13.3 C
Paris
Thursday, April 25, 2024

فرافکنی رجوی در پاسخ به استعفای آقایان قصیم و روحانی

استعفای آقایان کریم قصیم و محمد  رضا روحانی از شورای ملی مقاومت و فحاشی مجاهدین نسبت به این رویداد،زوایای جدیدی از توتالیتریسم و عدم وجود مینیمم آزادی در این تشکیلات را عیان ساخت.اطلاعیه های این دو عضو مستعفی که بیش از سی سال از بهترین و سربراه ترین یاران رجوی محسوب می شدند،خارج از اینکه ضربه تلقی گردد شورش بر علیه مناسبات فرقه ای بنام شورا بود.این مسئله برای هزارمین بار نشان داد که مجاهدین و شورای آنان در مسیر مردم ایران نبوده و در احترام به آزادی اندیشه افراد غیر مجاهد ارزشی قائل نیستند.حکمیت ، رفتار آنتاگونیستی و فحاشی اعضا و فرماندهان مجاهدین در برخورد با مسئله جدایی آن دو تن نیز گواه همین امر بوده و مهر تاییدی بر غیر قابل تحمل بودن آنان زد.

بالاخره بعد از گذشت یک ماه رجوی شخصا به این مسئله پرداخت.اما پاسخی در خور و شایسته اعضای مستعفی نیست.چرا که از ابتدا تا انتها تلاش شده است با همزمان جلوه دادن تحولات ایران و برنامه های نمایشی مجاهدین،استعفای آقایان قصیم و روحانی را در زمین جمهوری اسلامی و به نفع اطلاعات ایران ارزیابی نمایند.این شگرد از 35 سال پیش تا کنون ابزار سرکوب دگراندیشان و اعضای جداشده از مجاهدین و شورا است.

نیازی به استدال بر اساس قوانین بازی مجاهدین نیست.مقایسه این بیانیه با اطلاعیه هایی که قبلا درباره جدایی احزاب و شخصیت ها صادر  شده همین روند را بیان می نماید.جدایی احزابی مانند طوفان،حزب دمکرات،گروه آقا و خانم متین دفتری،آقای بنی صدر،مهدی خانبابا تهرانی،عبدالکریم لاهیجی و ده ها عضو مستعفی دیگر در زمان خود واکنش های مشابهی را از طرف مجاهدین و شورا در بر داشته است.

اما بقول گزارشگر روزنامه لوموند زمان گذشت،روسای جمهور عوض شدند،زمانه تغییر کرد ولی این تنها مجاهدین و شورای رجوی است که در ارتباط با مسائل ایران بدون تغییر بوده و همچنان در گذشته های بسیار  دور سیر می کنند.گذشته ای پر از حسرت که توان ترمیم  و نوآوری را از آنان ربوده و ابزار سرکوب،اتهام و ترور شخصیت را در آنان قوی تر ساخته است.به زبانی روشن تر یعنی تروریسم!

بیانیه شخص رجوی به زبان شورای ملی مقاومت گویای همه چیز از همین دست می باشد.بخوانید و ببینید رجوی با بهترین یاران گذشته خود، امروز پس از « جدایی و استعفای محترمانه »چگونه برخورد می کند؟

بخوانید و ببینید چگونه رجوی از حربه «جمهوری اسلامی » برای بریدن زبان دگراندیشان استفاده نموده و چماق سرکوب سیاسی – امنیتی را بر سر آنان وارد می سازد تا خاموش شوند و اسرار مگوی «تنها آلترناتیو دموکراتیک» را که چیزی جز انتقاد،دادخواهی و شورش بر مناسبات فاشیستی مجاهدین نیست،برملا نسازند!

آیا رفتار سرکوبگرانه مجاهدین در درون و بیرون نسبت به جدایی خواهان و آنان که از تشکیلات مخوف مجاهدین در عراق فرار کردند، بر این حقیقت صحه نمی گذارد که تنها راه ممکن فرار یا جدایی غیر حضوری از این فرقه خطرناک است؟

 یکم ژوئیه 2013

جواد فیروزمند

بیانیة تفصیلی شورای ملی مقاومت ایران پیرامون استعفای غیرمترقبه دوتن از اعضا

در بیانیة اجلاس میاندوره‌یی شورای ملی مقاومت در ۱۷خرداد، مقرر شده بود مسائل مربوط به استعفای غیرمترقبه آقایان محمدرضا روحانی و کریم قصیم متعاقباً در یک بیانیة تفصیلی به اطلاع عموم برسد تا با شفاف شدن هرچه بهتر رویدادها، صف دوست و دشمن از یکدیگر به خوبی قابل تمیز باشد. بدین منظور گزارش حاضر با مراعات ماده ۴ آئین نامه با استفاده از اسناد موجود در آرشیو  دبیرخانة شورا در اجلاس روزهای ۶ و ۷  تیرماه بررسی و تصویب شد .

استعفای این دو عضو شورا، ده روز قبل از انتخابات رژیم و دو هفته قبل از گردهمایی سالانة مقاومت، بدون کمترین اطلاع قبلی یا درخواست نشست دربارة امور جاری شورا و کمیسیونهای آن (طبق مادة ۷ آئین نامه)، با رو پنهان کردن یکماهه، با بی‌جواب گذاشتن همة دعوتها و تماسهای شورایی و حاضر نشدن در جلسات هفتگی اعضا در محل دبیرخانه؛ بسیار شک برانگیز می نمود.

استعفا البته یک حق انکارناپذیر است و در تاریخچة شورا موارد و نمونه های متعددی وجود دارد که آقایان از آن مطلعند. اما شیوة کار و ادعاهای مطرح شده در متن استعفا، خاطرات تلخی را در تاریخچة شورا از « چنگ انداختن بیش از پیش دشمن ضدبشری بر شورای ملی مقاومت ایران به عنوان تنها جایگزین دموکراتیک» تداعی می کرد، به ویژه آن که با استقبال مأموران و سایتهای اطلاعات رژیم  همراه بود. در همین دورة زمانی اطلاعیه های دبیرخانة شورا از سفر وزیر اطلاعات رژیم به عراق در فروردین گذشته و در آستانة انتخابات ریاست جمهوری رژیم،  مستمراَ از طرح و برنامه های دشمن برای سربریدن مجاهدان اشرف و لیبرتی و به ویژه ردیابی و حذف فیزیکی مسئول شورا خبر می داد. کوبلر هم در اروپا و سازمان ملل دور افتاده بود تا با توپخانة جدیدی از دروغ، جای جلاد و قربانی را عوض کند و مجاهدین را با برچسبهای شناخته شده، مقصرکشتار وسرکوب خودشان قلمداد کند.

یک اقدام سیاسی

۱- کریم قصیم در روز ۱۷ خرداد در فیس بوک خود به صراحت نوشت : «استعفا از یک تشکیلات سیاسی خود یک  اقدام سیاسی است».

بدینوسیله او اذعان می کند که آگاهانه و عامدانه، یک هدف مشخص سیاسی در کار بوده و استعفای آقایان با این شیوه و در این زمان و شرایط مشخص، برخلاف آنچه در استعفانامه نوشته اند به این خاطر نبوده که به ناگهان «صبر و حوصله تحلیل رفته» و «نارضایتی و ندای اعتراض و وجدان…. برسکوت و صبر چیره» شده باشد!

به خصوص که هر دو نفر از امضا کنندگان و ملتزمین به قطعنامة ۸مهر ۱۳۷۶ شورا  هستند که می گوید: «شورای ملی‌مقاومت ایران تنها جایگزین دموکراتیک و مستقل برای حاکمیت نامشروع آخوندی و تنها راه‌ حل برای تحقق آزادی و حاکمیت مردمی است. ضدیت با این شورا و تضعیف و تخطئة آن در برابر دیکتاتوری مذهبی و تروریستی به هر عنوان و بهانه‌ یی که باشد، در نهایت حاصلی جز ادامة حیات رژیم ارتجاعی نخواهد داشت. اعضای شورا کماکان بر التزام خود در قبال برنامة شورا و دولت موقت و کلیة طرحها و مصوبات شورا تاکید می‌ورزند و در آینده نیز مانند گذشته با گامهای استوار و با پرداخت گزافترین بهای خونین در مسیر آزادی و برقراری حاکمیت ملت ایران به پیش خواهند رفت». (خطوط تاکید در اینجا و در تمام متن بیانیه حاضر از ماست)

درخواست عضویت در شورا

۲- درخواست عضویت کریم قصیم در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۴ با التزام به مادة ۵ اساسنامة شورا (برنامة شورا و دولت موقت و وظایف مبرم آن و سایر مصوبات ) که در نشریة مجاهد در ۹ خرداد ۱۳۶۴ هم منتشر شده، مؤید همین حقیقت است که ندای ناگهانی وجدان یا ادعای «خیراندیشی برای شورا و مجاهدین»، وارونه جلوه دادن عامدانة «تضعیف و تخطئه» شوراست.

او در درخواست عضویت خود نوشته بود (سند شمارة ۱) :

« ”رجال” خط ”میانه” و آرزومندان ناکام مشی استحاله، یا به خواندن ” نماز وحشت” از انقلاب پناه برده اند و یا علناَ برای طول عمر رژیم خمینی التماس دعا دارند. طرفه آن که همین آقایان ادعای ” ملی گرائی” و دموکراسی خواهی نیز دارند! …

سردمداران خط سازش و استحاله در داخل، عزای ”انتخابات ریاست جمهوری” را گرفته اند و به تلویح خود را در لیست استخدام گماشتگان خمینی جا می زنند و در خارج، بخت خود را در قمار حمله و هجوم سیاسی– تبلیغاتی به آزمایش گذاشته اند، نه علیه رژیم خمینی، بلکه بر عکس، به عنوان ”امداد غیبی” برای آن دستگاه جبار، تیغ به  روی شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن مجاهدین خلق ایران کشیده اند. ”روزگار غریبی است”…

متأسفانه در هنگامی که کار جنبش توده ای به  مدد بخشهای وسیع طیف آزادی و استقلال طلب محتاج است، حتی یاران و رهروان انقلاب نیز بعضاً پیمان پاره می کنند و رفیق نیمه راه می شوند و به ایلغار ضدیت با شورای ملی مقاومت می پیوندند. بازار بند و بستهای خفّت بار و هیاهو وجنجال بر علیه شورا، باردیگر گرم شده است…..»

البته قصیم این متن را آن روز  برخلاف استعفای اخیرش، همزمان برای رسانه‌ها نفرستاده بود. آن هم با عبارت جهت دار و غلط انداز: «متن استعفا جهت درج در رسانه های فارسی، توسط دبیر خانة شورای ملی مقاومت ایران تقدیم می شود» !

سایت البرز نیوز برای اولین بار متن استعفا را منتشر کرد و این در حالی بود که تعدادی از سایتهای مقاومت که قبلاً نوشته های کریم قصیم را دریافت می کردند، یا با تاخیر بیش از ۲۴ ساعت دریافت کردند یا اصلاً دریافت نکردند. اکنون هم آقایان در مورد این کردار زشت مغلطه می کنند. مدام بر حق انکار ناپذیر استعفا تاکید می کنند تا شکل و هدف از ارسال استعفا برای رسانه ها را که اقدامی زشت و غیر اخلاقی بود پنهان کنند. هم‌چنان که در تصویر ضمیمه ملاحظه می شود، «متن استعفا جهت درج در رسانه های فارسی» از جانب کریم قصیم به نیابت از جانب دبیرخانه با جملة «توسط دبیر خانه شورای مقاومت  ملی ایران تقدیم می شود» ارسال شده است. اکنون که کپی متن استعفای مندرج در سایت موضوع را روشن می کند، آقایان نعل وارونه می زنند و چنین وانمود می کنند که گویا ما خواب نما شده ایم و «افشاگری ژورنالیست هوشیار» ما را «رسوا» کرده است. بهتر است «ژورنالیست» مورد نظر آقایان، نگاهی به تصویر استعفای آقایان بیندازد تا معلوم شود چه کسی رسوا خواهد شد(سند شمارة ۲).

اطلاعیه جلسه میاندوره‌ یی فوق العاده شورا و پاسخهای جداگانه برخی از اعضا

۳- در برابر همین شیوة استعفا و «اقدام سیاسی»، اعضای شورا در اطلاعیة ۱۷ خرداد ۹۲ با بیش از ۵۰۰ امضا، موضع سیاسی خود را اتخاذ کردند که منتشر شده است. بعد از آن هم شماری از اعضای شورا مقالات جداگانه و بسیار روشنگری منتشر کرده اند که در دسترس عموم است. آقایان مستعفی گویا خود را آن قدر دموکرات و تعاملگرا می دانند که به خود حق می‌دهند هر ادعایی را مطرح کنند و وقتی پاسخ دریافت می کنند آن را با واژة «ردیه نویسی» به سخره بگیرند. روحانی و قصیم در آخرین نوشتة خود می نویسند: « ما خود را ملزم به پاسخگویی به کسانی که فاقد صلاحیت هستند و ردیه نویسی می کنند نمی دانیم. افکار عمومی بیدار و ناظر بر صحنه است. خیرخواهانه همه را به ترک رفتار و اعمال ظالمانه فرامی‌خوانیم.  بدانید که مخاطب ما منحصراً مسئول شورا و یا جانشین ایشان می باشد» (استعفای ما آزمایش آنهاست !، فیس بوک کریم قصیم، ۲۴ ژوئن ۲۰۱۳- ۳تیر ۱۳۹۲) این کلمات را کسانی بر روی کاغذ آورده اند که مدعی اند ما «حق دفاع» را در نظر نگرفته ایم. آیا این دموکراسی خواهی است که آقایان به همه اعضای کنونی شورا مارک «فاقد صلاحیت» بزنند و وقتی افرادی بر اساس تفسیر و تحلیل و نوع نگارش خود پاسخ می دهند کارشان را «ردیه نویسی فحش آمیز توسط اشخاص غیر مجاهد شورا برای مجازات مرتد و البته زهرچشم گرفتن از ماندگان!» تفسیر کنند و به آنها گفته شود : «ما خود را ملزم به پاسخگویی به کسانی که فاقد صلاحیت هستند و ردیه نویسی می کنند نمی دانیم». آیا همین جمله نمونة کامل رفتار خود بزرگ بینانه و نادیده گرفتن حقوق دیگران نیست؟ آری افکار عمومی بیدار است و در مورد این برخورد غیر دموکراتیک و ظالمانه و البته آغشته به توهم قضاوت خواهد کرد.

موارد استعفا و اخراج از شورا

۴- با پوزش از یادآوری خاطرات تلخ غافلگیری و خیانت در تاریخچة شورا که امیدواریم هیچ‌یک از اعضای سابق و کنونی شورا مشمول آن نشوند، بدیهی است که شورا در مورد کسانی که بدون هیاهو استعفا دادند، تا وقتی از جانب آنها حرفی و تهمتی زده نشده هم‌چنان سکوت خواهد کرد و هیچ‌گاه شروع کنندة هیچ مجادله یی نبوده و نخواهد بود.

روحانی و قصیم استعفای ناگهانی فریدون گیلانی در شهریور ۱۳۷۴ و هم‌چنین مواضع خود در آن زمان در برابر استعفای گیلانی را  به یاد دارند.

دبیرخانة شورا در اطلاعیة ۲۱ شهریور ۱۳۷۴ در این خصوص خاطرنشان کرد: «این مطلب که استعفانامة آقای فریدون گیلانی خطاب به مسئول شورا در همان روز تحریر و قبل از اینکه به مسئول شورا برسد، به بازماندگان ساواک شاه و همدستان رژیم ضدانسانی خمینی رسیده و خبر آن منتشر گردیده است، به خودی خود روشنگر ماهیت استعفای نامبرده و برملا کنندة ابراز تمایل به خودفروشی سیاسی است».

استعفای فریدون گیلانی تحت عنوان «استعفای علنی از شورای ملی مقاومت» با خط و امضای او ضمیمه است (سند شمارة‌۳):

« به نام آزادی ، به نام مردم ستمدیده ایران، آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت

از آنجا که در حال حاضر شورای ملی مقاومت را به لحاظ محتوایی، حقوقی و اصول دموکراتیک در جهت آرمانهای خود نمی بینم، و از آنجا که معتقدم حل مسأله ی سیاسی ایران تنها به یمن رهبری جمعی سیاسی که مورد اعتماد مردم باشد امکان پذیرخواهد بود، و نه سعی بیش از ظرفیت اجتماعی در تعمیق رهبری ایدئولوژیک و مجاهدیزه کردن مفهوم “ملی” که نهایتاً به قالبی کردن جنبش ره خواهد برد، بدینوسیله ضمن حفظ همه مواضع آرمانی از پیش اعلام شده خود- از جمله تأکید بر مبارزه مسلحانه توده ای و سازش ناپذیری با دشمنان خلق- استعفای علنی خود از شورای ملی مقاومت را اعلام می دارم.

بدیهی است که پیکار من، با قلم و قدم، در جهت سرنگونی رژیم حاکم بر میهن – و علیه هرگونه استبداد و استعماری- پیگیر تر از پیش ادامه خواهد یافت و از همه آزادیخواهان ایران پشتیبانی خواهم کرد. ۱۹شهریورماه ۱۳۷۴ با احترام فریدون گیلانی»

پس از انتشار این استعفا ، دو مأمور اطلاعات رژیم (سعید شاهسوندی و علی رضوانی) در آلمان «ضمن ابراز مسرت از جدائی آقای فریدون گیلانی از سیستم سرکوبگر مسعود رجوی» اعلام کردند : « خروج ایشان از سیستم توتالیتر رجوی وقتی مبارک است که ایشان با آن دستگاه در همة ابعاد سیاسی، تشکیلاتی، استراتژیک، ایدئولوژیک، اخلاقی و به خصوص سبک کار خداحافظی نموده و به خانوادة اندیشه و عمل و سبک کار ملی – دموکراتیک وارد شده باشند » (سند شمارة ۴).

درهمین راستا گیلانی در قدمهای بعد مدعی شد که مجاهدین می خواستند او را ترور کنند (سند شمارة ۵).

علاوه بر این در همدستی با وزارت اطلاعات آخوندها سناریویی برای ربودن و شکنجة فردی بنام مجید یاراحمدی برای نسبت دادن این جنایت به مقاومت به اجرا گذاشته شد که در همان زمان توسط مقاومت ایران افشا شد. خبرگزاری آلمان در ۱۶ فوریه ۱۹۹۶ به نقل از مجاهدین گزارش کرد:«سرویس مخفی ایران تلاش کرده است یک هموطن ۲۸ ساله را برباید اما فرد مزبور از دست رباینده موفق به فرار شده است».

روزنامة جمهوری اسلامی در روز ۲۶ بهمن ۱۳۷۴ در این باره نوشت: «یک منافق متقاضی پناهندگی در آلمان که تا چندی پیش با گروهک منافقین همکاری می کرد و سپس تغییر موضع داد توسط گروه مذکور ربوده شد و پس از ضرب و شتم قرارگرفتن موفق به فرار شد… ». سرانجام در اول اسفند ۱۳۷۴ مأمور اطلاعات (به نام تفرشی) در گفتگو با رادیو ۲۴ ساعته راز استعفای فریدون گیلانی را فاش کرد و گفت: «من به عنوان یک وظیفه ملی و میهنی همان‌طور که اشاره فرمودید برعهده ام بود، آگاهانه به این ملاقات (با گیلانی) راضی شدم و با صداقت کامل هر آنچه را که حقیقت بود و صرفا حقیقت بود با ایشان در میان گذاشتم……… این در سنت آگوستین آلمان بود و در منزل یکی از بستگان من این ملاقات انجام شد و به هرحال من از هر آن چیزی که عرض کردم واقعیت بود با ایشان صحبت کردم» ( ایران زمین شماره ۸۵-  ۷ اسفند ۱۳۷۴)

سپس در زمستان ۱۳۷۹، کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورا نامه های معاون سعید امامی با نام مستعار «رضا» را به دست آورد که آنچه بین فریدون گیلانی و وزارت اطلاعات در شهریورماه ۱۳۷۴ گذشته بود را برملا می کرد. درنامة ۲۹ شهریور ۱۳۷۴، معاون سعید امامی به تفرشی، از جمله  نوشته شده بود(سند شمارة ۶ ):

– «توجه داشته باشید که باید تلاش نمائیم اعضاء غیر سازمانی عضو شورا را آگاهی و ترغیب کنیم تا بیش از این ملعبه دست رجوی و شرکاء قرار نگیرند، با کناره گیری فریدون میتوان استارت کار را زد…»

– «علی فراستی نباید به سپر بلای رجوی تبدیل گردد… اگر در جایی لازم شد که او مخاطب قرار گیرد بایستی حمله به رجوی باشد و فراستی مخاطب قرار گیرد و عرصه را طوری بر او تنگ کنید تا مجبور شود علت جدایی خود از سازمان را رسماَ اعلام کند»

– «فریدون اطلاعات زنده و قابل بهره برداری دارد، شما نیز باید از مطالب او استفاده کنید تا هم بار مصاحبه تان زیاد شود و هم دید جامعی از آخرین وضعیت شورا پیدا  کنید…».

– «سعی کنید به خبرگزاریهای مختلف خودتان رامرتبط نمایید، رادیوهای بین المللی نیز می توانند صدای شما را به گوش هموطنان در سراسر گیتی برسانند. رادیو بین المللی فرانسه، رادیو صدای آمریکا، رادیو کلن و امثالهم به دلیل پخش برنامه برای ایران بسیار مفید است، آنها ترغیب شوند تا رپرتاژی از همه جداشدگان تهیه و پخش نمایند، نوارهای مصاحبه با رادیو ۲۴ ساعته را برای آنها ارسال کنید. بمحض پیاده شدن نوارها و تایپ آنها برای شما ارسال خواهیم نمود».

۵- هر دو نفر از یک مورد دیگر اخراج از شورا که با امضای خود آنها، در مصوبة ۲۸ تیر ۱۳۷۷ به اتفاق آرا صورت گرفت، مطلع هستند. اخراج، همچنان که در مصوبه آمده است، به‌دلایل و با توضیحات زیر انجام شد:

– «زیر پا گذاشتن التزامهای شورایی و نقض آشکار و شک‌برانگیز التزامهای … قطعنامة مهر ۱۳۷۶»،

– « نقض مرزبندی سیاسی با رژیم خمینی و عدم رعایت تصمیمات شورا و فعالیت مستمر علیه مبانی وحدت و انسجام شورا»،

– « خوشامدگوییهای بلادرنگ محافل و ارگانهای ارتجاعی و استعماری» و نشریات «وابسته به وزارت اطلاعات رژیم آخوندی در خارج کشور»،

– تکذیب نکردن « یاوه های پرداخته وزارت اطلاعات » و عدم « تکذیب متناسب اتهامات عنوان‌ شده علیه شورا و اعضای آن» از جانب عضو اخراجی که « حاکی از ارتباطات آلوده و وجود دستهای پشت پرده» بود.

در همان زمان و در جریان همین اخراج آقای قصیم دو فرضیه را مطرح می کرد، یکی رژیم و دیگری سرویسی را که گاه و بیگاه با سوژه دیدار می کرد.

در سالهای بعد آقای روحانی بود که شورا را از ارتباط و استقرار ۱۵ روزة مأمور اطلاعات در کنار عضو اخراجی مطلع کرد و اینکه او ( روحانی) اصولا به تحریریة نشریه مربوطه راه داده نمی شده است.

نامة ۱۷ تیر ۱۳۷۷ روحانی به دکتر منوچهر هزارخانی که در نشریة مجاهد ۳۰ تیر ۱۳۷۷ منتشر شده از جهات مختلف بسیار روشنگر است.

خبر سردرآوردن برخی اعضای اخراجی از ایران تحت حاکمیت آخوندها را هم نخستین بار خود آقای روحانی با شورا در میان گذاشته است. روحانی هم‌چنین در دی ۱۳۸۸شورا را مطلع کرد که پدر وی را در ایران تحت فشار گذاشته اند تا به او زنگ بزند و او را برای گفتگو در بارة زمینهایش به سفارت رژیم در فرانسه  بکشاند اما پدر ایشان قویاً از این کار سرباز زده است. آقای روحانی خاطرنشان کرد، این درحالیست که هیچ‌کس از بحث خصوصی و موضوع زمین، جز یک عضو اخراجی شورا مطلع نبوده تا اصولاً چنین سناریویی بتواند توسط اطلاعات آخوندها شکل بگیرد. کما اینکه این موضوع از سال ۱۳۶۰ مسکوت مانده بود.

۶- نمونة دیگر اخراج در تاریخچة شورا در نیمة آبان ۱۳۸۳ صورت گرفته و به ایرج شکری مربوط می شود که از چند سال قبل به دنبال کسب تابعیت از یک کشور اروپایی بود. لازمة کسب تابعیت در بحبوحة لیستهای تروریستی و پروندة ۱۷ ژوئن،  فاصله گرفتن و ابراز انزجار از مجاهدین با الگوی فرنگی «مرگ بر منافق» و هم‌چنین تخلیة اطلاعاتی و پاسخ دادن به سوالات مطلوب برای پرونده سازیهای بعد از ۱۷ ژوئن بود.  فرد اخراجی در حالی که به التزامات و مرزبندیهای شورایی پایبند نبود و از اعلام التزام مجدد به شرایط عضویت در شورا امتناع می کرد، بستانکار بود که چرا بیانیة ۳۰ تیر ۱۳۸۳ را برای ملاحظة او نفرستاده اند.

در این زمان دبیرخانة شورا به توصیة رئیس جمهور برگزیدة شورای ملی مقاومت، درخواستهای اخراج فرد مشکوک را متوقف نگهداشته بود تا در کار اخراج هیچ‌گونه شتاب و بی دقتی صورت نگیرد . سرانجام ۵۳۴ عضو شورا (از جمله روحانی و قصیم) رأی به اخراج دادند.

قبل از شروع جنگ در عراق، مسئول شورا در ۶ آبان ۱۳۸۱ بیش از دو ساعت از بغداد تلفنی با این فرد در محل دبیرخانة شورا در پاریس صحبت کرد و با شناختی که از وضعیت او داشت، صمیمانه از او خواست با برخورداری از همه کمکهای مجاهدین به دنبال زندگی و کار و مبارزة مطلوب خود برود. اما فرد مزبور امتناع کرد و به شرحی که در گزارش دبیرخانه ثبت شده است، تأکید ورزید تا پایان با مجاهدین خواهد ماند و درصورتی که مجاهدین در جنگی که در پیش است از بین بروند او هم انگیزه یی برای ادامة زندگی نخواهد داشت.

دربارة مطالب بالا قسمتهای مربوطه از نامة دبیرارشد شورا به تاریخ ۱۷شهریور۱۳۸۳روشنگر است (سند شمارة۷).

نامة تشکر این فرد به دبیرخانة شورا در تاریخ ۱۴بهمن ۱۳۶۳ به خاطر کمک «تعیین کننده» برای دریافت پناهندگی سیاسی نیز ضمیمه است ( سند شمارة ۸) .

اکنون آقایان در آخرین نوشتة خود می نویسند: «مورد دیگر جدایی تحمیلی (”اخراج” غیرقانونی و غیرعلنی) آقای شکری است». لابد فراموش کرده اند که خود از امضا کنندگان این رویداد بودند، به خصوص قصیم که ذیل برگه رأی و امضای خود، متن نسبتاً مفصلی نوشت  (سند شمارة ۹):

«ترجیح می‌دادم « مسأله آقای شکری» در یک جلسه رسمی شورا مطرح می شد و رو باز و رو در رو به حرفهای ایشان پاسخ در خور داده می شد. در آن صورت فرضی من متقابلا به ایشان این انتقادها را می داشتم : آقای شکری ، همرزم محترم سالهای دراز، چرا ناراحتیهای  شخصی خودتان را این قدر به تکرار پیش خود و دیگران به نحوی مرکز ثقل مباحث تصور می کنید؟ چرا توجه ندارید که شما ای بسا بیشترین حجم خرده گیری به مسئولان و مسائل را ابراز و مکتوب کرده اید و کسی نمی توانسته شما را مرعوب کند و مدعای « ارعاب همیشه » خود یک اهانت بزرگ به شورا و مسئولان آنست. همیشه در همه جا های دموکراتیک این طور بوده که اقلیت و فرد – ضمن ابراز نظر شخصی متفاوت و طرح انتقاد احتمالی- حرمت و قانونیت رای و نظر اکثریت را نیز مراعات می کند. نمی دانید که خود محور دیدن حتا آدم محقّ را به راه و روش ناصواب سوق می دهد؟  و انگهی « آزردگیهای» فردی را که نمی بایست به کینه کشی و بغض های تلنبار شده تبدیل کرد، یا گذاشت اینطوری تغلیظ و بدخیم شوند که چشم آدم شریف و پاکدل را هم تیره کنند و مثلا متوجه نشود که بی مهابا دارد با « نقطه های وحدت و انسجام » شورا بطور دائم برخورد و مجادله می کند و این نوع هدف گیری و کمیت تیراندازی های لفظی و کتبی مطلقا هیچ تناسبی با مسائل مطروحه نداشته اند و مثلا یک « ای ی  ی ی ….» لفظی گیرم نامطلوب شما را ، باری، می توان به فراموشی سپرد و به قول معروف صلوات فرستاد ، نمی شد؟

آقای شکری، شما هیچ توجه فرموده اید در مکتوبات کوتاه و بلند یکی دو ساله اخیرتان شورا و  مسئولان بلند پایه آن را چگونه با زشترین مثالها قیاس کرده اید؟ فرق نمی کند بگوئید حرف نامربوطتان خطاب به مجاهدین بوده و نه شورا. تیر حرمت شکنی به آن صورتهائی که شما پرتاب کرده اید، به همه اعضای شورا اصابت می کند، چون که به « نقطه های وصل  و وحدت » نشانه رفته اید! …… گفتنی و خرده گیری فراوان است، شما حوصله تان سر رفت و دعوا را تازاندید. بهر دلیل ، خودتان و مسائل مطلوب تان را در مرکز ثقل رویدادهای سهمگین و بلا انتظار قرار دادید و در این میان–با وجود ناتوانی در فراموشی « گناه دیگران» ، خود فراموش کردید که شورا و مجاهدین از نزدیک به دو سال پیش گرفتار چه بلیه های طاقت فرسائی بوده– دو مورد جنگ اخیر تحمیل شده و نیز واقعه تکان دهنده ۱۷ ژوئن پارسال و ضرورت همبستگی با کاروان جمعی و دفع خطر از قافله مقاومت ، اینها هیچ نتوانست شما را از آن «آزردگیهای شخصی … » منفک کند و دستی بالا کنید و کمکی کنید، یا حضوری خداقوتی به همین مجاهدین و مسئولان بگویید؟

با وجود این نکاتی که صرفا به اشاره ذکر کردم، ترجیح می دادم پیشنهادات متعدد جلسه « حکمیت» ، یا حتا تعلیق و….را می پذیرفتید و بخصوص از فرصت عالی آمدن آقای دکتر هزارخانی به منزلتان جهت دلجوئی و جستجوی راه حل مرضی الطرفین  استقبال می کردید ، که نخواستید و « فراموش» کردید چه کسی با چه وزنی  و به چه منظور نیکی قدم رنجه کرده است، افسوس: شما ، می توانستید  به روش استعفاء و درود دوستانه متارکه کنید. ما هم می توانستیم به اصل جدائی و یا انفصال متوسل شویم، که نشد و نمی شود، چون شما ، حتا، پیش از علنی شدن ، رای اخراج تان ، متن « اعتراض» به رسانه های بیرون شورا فرستاده اید، راستی چرا؟

۲۲ ام اکتبر ۲۰۰۴ پاریس کریم قصیم »

محمد رضا روحانی نیز در برگه رأی موافق خود به اخراج ایرج شکری نوشت (سند شمارة۱۰) :

موافقم مشروط به رعایت بند ۴ آئین نامه داخلی ۸ مهر ۱۳۷۶

آیا در آن موقع چون آقایان در این اقدام سهیم بودند «سیستم کلون امضا» نبود و اکنون که موضوع به خود آنها مربوط می‌شود، موضوع «برائت از مشرکین» تلقی می شود؟ آنها می نویسند: «جمع را علیه افراد مستعفی به میدان کشد و طوماری ۵۰۰ نفره از اسامی اعضا زیرآن حکم نشاند. جملگی یک نظرواحد، حتی یکی از اینها تفسیردیگری نداشته ؟ سیستم کلون امضا! » ( همان فیس بوک ۲۴ ژوئن ۲۰۱۳- ۳ تیر ۱۳۹۲).

در آن روز یک نظر واحد مجاز بود و اکنون غیر مجازاست؟ آیا آقایان علم غیب دارند که بگویند همه با یک تحلیل و تفسیر مصوبة شورا را امضا کرده اند؟ این رفتار را چگونه می توان تفسیر کرد؟

۷- واقعیت این است که  تمامی موارد اخراج یا استعفا از شورا بدون استثنا، به گواهی اسناد و آرای مکتوب موجود در دبیرخانه و صورتجلسات، با رعایت کامل آئین نامه و با منتهای احتیاط و دقت صورت گرفته و در مواردی که جریان امر علنی نشده اساساً به خاطر ملاحظات شخصی مربوط به این افراد بوده است.

اما قصیم و روحانی با تحریف و تجاهل نسبت به این  وقایع که از آن مطلع بوده اند، می نویسند: « تحمیل ”اخراج” یک مبارز قدیمی وعضو شورا(آقای ج.ب)، که برغم تحویل استعفایش ، پروسه اخراج وی – آنهم به طورغیابی و بدون حق دفاع – در موردش به جریان افتاد و امضا گرفته شد». یا می پرسند : «جداشدن بعضی از فعالترین مسئولان سابق مانند زنده یاد آل اسحاق و … به چه علت صورت گرفت و چه پروسه ای را طی کرد؟».

در مورد آل اسحاق، وی که از سالهای اول دهه ۷۰ در هلند بسر می برد ، در آبان سال ۸۱ « به دلایل کاملاً شخصی» تصمیم به استعفا گرفت و از آنجا که طبق  اطلاعیة ۲۶ فروردین ۱۳۷۸ دبیر ارشد و دبیرخانه به بغداد منتقل شده بود، به شرح زیر برای دبیرخانه ارسال کرد:

« مسئول محترم شورای ملی مقاومت ایران ، آقای مسعود رجوی،

اینجانب محمد ابراهیم آل اسحاق به دلایل کاملا شخصی ازشورای ملی مقاومت ایران استعفا می دهم. امیدوارم از این پس کماکان به عنوان یک هوادار مجاهدین تا آنجا که برایم مقدور است درجهت سرنگون کردن رژیم ضد بشری خمینی و استقرار آزادی  درمیهن اسیرمان فعالیت کنم.  برای شما و خانم مریم رجوی (رئیس جمهور برگزیده مقاومت) که دراین مسیر، مسئولیت بسیار سنگین برعهده دارید، آرزوی سلامتی و موفقیت و پیروزی دارم. با ارادت بسیار- ابراهیم آل اسحاق – ۱۵آبان ۱۳۸۱».

در همان زمان، معاون دبیرخانه، آقای ابوالقاسم رضایی، او را به پاریس دعوت کرد و آل اسحاق دلایل شخصی و مشکلات مربوط به وضعیت قانونی و امر اقامت و مسالة رفت و آمد بین هلند و فرانسه را به تفصیل توضیح داد و ترتیباتی برای حل و فصل این مسائل و اینکه بتواند در چارچوب مقدور و مطلوب خودش فعالیت داشته باشد مشخص شد.

درمورد «ج .ب » نیز روحانی و قصیم به خوبی می دانند که درخواستهای سازمانها و دیگر اعضای شورا برای خاتمه دادن به عضویت این فرد طبق مصوبه ۲۲بهمن ۱۳۸۵ شورا وماده ۹آئین نامه، جریان خود را طی کرد و در رأی گیری مکتوب از اعضای شورا، فرد مورد اشاره در تاریخ ۲بهمن ۱۳۸۸ با ۵۲۵رأی اخراج شد. درهمین اثنا یک برگه سادة استعفا  هم مع‌الواسطه از جانب او به دبیرخانه رسید که البته دیگر فاقد موضوعیت بود. ضمن اینکه وی از مرداد ۱۳۸۷ هیچ گونه تماس و مراوده یی با شورا نداشت وکلیة مکاتبات را هم به نحو سئوال برانگیزی بی جواب می گذاشت و در واقع عضویت خود را به حالت تعلیق در آورده بود.

مصوبة شورای ملی مقاومت ایران در بارة تعلیق عضویت موارد مشکوک

۸- در اثر چنگ انداختن گشتاپوی آخوندی و سرویسهای پشتیبان بر اعضای شورا به منظور متلاشی کردن آلترناتیو مستقل و دموکراتیک، شورای ملی مقاومت یک مصوبه به تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۸۵ به اتفاق آرا (از جمله با تائید و امضای قصیم و روحانی) تصویب کرد.

این مصوبه پس از ظاهر شدن یک عضو مستعفی از شورا در ایران و انتشار عکسهای او در حین دیدار و گفتگو با مأموران وزارت اطلاعات، به شرح زیر به تصویب رسید:

«نظر به اینکه  طبق بیانیه ملی ایرانیان و مصوبات الزام آورشورا:

مرزبندی قاطع با رژیم ضد بشری ولایت فقیه، عمده ترین معیار ارزیابی ادعاهای افراد و گروهها و شناسایی دوست و دشمن و مبنای تنظیم رابطه با همه  افراد و جریانهای سیاسی و جذب و دفع نیروهاست،

طرد و تحریم کامل رژیم ولایت فقیه و همه همدستان آن، خط قرمز پیکار آزادی ملت ایران است.

عبور از این خط قرمز که حصار حیاتی و مرزبندی ملی ایرانیان دربرابر حاکمیت آخوندی است، از سوی هرفرد یا جریان  سیاسی هرچند سابقه یا داعیه مخالفت با رژیم داشته باشد، خیانت و خروج از جبهه مخالفان رژیم محسوب می شود،

هرگونه رابطه با عوامل رژیم ولایت فقیه و همچنین سرویسهای پشتیبان و همدست آن علیه مقاومت، دشمنی با آزادی و حاکمیت مردم ایران است.

درصورت نقض این موارد از سوی هر یک از اعضای شورا، عضویت او  به تشخیص   مسئول شورا موقتاً  معلق می گردد تا موضوع در اجلاس بعدی طبق مادة ۴ اساسنامه، رسیدگی شود».

التزامات شورایی و تفاوت آن با انتظارات ناموجه و نابه‌جا

۹- هر دو فرد مستعفی در ۱۵ خرداد ۹۲،  با التزامات و ضوابط و مقررات شورایی به ویژه  با اساسنامه و آئین نامة شورا که در سال ۱۳۷۶ با حضور و توافق و رأی مثبت خود آنها ساعتها مورد بحث قرار گرفت و در مورد یکایک کلمات آن به دقت بررسی صورت گرفت آشنا هستند. مخصوصاً آقای روحانی که بیدریغ با رویکردی مقدس از حقوق و مقررات و اصالت آن دم می زد، به خوبی می داند که طبق اساسنامه و آئین نامه:

– شورای ملی مقاومت «برای سرنگونی رژیم خمینی و استقرار دولت موقت تشکیل شده» و طبق اساسنامه و آئین نامه و مصوبات و التزامات مربوطه عمل می کند و غیر از این تعهدی برای اجرای فرمایشات و خرده فرمایشات این و آن ندارد.

بنابراین هیچ عضو شورا، التزام ندارد و موظف نیست که به انتظارات دیگران در بارة «نشستها و میهمانیها» یا «عروسی و عزای» سایرین یا آنچه آقایان آن را در ایدئولوژی  و فرهنگ آن عضو نمی پسندند، گردن بگذارد.

– هر شخصیت یا جریان سیاسی که به عضویت شورا پذیرفته شود دارای یک رأی است. جلسات با شرکت نصف به‌علاوه یک اعضا رسمیت می یابد و با نصف به‌علاوه یک اتخاذ تصمیم می کند و این تصمیمات برای همگی الزام آور است.

– مصوبات و بیانیه های شورایی با رأی گیری مکتوب از یکایک اعضا صورت می گیرد. برگه‌های نظرپرسی به آخرین نشانی موجود اعضا در دبیرخانه ارسال می شود و چنانچه یک هفته بعد از ارسال برگه پاسخی دریافت نشود، عضو مزبور در آن نظرپرسی غایب محسوب می شود. در موارد فوق العاده مسئول شورا می تواند برای شور و اخذ تصمیم به تشکیل جلسه و مذاکره از طریق تلفن دعوت کند.

– در مورد بحث و مذاکرات در داخل شورا «به پیشنهاد هر یک از اعضا می توان برای کفایت مذاکرات رأی گیری نمود و چنانچه اکثریت مطلق اعضای حاضر در جلسه حاصل باشد کفایت مذاکرات اعلام می شود».

۱۰- با این‌حال ما اعضای شورا گواهی می دهیم که شورا و به ویژه مجاهدین، در سالهای گذشته بسا فراتر از التزامات و اساسنامه و آئین نامه و پیشنهادات پیاپی کفایت مذاکرات در اثنای بحثهای طولانی، در حد مافوق حوصله و تصور به تمام فرمایشات و خرده فرمایشات دو نفر مستعفی، گوش فرا داده و به مراتب بیشتر از اغلب اعضای شورا، برای آنها نوبت و امکان اظهار نظر و  سخن گفتن و تریبون فراهم کرده اند.

قضاوت در این باره را که هر یک از آقایان به چه میزان اقبال و اعتبار و شهرت خود را مدیون همین شورا و مایه‌گذاری مجاهدین هستند، به خود آنها واگذار می کنیم.

۱۱- سایت رسمی «شورا» که صرفاً به انعکاس بیانیه‌ های شورایی و اطلاعیه های دبیرخانه و کمیسیونها اختصاص دارد و در واقع «تابلوی اعلانات شورا» محسوب می شود یک ارگان شورایی است. تابلوی اعلانات همان اصطلاح و عبارتی است که پس از توقف انتشار نشریه ایران زمین همگی در جلسه مشورتی شورا روی آن توافق کردند و در صورت جلسه ثبت شده است.

اطلاعیه هیات تحریریه ایران زمین در مورد توقف انتشار آن به تاریخ ۱۴مهر ۱۳۷۶ در آخرین شماره به امضای «اصغر ادیبی‌ـ محمدعلی اصفهانی‌ـ  محمدعلی توحیدی‌ـ یزدان حاج‌حمزه‌ـ علی خدایی‌صفت‌ـ محمدرضا روحانی‌ـ مهدی سامع‌ـ صدیقه شاهرخی‌ـ منصوره گالستان‌ـ عبدالعلی معصومی‌ـ الف.ش.مفسر‌ـ  حسن نایب‌آقا و منوچهر هزارخانی» منتشر شده است.  هیأت تحریریه در اطلاعیه خود می گوید: «هم‌چنان‌ که در جلسة مشورتی شورا هم مطرح کردیم که در مرحله کنونی،‌ انتشار ارگانهای سازمانهای عضو شورا،‌ به‌ ویژه انتشار مجدد ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران را‌، برای سمت‌ و سو دادن نیروهای رزمنده به جانب ارتش آزادیبخش و هم‌چنین ارتقای فعالیتهای داخل کشور، بسیار ضروری می‌دانیم. همة ما نیز در آینده،‌ مانند گذشته،‌ از هیچ کمک و همکاری فروگذار نخواهیم کرد.

در پایان از خانم مریم رجوی، مؤسس ایران‌زمین، و دفاتر ایشان در کشورهای مختلف، که طی این‌مدت همة تسهیلات را برای کارمان فراهم کرده‌اند، صمیمانه سپاسگزاری می‌کنیم».

۱۲- برنامة ماهواره‌‌یی «سیمای آزادی- تلویزیون ملی ایران» و هم‌چنین سایت همبستگی ملی، هیچ‌یک، نه به لحاظ ثبت و الزامات حقوقی و مسئولیت قانونی، و نه به لحاظ انجمن مؤسس و امور مالی و اداری و اجرایی و ارسال و پخش و برنامه ریزی و گردش کار، ارگان شورایی نیستند. هم‌چنان که سایتها و نشریات و فیس بوک اعضای شورا ارگان شورایی محسوب نمی‌شوند و کسی نمی تواند با انکار حق دموکراتیک آنها، مدعی هژمونی بر سایتها و نشریات و رسانه‌های آنها شود.

بنابراین انتظارات آقایان مستعفی در این رابطه، بی‌مورد و نابه‌جا و در چارچوب التزامات شورا غیرقانونی است. مگر اینکه شورای ملی مقاومت مصوبه‌‌یی بگذراند و حق استفاده از کلمات «ملی» و «ایران» و «همبستگی» را سلب و آن را جز در مواردی که آقایان مجاز بدانند، ممنوع اعلام کند!

۱۳- طبق اسناد و مصوبات شورا، مسئول و سخنگوی رسمی شورا آقای مسعود رجوی است و «اظهار نظرها و موضعگیریهای او را باید حاصل مباحثات و تصمیم گیریهای شورایی تلقی کرد». هرچند بنابر سنت شورایی در نظرپرسیها حق رأی ندارد.

در غیاب مسئول شورا  وظایف و تکالیف او، از جمله هماهنگی و ادارة امور کمیسیونهای شورا برعهدة رئیس جمهور برگزیدة شوراست. از این‌رو یک دهه است که پس از آزادی خانم مریم رجوی از زندان در ۱۲ تیر ۱۳۸۲، آقای رجوی هیچ‌گاه و در هیچ پیام یا بیانیه یی از عنوان و امضای مسئول شورا استفاده نکرده است.

۱۴- «ادارة امور جاری شورا و کمیسیونهای آن و تنظیم روابط درونی بر طبق مقررات شورا برعهدة دبیر ارشد شوراست. بدین منظور دبیر ارشد جلسات لازم را با دعوت از اعضایی که ضروری تشخیص می دهد تشکیل خواهد داد». اما دو نفر مستعفی طی یک ماه قبل از استعفا، هیچ‌گاه به دعوت دبیر ارشد برای این جلسات تن ندادند و هیچ‌گاه هم متقاضی این جلسات و طرح مطالب خود نشدند.

مسئولیت موضعگیری و اطلاعیه های کمیسیونها ، بر عهدة مسئول کمیسیون مربوطه است و در صورت تمایل می تواند دبیرخانه را طرف مشورت قرار دهد اما این به‌هیچ‌وجه الزامی نیست. اگر موضعگیری و اطلاعیة کمیسیون محل ایراد هر یک از اعضای شورا باشد، طبعا در اجلاس بعدی یا طبق ماده ۷ آئین نامه در جلساتی که دبیر ارشد با دعوت از اعضای ذیربط تشکیل می دهد بررسی می شود. لیکن تا کنون و در تمام این سالها حتی یک مورد هم وجود نداشته است که اطلاعیه های کمیسیونها در جلسات شورا مورد ایراد قرار گرفته باشد.

۱۵- از ۳۲ سال پیش تا کنون درجلسات درونی شورا و در بخشنامه های مسئول شورا بارها خاطرنشان شده و هم‌چنین در صور تجلسه اجلاس تابستان۱۳۷۴ ثبت گردیده است که :

دبیرخانة شورا یک ارگان اجرایی (و نه تقنینی) مربوط به مسئول شوراست و به عنوان دبیرخانه و دارالتحریر مسئول شورا انجام وظیفه می کند.

مسئولیت اطلاعیه‌ها و موضعگیریهای روزانه دبیرخانه، برعهدة دبیر ارشد و نهایتاً مسئول شورا و در غیاب او برعهدة رئیس جمهور منتخب شوراست. اطلاعیه ها و موضعیگریهای دبیرخانه عنداللزوم با مشورت عضو یا اعضا یا کمیسیون ذیربط صادر می شود. علت این است که اطلاعیه های یومیه را نمی توان سریعاً به بحث و امضای بیش از ۵۰۰ نفر رساند و به همین خاطر اطلاعیه های دبیرخانه که با امضای دبیرخانه شورا منتشر می شود، متفاوت از مصوبات و بیانیه های شورا که پیرامون آن رأی گیری می شود است.

به عنوان مثال یک عضو اخراجی شورا (محمدعلی اصفهانی) به سیاق طرحهای گفتمان سازی وزارت اطلاعات و برای پرونده سازی علیه آقای قصیم در آبان ۱۳۸۶ ادعا کرد که آقای کریم قصیم در یکی از نشستهایی که او در آن حضور داشته است به مجاهدین توصیه کرده است علاوه بر «آب دهان انداختن بر صورت، و زیر مشت و لگد گرفتن تمام بدن سخنرانان مراسم اپوزیسیون….خوب است از کپسولهای گازهای بد بو در مراسم نیز استفاده کنند…».

متعاقباً دبیرخانة شورا در ۱۸ آذر ۱۳۸۶ در اطلاعیه یی تحت عنوان « تشبثات عوامل اطلاعات آخوندها علیه مقاومت ایران و اعضای شورا»  اعلام کرد که این فرد: « در راستای پرونده‌سازیهای ۱۷ ژوئن تحت عنوان «افشای اسرار و حرفهای درونی شورا»، به‌ مبتذل ترین اراجیف و دروغپردازیها متوسل شده….به نظر می رسد مقالات و سخنرانیها و مصاحبه های روشنگر دکتر قصیم در افشای صلح طلبی کاذب و ترفندهای جنگ افروزانه فاشیسم مذهبی، عرصه را بر اطلاعات بدنام آخوندها چنان تنگ کرده است که اکنون علاوه بر فشارهای سالیان بر روی او و اعضای خانواده، نیازمند “کپسولهای گازهای بد بو” در اظهارات محمدعلی اصفهانی شده اند! غافل از اینکه صور تجلسات مذاکرات شورا تماماً ثبت و ضبط شده و جایی برای “گندگاو چاله دهانی” و این قبیل “کپسولات نظام” باقی نمی ماند! »

آیا این اطلاعیه، طبق استعفا نامة کنونی قصیم، مداخله دادن بی وجه دبیرخانة شورا در موضوعی مربوط به یک فرد یا سازمان مجاهدین است یا کوبیدن به‌حق بر دهان اطلاعات آخوندی که تمامیت شورای ملی مقاومت  و جایگزین دموکراتیک را با «کپسولهای گازدار بد بو» هدف قرار داده بود؟!

۱۶- از قضا در روز دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ۹۲ که جلسة هفتگی شورا در محل دبیرخانه جریان داشت، اطلاعیة توضیحی دبیرخانه در مورد لجن پراکنی‌ و مأموریت یک هوادار نادم مجاهدین (ایرج مصداقی) که تشنه به خون مسئول شوراست، قبل از صدور ، به طور حضوری به اطلاع مسئولان کمیسیونها و اعضای حاضر در محل دبیرخانه و همچنین به طور تلفنی به اطلاع برخی مسئولان غایب کمیسیونها رسید و ملاحظات آنها وارد متن گردید. برای آقایان روحانی و قصیم  هم پیام تلفنی گذاشته شد اما تماس نگرفتند.

۱۷- در ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۱۳۰ زندانی سیاسی شکنجه شده در زندانهای خمینی که بعداً تعداد آنها به بیش از ۲۰۰ تن رسید، بر اساس حمیت و شرافت سیاسی خود ، اطلاعیه ‌یی دربارة مطالب همین هوادار نادم که در خودروهای دادستانی ارتجاع به شکار انقلابیون اشتغال داشته است، در سایت آفتابکاران منتشر کردند.

زندانیان از بند رسته «گردآوری سلسله اتهامات و اکاذیب رژیم و اطلاعات آخوندی علیه مقاومت» توسط فرد مزبور (ایرج مصداقی) را به شدیدترین وجه محکوم کردند و آن را «در راستای اهداف وزارت اطلاعات رژیم آخوندی و مزدوری برای آن » و «سر بریدن مقاومت خونین مردم ایرا ن در پای دیکتاتوری وحشی آخوندی» و «انجام وظیفه در امتداد چشمک و چراغی آشکار به رژیم ولایت» توصیف کردند.

امضاکنندگان افزودند : «توهین به کلیه ارزشهای مقاومت مردم ایران از شهیدان و زندگان، فقط برازندة اعوان و انصار رژیم آخوندی می باشد. این عملی بی شرمانه وگستاخانه است و این کینه توزی را دقیقا از جنس کینه پاسداران دانسته و آن را محکوم می کنیم».

آنها خاطرنشان کردند : « افشای هرکسی اعم از زندانی یا غیر زندانی با هر ادعایی که دارد ولی اکنون در راستای منافع رژیم قدم بر می دارد را وظیفة مبرم هر زندانی سیاسی و هر انسان با شرفی می دانیم و سکوت در مقابل این وادادگی را محکوم می‌کنیم».

معیار تشخیص دوست و دشمن و مبنای تنظیم رابطه با همة افراد و جریانهای سیاسی

۱۸- ملاک و مبنای تنظیم رابطة شورا با همه افراد و جریانهای سیاسی، در یک اجلاس ۸ روزه در فروردین ۱۳۷۸ به تفصیل مورد بحث قرار گرفته و به دقت در بیانیه ۲۵ فروردین ۱۳۷۸ آمده است. این بیانیه به اتفاق آرا (ازجمله با امضای قصیم و روحانی) حتی بدون یک رأی ممتنع یا مخالف، به تصویب رسید. بر اساس این مصوبة الزام آور:

«خواست مقدم و عاجل مردم ایران آزادی و حاکمیت مردمی است و این جز از‌طریق طرد کامل رژیم ولایت‌فقیه و تمامی دسته‌بندیها و باندهای درونی آن صورت نخواهد گرفت. این خواست به‌همان ‌گونه که در بیانیة ملی ایرانیان آمده است ”خط‌قرمز پیکار آزادی به‌ شمار می‌رود. عبور از این خط‌ قرمز که حصار حیاتی و مرزبندی ملی ایرانیان در‌برابر حاکمیت آخوندی است، هر‌فرد یا جریان سیاسی را، هرچند سابقه یا داعیة مخالفت با رژیم داشته باشد، از جرگة مخالفان رژیم خارج و به‌ورطة خیانت می‌کشاند“.

بیانیة ملی ایرانیان، که مصوبة شورای ملی مقاومت ایران است از ارزشمندترین سندها و مصوبات مقاومت شمرده می‌شود که یکایک حروف و کلمات آن با رنج و خون شهیدان و رزم پیگیر و استوار رزم ‌آوران و اعضا و پشتیبانان این مقاومت سرشته شده است. از‌این‌رو بیانیة ملی، که با مرزبندیهای اساسی خود هویت سیاسی ایرانیان میهن ‌دوست و آزادیخواه را تعریف و مشخص کرده است، معیار تشخیص دوست از دشمن و مبنای قابل اتکای تنظیم‌ رابطه با همة افراد و جریانهای سیاسی و جذب و دفع نیروهاست».

شایان یادآوری است که کلیه کسانی که در فروردین ۱۳۷۸ در  شورا عضویت داشتند و اکنون ادعا می کنند بیانیة ملی را امضا یا تایید نکرده اند، به کلی دروغ می گویند و امضای آنان در پای بیانیة ۲۵ فروردین ۱۳۷۸ در دبیرخانه موجود و قابل انتشار است.

پاسخ به دروغها و اتهامات

۱۹- شورای ملی مقاومت در بیانیة آذر ماه ۱۳۷۳ به اتفاق آرا (از جمله با امضای روحانی و قصیم) در بارة گزارش وزارتخارجه آمریکا و اتهامات زنجیره یی مندرج در ۴۱صفحه که برخی هنوز در ابتدای آن هستند، در همان زمان اعلام کرد : «برای ما تعجب آور نیست که این گزارش مجاهدین و هم چنین شورای ملی مقاومت را “اساساً  غیردموکراتیک” توصیف می کند و می‌نویسد:”آنها یک آلترناتیو مناسب برای رژیم کنونی ایران نیستند”. سیاست‌گذاران و تنظیم کنندگان این گزارش از قماش همان کسانی هستند که دولت ملی دکتر مصدق را نیز “مناسب” نمی دانستند. آری، “بزرگترین گناه” شورای ملی مقاومت و مسئول آن آقای مسعود رجوی، هم چون مصدق بزرگ و در پیروی از او، پایبندی به استقلال و دموکراسی است. این مقاومت برآن است که پرچم شرف و آزادگی  مردم ایران را همواره در اهتزاز نگاه دارد .

شورای ملی مقاومت ایران برای سرنگونی رژیم خمینی و استقرار حاکمیت مردمی تشکیل شده است. این شورا متعهد است که طی شش ماه پس از سرنگونی رژیم، از طریق یک انتخابات همگانی و مستقیم و تشکیل مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی، قدرت را به نمایندگان مردم منتقل نماید. این شورا “حقوق فردی و اجتماعی مردم مصرحه در اعلامیة جهانی حقوق بشر و کلیة آزادیهای عمومی، شامل آزادی اجتماعات ، عقیده  و بیان ، مطبوعات ، احزاب ، سندیکاها ، شوراها، ادیان و مذاهب و آزادی انتخاب شغل و ممانعت از هر گونه تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی و آزادیهای عمومی” را تضمین می کند و بر “تساوی حقوق سیاسی و اجتماعی همة آحاد ملت و ملغی شناختن همة امتیازات جنسی و قومی و عقیدتی و برابری همة شهروندان در برابر قانون” و “تساوی کامل حقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی زن و مرد” تاکید می نماید.

این مواضع، از آغاز تشکیل شورای ملی مقاومت تاکنون، در مقاطع مختلف، به تصویب و امضای همة اعضای شورا، از  جمله سازمان مجاهدین خلق ایران ،رسیده است . این مصوبات بارها  منتشر گردیده و به سادگی در دسترس همگان قرار دارد و در بسیاری از رسانه های بین المللی نیز منعکس شده است . حال اگر تهیه کنندگان گزارش نخواسته اند به آنها مراجعه کنند، یا به‌رغم آگاهی از این مواضع، برای مخدوش کردن چهره مقاومت، حتی اشاره‌ یی هم به آنها نکرده اند، این امر فقط مبین بی‌اعتباری گزارش و غرض ورزی آنان است .

شورا ی ملی مقاومت مطالب کذب و خلاف واقع  مندرج در گزارش راجع به شورا و تاریخچه و اعضای قبلی و فعلی آن و اتهامات بی پایه و اساس عنوان شده علیه مسئول شورا و تهمتهای تکراری در مورد فقدان دموکراسی در شورای ملی مقاومت را  که جا به جا با کاربرد اصطلاحات شناخته شده و مأنوس هواداران رژیم گذشته و کارگزاران رژیم ضد بشری کنونی همراه  است، به شدت رد و محکوم می‌کند و هم‌چنان‌‌ که در گذشته  بارها اعلام کرده است، یک‌بار دیگر تاکید می کند که “آقای مسعود رجوی مسئول و سخنگوی این شوراست و بنابراین اظهار نظر ها و موضعگیریهای او را باید حاصل مباحثات و تصمیم گیریهای شورایی تلقی کرد”. بر خلاف اتهامات پوچی که دراین گزارش پیش کشیده شده، گردش کار و تصمیم گیری در شورا مبتنی بر آئین نامه و ضوابط دموکراتیکی است که رسماً اعلام شده است و طی۱۳ سالی که از تأسیس شورا می‌گذرد، مسئول شورا به کاملترین وجه آنها را اجرا کرده است. واقعیت این است که آقای مسعود رجوی، درمقام مسئول اول سازمانی که مقاومت مسلحانه در برابر دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران را شروع کرد، بنیانگذار یک ائتلاف سیاسی دیرپای تاریخ ما ، به عنوان بدیل ملی و دموکراتیک این نظام تروریستی متجاوز به حقوق بشر و تمدن معاصر هم بوده است. از این رو طبیعی است که نخستین هدف تیرهای اتهام بدخواهان و دشمنان جنبش آزادیبخش ما باشد. درست به همین دلیل، نباید این گونه ناسزاگوییها، اهانتها و افتراها را به حساب خصومتهای شخصی گذاشت. بلکه باید آنها را تمهیدی برای تخریب یک جنبش و اعلان دشمنی باتمامی یک ملت اسیر ورزمندگان آزادیش تلقی کرد».

۲۰- برای شورا و سازمانی که از سی سال پیش پرچم مبارزه با بنیادگرایی را برافراشته و با انبوه انتشارات در این باره صدها بار تحسین همین آقایان را در جلسات شورا و بیرون از شورا و در مقالات و سخنرانیهایشان برانگیخته است سخن گفتن از هشدارهای موهوم که گویا  آقایان بارها به مجاهدین گفته اند در سوریه اپوزیسیونهای به غایت ارتجاعی هم وجود دارد، فقط یک پوئن به سود دیکتاتور خونریز دمشق و اکاذیب دیوانه وار رژیم آخوندی است که مجاهدین را در سوریه به همدستی و همکاری با القاعده و سلفیها و … متهم می کند. انبوه موضعگیریها و اکاذیب تبلیغاتی رسانه های خبری رژیم در این رابطه، گواه این حقیقت است. این در حالیست که ارتباطات شورا و مجاهدین با  نمایندگان و رهبران و فرماندهان ملی و میهنی  سوریه امر پوشیده یی نیست و آقایان از آن مطلعند.

همه می دانند که وقتی خمینی « انقلاب اسلامی» را در ایران اعلام کرد، این رجوی بود که جرأت کرد آنرا رد کند و از «انقلاب دموکراتیک» سخن بگوید. بیانیة پایانی اجلاس یک هفته یی  شورا در اسفند ۱۳۷۵ نیز با تأیید همین آقایان خاطر نشان کرده است: «کوششهای موفقیت آمیز خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیدة شورای ملی مقاومت برای دوران انتقال، ‌طی اقامت در فرانسه، جهت شناساندن چهرة نظام ولایت فقیه و سیمای دموکراتیک شورای ملی مقاومت نزد افکار عمومی کشورهای مختلف و سیاستمداران، ‌روشنفکران، ‌رهبران اجتماعی، ‌هنرمندان، ‌اهل قلم و رسانه‌های همگانی در ارتقای سیاسی مقاومت ایران تأثیر بسزایی گذارده است. دراین دوران، خطر بنیادگرایی اسلامی، که قلب و مغز آن رژیم ایران است و زنان را بیش از هرنیروی دیگر حتی خارج از مرزهای ایران تحت سرکوبی و تهاجم قرار می دهد، ‌به شایسته ترین وجهی افشا شد. ایجاد همبستگی با جنبشهای بین المللی زنان از کشورهای مختلف و ملاقات و ایجاد تفاهم با جمع قابل توجهی از فعالان این جنبشها، از جمله زنان مسلمان،‌ تشکیل سمینارها و شرکت در گردهماییهای گوناگون زنان در کشورهای مختلف از فعالیتهای مهم ایشان در این دوران است.‌ این فعالیتها قطب بندی سیاسی بین رژیم و مقاومت را به سود راه حل دموکراتیک، ‌ملی و ترقیخواهانه برای رهایی مردم ایران کاملتر کرد».

فراخوان کمیسیون قضایی شورا به اقامه دعوا و پیگرد قضایی

۲۱- کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت در اطلاعیة ۱۲خرداد۱۳۹۲، اعلام کرد:

«مأموران و مرتبطان اطلاعات آخوندها و مدعیان مرگهای مشکوک و طلاقهای اجباری در درون سازمان مجاهدین خلق ایران را به اقامة دعوا و پیگرد قضایی در هر دادگاه ذیصلاح اروپایی و هم‌چنین کمیسیون حقیقت یاب بین المللی وابسته به ملل متحد فرامی‌خواند.  هر چند هیچ‌کس  در ماهیت این دعاوی پر سخافت و مورد نیاز رژیم ولایت تردیدی ندارد، با این حال به عنوان یک اتمام حجت حقوقی، اگر احکام حدود ۳۰ دادگاه اروپایی و آمریکایی در یک دهة گذشته، در مورد انواع و اقسام برچسبها و اتهامات کافی نبوده است، اگر ۱۶ ماه تحقیقات وزارت دادگستری، وزارت خارجه، وزارت امنیت، ادارة تحقیقات فدرال، اطلاعات مرکزی، اطلاعات نظامی،  ادارة مهاجرت، ائتلاف نیروهای چند ملیتی و فرماندهی مرکزی آمریکا در قرارگاه اشرف با یکایک ساکنان اشرف کفایت نکرده است و اگر تحقیقات هیأت پارلمان اروپا در تابستان سال ۸۴ در اشرف کافی نبوده ، مقاومت ایران باز هم آمادگی شرکت در هر دادگاه مستقلی را اعلام می کند. از این رو، طفره رفتن از اقامة دعوا و پیگرد قضایی با ذکر موارد و زمان و مکان، نشان از چنتة خالی مدعی و صرفا باز تکرار دعاوی دشمن ضدبشری است. برگرداندن برگ حقوق بشر علیه مجاهدین و مقاومت ایران با استفاده از بریده مزدوران و عناصر نادم و تواب، شیوة شناخته شده استبداد دینی و وزارت شکنجه و آدمکشی آن بوده است. به این ترتیب کارد بر گلوی مجاهدان محبوس در لیبرتی و اشرف تیز می شود».

آیا این موضع گیری طبق ادعای آقایان مستعفی مداخله دادن کمیسیونهای شورا در مشاجرات مربوط به ایدئولوژی و تشکیلات مجاهدین است؟ یا یک اقدام ضروری حقوقی و قانونی که مهره‌ ها و مدعیان ارتجاعی و استعماری در برابر شورای ملی مقاومت ایران را بر جای خود می‌نشاند؟ اگر کسی ریگی به کفش نداشته باشد و عمداً نخواهد لجن پراکنی و اتهامات رژیم خونریز آخوندی و مأموران و مدافعان و سرانگشتان آن در ابهام باقی بماند، و اگر کسی اهل حقوق و قانون باشد به غایت از این فراخوان برحق استقبال می‌کند. هم چنان که مدعی اگر یک جو شرف و انسانیت می داشت پس از رؤیت امضای خانم اکرم حبیب خانی در پای اطلاعیه جلسة میاندوره یی شورا در ۱۷خرداد و نامه اش به خانم پیلای، پوزش می خواست و به منشأ رژیمی آن ادعا، اذعان می کرد.

از این رو واضح است که برخلاف ادعای آقایان، اطلاعیه های دبیرخانه یا کمسیونها هرگز به موضوعات اخص ایدئولوژیکی یا تشکیلاتی مجاهدین نپرداخته، بلکه در برابر متلاشی کردن آلترناتیو که از طریق هدف قرار دادن مجاهدین انجام می شود، سد بسته است. نادیده گرفتن این موضوع، میدان دادن عامدانه به توطئة دشمن ضد بشری برای هدف قرار دادن کانون آلترناتیو و سربریدن و ازمیان برداشتن آن است.

۲۲- موج جدید اتهامات هدفمند مانند «به زور نگهداشتن افراد در لیبرتی» و «مرگهای مشکوک » که از سوی توابان خائن علیه اشرف و لیبرتی و شخص مسئول شورا عنوان می شود و  به موازات دروغهای کوبلر بازهم حمله به مجاهدین و اماکن آنها در اشرف و لیبرتی را زمینه سازی می‌کند، درشرایطی است که به جای ارتش آمریکا ، نظامیان مالکی اشرف و لیبرتی را محاصره کرده اند و در میان آنها پاسداران نیروی تروریستی قدس نه فقط نفوذ دارند بلکه بخش قابل توجهی از آنها را تشکیل می دهند. اگر این یاوه‌ها در روزگار دولت قبلی عراق که ائتلاف کشورهای غربی خواهان سرنگونی آن بودند برد و تأثیری داشت، اکنون یک دهه است که به مفت نمی ارزد زیرا از ابتدای سال۱۳۸۲ اشرف تحت کنترل نیروهای آمریکایی و اکنون هم لیبرتی تحت کنترل روزانة سازمان ملل و کمیساریای عالی پناهندگان است.

گواهی افسران آمریکایی فرماندهی حفاظت در اشرف

۲۳- درمورد مصرف این قبیل تهمتهای بی دریغ، از «مرگهای مشکوک» و «طلاق اجباری» تا « خروج ممنوع»  و «منع تردد در داخل کمپ» و « زندانی و شکنجه کردن افراد دراشرف »، کافی است به گواهی ژنرال دیوید فیلیپس فرمانده ارشد نیروهای آمریکایی در سخنرانیهای روشنگرانه اش دقت شود که درمورد تجربه اش در هنگام فرماندهی نیروهای حفاظت اشرف می‌گوید، بارها با مطرح شدن چنین اتهاماتی از سوی توابان و مرتبطان با رژیم مواجه شده و بارها نیروهای تحت فرماندهی اش با حملات ناگهانی و شبانه به اماکن استقراری مجاهدین و حتی اماکن استقرار زنان مجاهد یورش می برده اند، اما هربار کذب آنها به اثبات رسیده است. ژنرال آمریکایی اضافه می کند که رفتارش با مجاهدان اشرف را از بدبینی و براساس برچسب تروریستی شروع  کرده بود و این تهمتها را هم حتی با اعمال خشونت نظامی پیگیری می‌کرد، ولی درنهایت به تصویر کاملا متفاوتی از مجاهدین رسید تا آنجا که خواستار آمدن دخترش از امریکا به اشرف برای زندگی درکنار مجاهدین شد.

علاوه بر ژنرال فیلیپس در این باره سه تن دیگر از فرماندهان حفاظت اشرف در سالهای مختلف، سرهنگ  کنتول، سرهنگ مارتین و سرهنگ مک گلاسکی نیز گواهی داده اند.

سرهنگ مک گلاسکی در ۲۴مارس ۲۰۱۲ در کنفرانس بین المللی پاریس در این باره به تفصیل صحبت کرد و گفت:

«در طول ۱۳ ماهی که در اشرف بودم مسئول حفاظت از ساکنان اشرف بودم. این حفاظت تحت کنوانسیون چهارم ژنو به آنها داده شد. ساکنان به طور داوطلبانه این حفاظت را از طرف آمریکا پذیرفتند بعد از این که تسلیحات دفاع از خود را تحویل دادند. آنها به آمریکا برای تأمین حفاظت اعتماد کردند. این کار را کردند به خاطر اعتمادی که امروزهم باید همچنان به آن پایبند باشیم. اعتمادی که باید به جهان داده شود تا اطمینان حاصل شود که این افراد از آزادی و امنیت برخوردار خواهند بود.

در فاصلة ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸، نزدیک به ۳۰۰ نفر به ایران برگشتند. از آنها به جز تعداد بسیار کمی، خبری در دست نیست. اما می‌توانم در مورد یک نفر به شما بگویم که ما از او خبر دریافت کردیم. او بتول سلطانی بود. اگر این نام را تا بحال نشنیده اید، او ساکن اشرف بود و به ایران رفت. یکی دو ماه بعد، من نصف شب از طرف یکی از ایستگاههای پلیس ما در خارج از اشرف یک تماس عجولانه تلفنی دریافت کردم، که می‌گفت خانم سلطانی با پاسپورت ایرانی به عراق بازگشته است. و او از طریق مترجم خودم، به من گفت که او مجبور شده است که به عراق بازگردد تا خانواده اش در ایران امن بماند. او گفت از دست گروگانگیرانش در بغداد فرار کرده و می‌خواهد به اشرف بازگردد.

بسیارخوب، مدت کوتاهی بعد، او دوباره در اشرف ظاهر شد. این بار با اعتراض به اینکه گویا همسرش در اشرف توسط اشرفی ها به زور نگهداری شده است.

من شخصا با همسر سابق او مصاحبه کردم. همان طور که با هزاران نفر دیگر در اشرف به همراه خانواده های آنها مصاحبه کرده بودم. او (سلطانی)حالا دیگر مامور نیروی قدس و رژیم ایران بود….

می توانم به شما بگویم که ساکنان اشرف آنجا هستند چراکه خواست آنها همین است. مثل هر سازمان دیگری، برخی افراد شاید بخواهند صفوف آن را ترک کنند و این افراد از طرف رهبری و ساکنان،  اجازة ترک محل داشتند. آنها پیش ما آمدند….. و ما آنها را در یک محل پناهندگی گذاشتیم بنام ”کمپ پناهندگی اشرف” [تیف]  با این نیت که این به عنوان نمونه‌یی خواهد بود در صورتی‌که می توانستیم این افراد را به نقاط دیگری در سایر کشورها بفرستیم.  سپس می توانستیم به ساکنان اشرف بگوییم، شما دیگر بیش از این لازم نیست اینجا بمانید. شما می توانید در هر زمان بروید. و ما معتقد بودیم که این سیاست دلپذیر ”فروپاشی” به بستن کمپ اشرف راه خواهد برد».

بتول سلطانی همان عامل اطلاعات رژیم است که لجن پراکنیهای او ۶۷۷ روز ، گاه روزانه چندین نوبت از ۳۰۰ بلندگوی اشرف گوشها را  کر می کرد و از عوامل شکنجه روانی ساکنان اشرف بوده است. مصداقی که قبلاً همین فرد را مأمور اطلاعات خوانده بود، در نوشتة خود به مسئول شورا ایراد گرفته است که چرا در مورد او با ذکر کلمة «زنک» بدون توضیح و تکذیب لازم و کافی عبور کرده است. مجاهدین می گویند که نوار نشستهای درونی مجاهدین در سالهای گذشته در این خصوص، همراه با  عکس و فیلم و مجموعة اسناد در این باره (از جمله شکایت همسر سابق که  توسط فرماندهان آمریکایی حفاظت اشرف به ثبت رسیده و هم‌چنین افشاگریهای ساکنان تیف و تصاویر ضممیه با سربازان آمریکایی)، موجود و قابل انتشار است مشروط بر اینکه آقایان دیگر بار مانند نمونه قربانعلی حسین نژاد به «افشای مسائل شخصی و تعرض علنی به موضوعی که در حوزه حقوق بشر افراد قرار دارد» ایراد نگیرند!

هدف قرار دادن مسئول شورا

۲۴- همه می دانند که جان ۳۰۰۰ مجاهد اشرفی در قتلگاه لیبرتی و جان یکصدتن حافظان اموال در اشرف در خطر دائمی است. ماهیت مأموریت کوبلر اکنون برملا شده و با بهای سنگین و خونین درهم شکسته است. انتشار کتاب «داستان ناگفته اشرف» توسط طاهر بومدرا مسئول پرونده اشرف در ملل متحد و شهادتهای تحت سوگند او در کنگره آمریکا و مجالس دیگر مستندات غیرقابل انکاری را برای دادخواهی قضایی ازسوی خانوداه های شهیدان فراهم آورده است.

اما بُعد دیگر مأموریت کوبلر- که ازجهاتی توطئه حذف فیزیکی پاتریس لومومبا قهرمان استقلال کنگو با مشارکت باندهای جنایتکار کودتاگر و طرفهای مختلف بین المللی و سازمان ملل را تداعی می کند- توطئه حذف فیزیکی مسئول شورای ملی مقاومت ایران است.

رئیس جمهور برگزیدة مقاومت در اجلاس میاندوره یی ۱۷خرداد این  بُعد از مأموریت کوبلر را -که تا کنون به دلایل امنیتی تصریح نشده بود- برملا کرد.

خانم رجوی توضیح داد:

«در تیرماه سال ۹۱ بعد ازقطع ملاقاتهایم با کوبلر، به دنبال اصرار ها و فشار ها و واسطه تراشیهای کوبلر و به خاطر پا در میانی و حضور یک گروه از شخصیتهای برجسته آمریکایی و اروپایی مانند نایب رئیس پارلمان اروپا دکتر آلخو ویدال کوادراس، شهردار رودی جولیانی، وزیر دادگستری پیشین آمریکا مایکل موکیزی، سناتور توریسلی و…،من در همین جا با او ملاقات کردم.

دراین ملاقات گذشته از همه حیله ها و نیرنگها برای راه اندازی ستونهای بعدی مجاهدین از اشرف به لیبرتی، به نحوی حیرت انگیز کوبلر به کسب اطلاعات و ردیابی از مسعود پرداخت. هنگامی که درمقابل اعتراض من به چنین سئوالاتی بازهم مصرانه پرس وجو را ادامه داد، برآشفتم و از او پرسیدم اصلاً از این بحث و از این سوالات چه منظوری دارید؟ کوبلر گفت من در جریان جابجاییها مسئول حفاظت از جان او هستم! این حرف به قدری وقیحانه بود که حاضران برآشفتند و برخی از آنها برخاستند و به شدت به اعتراض پرداختند….. این بحث و این رد یابیها به اشکال مختلف از جانب نامبرده منجمله از طریق درخواست مکالمه خصوصی و از طرق دیگر چند بار تکرار شد.  به موازات این ردیابی بسیار مشکوک، درهنگام انتقال ستونهای بعدی مجاهدین  از اشرف به لیبرتی عوامل رژیم درمیان نظامیان و لباس شخصیهای مالکی و زیر نظر مأموران کوبلر با دوربینها و لنزهای قوی به عکس برداری از چهره مجاهدین از فاصله بسیار کم مشغول می شدند و وقتی مجاهدین اعتراض می کردند، کوبلر به جای ممانعت از این جاسوسی، خواستار سکوت و خویشتنداری مجاهدین می‌شد. اما خوشبختانه دست او و منویات شوم‌اش برای ما رو شده بود…..»

خانم رجوی همین موضوع را در گردهمآیی بزرگ مقاومت در ۲۲ ژوئن امسال به اطلاع عموم رساند و وزیر پیشین دادگستری آمریکا نیزبه آن گواهی داد.

۲۵- از سوی دیگر تلویزیون رژیم در ۲۲ اسفند۱۳۹۱، مصاحبه‌یی با یک تواب خودفروخته و مأمور اطلاعات به نام قربانعلی حسین‌نژاد را، که به نوشتة خودش گفتگوهای مبسوطی با کوبلر داشته است، پخش کرد.

تلویزیون رژیم مزدور مزبور را چنین معرفی کرد و گفت: «حسین نژاد یکی از نزدیک ترین اشخاص به مسعود رجوی بود او مترجم زبان عربی وی و مشاورش در امور تشکیلاتی نیز بوده است… و شاید جان کلام را آقای مترجم هنگام رفتن از هتل که با وی مصاحبه می کردیم عنوان کرد». تلویزیون رژیم سپس پرسید: «بخواهید بگویید که رجوی چه جورآدمیه چی میگویید؟ تواب خودفروخته پاسخ داد:« یک خائن وطن فروش یک خائن که  مزدور آمریکا شده الان و واقعا در برابر دادگاه مردم ایران قرار بگیرد  و پاسخ این همه خونها و جنایتها را بده یعنی ایرانی را در قتل واقعا از بین بردن بهترین مردم ایران شده یعنی باید جواب اینها را بدهد» . این برنامه تلویزیونی با شعار «مرگ بر رجوی » خاتمه یافت.

یکی از موارد استعفا نامه آقایان، انتقاد از نقض حقوق بشر همین تواب است. به این وسیله ضوابط عضویت در سازمان مجاهدین و حتی حق اخراج هم از آنان سلب می شود و آقایان به شکلی زشت و ظالمانه کلمه ‌یی هم در بارة مأموریت نامبرده و هدف از اعزام او به فرانسه توسط اطلاعات آخوندها و از مجروح کردن اشرفیان توسط همین مأموران و حتی از تخریب مزارهایشان هم نمی گویند. به نظر می رسد شرط و قیمت باقی ماندن آقایان درشورا این است که سایر اعضای شورا و به خصوص سازمان مجاهدین خلق از اصول اعتقادی خود به خاطر گل روی ایشان صرفنظر کنند . درحالی که یکی از اصول یک ائتلاف سیاسی ضمن  آن که وحدت برسر تعهدات و التزامات  مشترک است، حق اعضای شورا برای دفاع و ترویج اعتقادات  و سازماندهی مستقل خود است. جان مسئول شورا هم در این میان اهمیتی ندارد. عجبا از کسانی‌که ۱۷ژوئن را در مورد رئیس جمهور منتخب همین شورا با همة آثار و عواقب آن به چشم دیده ‌اند و در همان زمان هم بارها در مورد این توطئه ها به طور آشکار نوشتند و سخن گفتند.

آیا این خنجر زدن از پشت و خیانت به جنبش مقاومت در برابر  فاشیسم دینی نیست؟ آقایان به طور مداوم از حق استعفا صحبت می کنند بدون این که به آن چه خود را در گذشته متعهد کرده اند بپردازند. البته این هم حق آنها هست که همة آن تعهدات و امضاها و سخنرانیها و نوشته ها را اکنون مردود اعلام کنند و هرچه می خواهند ردیه نویسی کنند. اما این حق ما نیز هست که در مورد عملکرد و رفتار آنان موضع گیری کنیم. بدین خاطر ما با تحلیل مواد استعفانامه و نحوة عمل این آقایان قضاوت کردیم:«ما این اقدام غافلگیرکننده را که با طرح موضوع بیماری طی یکماه گذشته و با بی‌جواب گذاشتن همة دعوتها و تماسهای دبیرخانه صورت گرفته است، حاکی از فقدان اخلاق شورایی و جمعی، خنجر زدن از پشت و خیانت به عالیترین مصالح جنبش مقاومت در برابر رژیم آخوندها می دانیم، به خصوص که جلسات میاندوره یی و جلسات هفتگی اعضای شورا در محل دبیرخانه پیوسته در دسترس آنها برای طرح همة مطالبشان بوده است».

۲۶- در موج جدید لجن پراکنی و شیطان سازی از جانب رژیم که بعد از لغو لیست گذاری مجاهدین در آمریکا  وگشایش دفتر شورا در واشینگتن بالا گرفته، بازهم مسئول شورا، به رذیلانه ترین صورت آماج تهمتها و حملاتی است که «بوی خون» می دهد. به راستی مأموریت هوادار تواب (ایرج مصداقی) در ۲۳۰ صفحه لجن پراکنی چیست و چه هدفی را دنبال می کند؟

اتهامات رذیلانه و سنگینی مانند سربه نیست کردن افراد را به مسعود رجوی نسبت می دهد و درحالی که او را با حاج داود شکنجه گر زندان قزل حصار مقایسه  و بدتر از او توصیف می کند، می نویسد:

– «چرا شما و مریم …نماندید تا چنانچه لازم شد “تا آخرین نفر” کشته شوید-ص۱۸۵» و «چه ایرادی داشت همچون “حسین” در کربلا ”سرور شهیدان” می شدید؟ یا در صورت دستگیری احتمالی مقاومتی حماسی در زیر شکنجه و … نشان می دادید» (صفحه۱۸۶).

– «دهسال است که در دوران «غیبت» به سر می برید. در چنین شرایطی چگونه می خواهید دچار «الگوسازی» نشده و تحلیل واقعی از جامعه ایران ارائه دهید؟ »(صفحه ۱۴۴).

– «شما در طول سالهای اخیر دهها نشست عمومی مستقیم که گاه هر یک چندین جلسه بوده با مجاهدین در اشرف و لیبرتی بدون کوچکترین محدودیتی داشته اید. در این نشستها شما از طریق صدا یا بهتر است بگویم از پشت ”پرده” با نیروهایتان به گفتگو و تبادل نظر پرداخته و رهنمود داده اید. شما در عصر ”شفافیت” به ”کدورت” و ”عدم شفافیت” پناه برده اید. از نظر من سیاستی موفقیت آمیز نیست. برای پیشرفت بایستی با مقتضیات هر دوره پیش رفت. آیا نمی‌شد همین تماسها را با تصویر انجام دهید؟ »(صفحه۱۶۵).

ورود به این موضوع و با این شکل وقیحانه و مصرانه در صدد ردیابی و فراتر آن، ابراز ناراحتی از زنده بودن مسئول شورا و  عطش جلاد گونه برای کشته شدن او، فقط و فقط حیطه اختصاصی رژیم و گشتاپوی آخوندی است. طی دهسال گذشته، هیچ هموطنی و هیچ شخصیت و نیروی سیاسی ولو در میان مخالفان سرسخت مجاهدین و شورای ملی مقاومت که مرتبط با رژیم نبوده، هرگز وارد چنین حیطه یی نشده است. چون کاملا واضح است که فقط رژیم و وزارت جاسوسی و آدم کشی آن است که مجدانه در صدد ردیابی و ترور اوست. بنابراین وقتی مأمور مزبور با چنین پیگیری و حرص دژخیم گونه‌یی به این امر اشتعال یافته و دست بردار هم نیست، مفهوم آن بسیار روشن است.

۲۷- چگونه کسی که دهسال را در زندان بسر برده و با انواع و اقسام بازجویان و ترفندهای اطلاعاتی و ردیابی آشناست، می تواند منکر فهم این موضوع شود و تا این اندازه در این موضوع پیله کند؟ این چیزی جز جاسوسی و خیانت محض نیست. بویژه برای کسی که با تاریخچه مجاهدین از شهادت بنیانگذارانشان تا شهادت رضا رضایی و عواقب و آثار آن آشنایی داشته باشد.

کدام فرد سیاسی است که با گشتاپوی آخوندی آشنا باشد و سالیان در شورا باشد و نمونه‌های متعدد هم دیده باشد اما از درک این مفهوم و عملکرد عاجز و درمانده باشد؟ این دیگر کج فهمی سیاسی یا نافهمی اطلاعاتی نیست. ۴سال پیش در دیماه ۱۳۸۸، همین آقای قصیم در جواب به ایرج مصداقی با یادآوری اینکه ادعای این فرد در تاخیر ۱۰ ماهه در انتشار مطلبش «پرسش برانگیز است!» نوشت که حرفهای مصداقی در باره انحلال ارتش آزادیبخش و موقعیت جغرافیایی مسئول شورا :

– «در خوش بینانه ترین نگاه، یک پیام به غایت ضعیف و مدعایی من درآوردی است، چون هم  بی اطلاعی از اصل مقوله ارتش آزادیبخش در این گفته آشکارست، هم در این ایام مبارزاتی حادّ مردم ایران نوