بین مقر مجاهدین در بغداد و دانشجویان ایرانی در سراسر دنیا باشد. دفاتر این انجمن در دانشگاه‌های آمریکا ظاهراً بیش از پیش به توزیع متون مجاهدین خلق و برگزاری سمینار [برای این گروه] مشغول هستند.

مجاهدین خلق اخبار غیرواقعی درباره نقض حقوق بشر در ایران منتشر می‌کند

طبق گزارش FBI، مجاهدین خلق با انتشار خبرنامه‌های شش‌صفحه‌ای از اخبار غیرواقعی بسیاری درباره نقض حقوق‌بشر در ایران به تبلیغ علیه دولت ایران می‌پردازد.

مجاهدین خلق مارکسیسم را برگزیدند

این گزارش سپس ایدئولوژی مجاهدین خلق را بررسی کرده و اذعان می‌کند که اعضای بنیان‌گذارِ گروه معتقد بودند که مذهب «شیعه» مبنای اعتقادی‌انقلابی را فراهم می‌کند که موجب جذب ایرانی‌های آرمان‌گرا و درعین‌حال مذهبی خواهد شد و دیگر اینکه آنان «مارکسیسم» را به‌عنوان «چارچوب سیاسی» خود برگزیدند؛ چارچوبی که در آن به اهدافشان خواهند رسید.

گزارش سال 1987 FBI درباره مجاهدین خلق، اصول اساسی ایدئولوژیک مجاهدین خلق را به دو لایه تقسیم می‌کند. لایه اول دربرگیرنده مخالفت کامل با «امپریالیسم» آمریکا؛ یعنی دشمن اصلی انقلابی‌ها است. از نظر این گروه، هر آنچه در ایران رخ می‌دهد به این رویارویی مربوط است. لایه دوم این است که قدرت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی باید درخدمت ایدئولوژی باشند. از نظر این گروه اگر «ملاحظات عملی» بر ایدئولوژی ارجحیت یابند، نمی‌توان به‌سوی جامعه اسلامی ایده‌آل پیش رفت.

«نظریه‌پردازان مجاهدین خلق در تحلیل خود از ایرانِ قرن بیستم، مدعی می‌شوند که انقلاب 1905، ایران را از یک جامعه فئودال به یک نظام بورژوا
تبدیل کرد که وابستگی شدیدی به کاپیتالیسم غربی دارد و تحت سیطره امپریالیسم به‌خصوص امپریالیسم آمریکایی است. آنان معتقدند که در اواخر دهه1960 امپریالیسم فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی، موجودیت ایران را تهدید می‌کرد. مجاهدین خلق می‌گویند که سلطه پهلوی در خارج از طبقه میانه و بالایی غرب‌زده طرفدار اندکی داشت و سلطنتش همراه با وحشت‌افکنی و شعار بود. مجاهدین خلق در متون خود خواستار «رفتار خشن قهرمانانه» برای بیدارکردن مردم و درهم‌شکستن جوامع سرکوب‌گر می‌شوند.»

سخنان مسعود رجوی در زندان

متن زیر از یکی از سخنرانی‌های مسعود رجوی در سال 1972 و در هنگام اقامه دعوی علیه او گرفته شده است. به‌گفته «سروش عرفانی» این متن تا قبل از انقلاب سال 1979 درحد وسیعی در میان اعضا و هواداران مجاهدین خلق پخش می‌شد:

«این محاکمه امشب یا فرداشب پایان می‌یابد. پس شاید این‌ها آخرین شب‌های زندگی ما باشند. اگر اعدام نشویم به حبس‌ابد محکوم خواهیم شد. رژیم این محاکمه را برگزار کرده، چون قیام مردم تشدید شده و نگرانی بین‌المللی برای وضعیت زندانیان سیاسی در ایران افزایش یافته است. مثلاً ژان پل سارتر درخواست داده در این محاکمه شرکت کند. «الفاتح» در حمایت از ما خبرنامه ویژه‌ای منتشر کرده و رادیو عراق، اسامی تعدادی از زندانیان سیاسی شاه را خوانده که تهدید به اعدام شده‌اند؛ بنابراین رژیم پهلوی به‌این‌نتیجه رسید که برگزاری این دادگاه به نفعش است.

به هرکدام از ما فقط نیم ساعت وقت دفاع داده شد؛ لذا اکنون که وقتِ کافی برای ارائه دفاعیه در بافتار عقیدتیمان نداریم، هم‌قطارانم متن دفاعیه را در بافتار واقعیات اقتصادی و سیاسی و منطق و تاریخچه سازمان و مبارزه انقلابی‌مان ادامه خواهند داد.

امپریالیسم بین‌المللی علت بداقبالی و رنج تمام مردم در این مرحله از تاریخ است. امپریالیسم در نقاط مختلف  رژیم‌های دست‌نشانده‌ای برقرار کرده است. این رژیم‌ها چه به خودشان و چه به مردم تکیه کنند حتی برای یک روز هم دوام نمی‌آورند. امروزه در دنیا دو جبهه وجود دارد. در یک طرف توده‌های مستمند، محروم و استثمارشده، بی‌خانمان‌ها و گرسنگان، فلسطینی‌های مبارز و انقلابیون و در سوی دیگر ثروتمندان، صاحبان حریص چاه‌های نفت، صنایع بزرگ و ماشین‌های جنگی قرار دارند. درخصوص سازش و رابطه انسانی بین این دو جبهه، جای هیچ سؤالی نیست. ما از آنچه شما جرم ما می‌نامید به‌خود می‌بالیم. احساس غرور می‌کنیم از اینکه دوشادوش دیگر انقلابیون برای تخریب امپریالیسم و صهیونیسم مبارزه می‌کنیم. فقط دو گزینه پیش روی ماست: یا مبارزه کنیم یا تسلیم شویم. یا باید مثل ویتنامی‌ها، چینی‌ها و فلسطینی‌ها مبارزه کنیم، یا اینکه مثل [شاه] ایران بندگی کنیم. مشکلات در طول مبارزه سنگین هستند. اما انسان نمی‌تواند بدون رنج و درد پاک شود. وقتی این کلمات را می‌گویم، در ذهنم مادران و پدرانی را می‌بینم که فرزندانشان در زندان هستند؛ اما این فلسفه زندگی است. فرزندانشان از نظر جسمی از بین می‌روند؛ اما صبح نزدیک است. باید ادامه دهیم.

من و دوستانم فرزندان دکتر مصدق و پیروان راه او برای استقلال و آزادی ملی هستیم. ما به مقام و ثروت پشت کرده‌ایم. این مردم بودند که دکتر مصدق را به‌قدرت رساندند تا برای ملی‌کردن نفت فعالیت  کند. دولت او تنها دولت قانونی بود که کشور ما به‌خود دیده است. اما مصدق را سرنگون و مخالفان سیاسی رژیم شاه را قتل‌عام کردند. به‌دنبال این امر، رژیم درها را برای غارت بی‌حدوحصر ثروت ایران باز کرد. درآمدهای نفتی عمدتاً برای خرید سلاح و پرداخت حقوق مستشاران آمریکایی به‌کار می‌رفت.

امروزه رژیم می‌بیند برای ادامه حیات باید جامه‌ای نو به‌تن کند. رژیم درحال اصلاحات ارضی و قسمت‌کردن سهام با کارگران کارخانه‌ها است؛ اما واقعیت این است که دارد در زمین امپریالیسم بازی می‌کند. از زمان کودتای علیه دولت مصدق در سال 1953، فساد در دستگاه اداری دولت و رشوه درحال افزایش‌ است، چنان‌که بدبختی و محرومیت‌های تحمیل شده بر مردم توسط طبقه حاکم زیاد شده است. به بیغوله‌های اطراف تهران نگاهی بیاندازید. اگر فقرا مریض شوند، محکوم به انتظار در بیرون از بیمارستان‌ها و نهایتاً مرگ
هستند. ساکنان خرابه‌های اطراف شهر چیزی برای از دست‌دادن ندارند جز بدهی‌هایشان. در مناطق روستایی، سوء‌استفاده توسط اربابان جای خود را به سوءاستفاده توسط دولت داده است. این‌ها فقط بخشی از چیزهایی هستند که آمادگی برای انقلاب را مهیا می‌کنند. در شرایطی ‌که صداهای اعتراض خاموش و مردم سرکوب می‌گردند، تنها راه مبارزه مقاومت مسلحانه توسط مردم است.

دادستان رژیم در جهت کمک به تبلیغات دولت، ما را به تلف‌کردن ارز خارجی کشور و خرید سلاح متهم می‌کند. مایلم بپرسم: آیا این ما هستیم که مقادیر هنگفتِ ارز خارجی را از این کشور منتقل کرده و ملت خود را فروخته‌ایم یا شما؟ چه کسی ارز خارجی را در بانک‌های سوئیس احتکار می‌کند؟ چه کسی مالک هتل‌ها، باشگاه‌های شبانه و کازینوهاست؟ اگر شاه همه این‌ها را با دزدی اموالِ ملت به‌دست نیاورده، باید فرض را بر این بگذاریم که پدرش دزد بوده است. آیا ما هستیم که ارز خارجی کشور را تلف می‌کنیم یا کسانی که کالاهای لوکس و لوازم آرایشی، لباس از دیور و گل از لاحه وارد کشور می‌کنند؟ کسانی که خرج یک شب عیش و عشرتشان نجومی است.

منابع نفت ما سنگ‌دلانه به یغما برده می‌شوند. اگر رویه کنونی ادامه یابد، ذخایر نفت ایران تا سال 1987 به اتمام خواهد رسید. تولید کنونی نفت 227میلیون‌تن در سال است. از هر ده دلار نفتی که برده می‌شود و با قیمت بالا در بازارهای اروپا به‌فروش می‌رسد، ایران فقط 3/1دلار دریافت می‌کند. ما در این معامله ناعادلانه حداقل دومیلیارد دلار از دست می‌دهیم. آقای دادستان، به این مقدار توجه کنید نه به ارز خارجی که ما برای خرید چند اسلحه صرف کرده‌ایم. صدها میلیون‌دلار به جیب کمپانی‌های خارجی می‌رود. رئیس کمیسیون برنامه‌ریزی، در یک بیانیه مطبوعاتی اقرار کرده که صدها میلیون تحت بهانه‌های مختلف اختلاس شده است. به‌ما وعده داده شده بود که ایران با درآمد نفتی به یک کشور مرفه تبدیل خواهد شد؛ اما توده‌ها محروم‌‌تر شده‌اند. حقوق قانونی مردم از آن‌ها سلب‌ شده است. وقتی کارگران آجرسازی و قالب‌گیری اعتصاب کردند، سربازان بر روی آنان آتش گشودند. 200 کارگر به‌قتل رسیدند. سربازان دکتر خان‌علی را در طول اعتصاب معلمان کشتند و بسیاری دیگر را مجروح کردند. معلمان و کارگران کارخانه فقط خواهان حقوق بیشتر بودند. با این‌حال به آنان شلیک شد و قاتلان آن‌ها ترفیع گرفتند. وقتی رژیم به خواسته‌های قانونی مردم به این شکل واکنش نشان می‌دهد، آیا می‌توان ساکت ماند و سلاح برنداشت؟

کشور ما زیر سرنیزه سرکوب شده است. برای مقاومت دربرابر این سرکوب عمومی، حتی روحانیون، که 50 سال عقب نشسته بودند، درحال ورود به صحنه مبارزه با رژیم پهلوی هستند. در قم قیام شده. طلبه‌ها به سربازان حمله کردند و سربازان دو نفر را کشتند.

این امر موجب قیام روحانیون، تجار بازار و دانشجویان و نهایتاً منجر به کشتار ژوئن 1963 شد. بعد از این کشتار بود که حنیف‌نژاد و بدیع‌زادگان به این نتیجه رسیدند که نمی‌توان با بحث و استدلال منطقی از حقوق افراد دفاع کرد. آنان به قرآن و نهج‌البلاغه استناد کردند تا جنبش انقلابی جدید را آغاز کنند. در کنار مجاهدین خلق، دیگر گروه‌های انقلابی ظاهر شده و همچنان درحال پیدایش هستند تا برای دفاع از عزت انسانی مبارزه کنند.

پیوستن این انقلابیون بی‌شمار به مقاومت زیرزمینی نشان می‌دهد که شرایط کنونی به‌گونه‌ای است که صدها نفر از بهترین جوانان ما در راه مبارزه مسلحانه گام نهاده‌اند. این ثابت می‌کند که مبارزه ما انگیزه و اهداف شخصی ندارد. صدها نفر از بهترین مهندسان و پزشکان در این راه هستند. ده سال پیش، فعالیت گروه‌های اپوزیسیون به‌ توزیع مخفی شب‌نامه و خبرنامه محدود می‌شد. اما امروز ما سلاح به‌دست گرفته‌ایم. این تنها شروع مبارزه  است. ما می‌دانیم که پیروزی سریع و آسان به‌دست نمی‌آید. حضرت علی فرموده است: «خداوند سرکوبگران و استثمارکنندگان زمان را خودش نابود نمی‌کند. او به آنان فرصت می‌دهد تا به راه راست برگردند. وقتی چنین نکردند، هرچه بیشتر در باتلاق بهره‌کشی و انحطاط فرو خواهند رفت. آن‌وقت مسئولیت را به گروهی از مردم واگذار خواهد کرد تا عدالت الهی را محقق کنند. خداوند درد هیچ ملتی را مرحم نخواهد گذاشت مگر با رنج و زحمت.»

رژیم پهلوی در تلاش است با گسترش [برنامه‌های منحط کاپیتالیسم غرب، جوانان ما را از راه راست منحرف کند. رژیم پهلوی به‌جای ایجاد شرایطی به‌منظور ارتقای آگاهی سیاسی و اجتماعی جوانان، با ایجاد «کاخ جوانان» (و نشریات منحطی مثل زن روز) فساد و بی‌اخلاقی را ترویج می‌کند. هدف رژیم جلوگیری از رسیدگی جوانان به مشکلات واقعی مرتبط با آنان و مشارکت در جامعه است.

سرکوب بی‌رحمانه آشکارا صورت می‌گیرد تا روحیه مقاومت مردم سرکوب و جایگزین ناامیدی و ناتوانی شود. نیروهای مسلح در دانشگاه‌ها مستقر شده‌اند. بودجه ساواک به صدها میلیون می‌رسد. هیچ کسی بدون تأیید ساواک نمی‌تواند استخدام شود. به پلیس و ساواک اختیارات نامحدودی داده‌ شده تا با مخالفان سیاسی برخورد کنند. رئیس زندان قزل‌قلعه به پرسنل تحت امر خود دستور داده تا همان‌طوری با زندانیان برخورد کنند که قصابان با گوسفند. رژیم هیچ‌گونه اپوزیسیون یا انتقاد به‌هرشکلی را تحمل نمی‌کند. کارگران نساجی جهان که خواستار افزایش حقوق بودند، مورد حمله سربازان قرار گرفتند و دوازده کارگر این کارخانه کشته شدند. چند ماه پیش، سربازان به دانشگاه تهران و دانشگاه آریامهر حمله کردند. حتی اساتید مورد حمله و رفتار نامناسب قرار گرفتند.

رژیم کاری نمی‌تواند انجام دهد مگر اینکه سرکوب را تشدید کند. این ضعف رژیم را نشان می‌دهد و حاکی از عقوبت قریب‌الوقوع آن است. زندانیان سیاسی دستخوش شکنجه‌های وحشیانه هستند و بسیاری از آنان زیر شکنجه جان باخته‌اند. طبق ماده 131 قانون اساسی، اگر مسئولی باعث مرگ زندانی سیاسی (تحت شکنجه و بازجویی) شود باید با او مثل یک قاتل رفتار کرد. با این‌حال، قاتلان زندانیان سیاسی آزادانه می‌گردند و ترفیع می‌گیرند. سوزاندن بدن زندانیان با بخاری، کشیدن ناخن‌های آنان، شلاق و ضربه‌زدن به ناحیه تناسلی آنان ازجمله روش‌هایی هستند که اغلب مورد استفاده قرار می‌گیرند. محمد حنیف‌نژاد چنان کتک خورده بود که استخوان دست‌ها، پا، بینی و گوش‌هایش خرد شده بودند. بهروز دهقانی زیر شکنجه کشته شد. باتوم آغشته به اسید را در مقعد مسعود احمدزاده فرو کرده بودند. احمدزاده قبل از مرگ، به‌مدت دو ماه، با درد جان‌فرسا دست‌وپنجه نرم می‌کرد. طاقت شنیدن این کلمات را ندارید. توقع نداریم این رژیم غیرانسانی با ما طور دیگری رفتار کند. به همین خاطر است که برای سرنگونی آن مبارزه می‌کنیم. ما در انتظار روزی هستیم که مردم ما خائنان را به دادگاه بیاورند. مرگ بر امپریالیسم آمریکا. زنده باد کسانی که درد و رنج را به‌خاطر انقلاب و آزادی تحمل می‌کنند.

به‌ نقل از اداره تحقيقات فدرال آمريکا و هابیلیان

AriaNews
AriaNewshttps://aria.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط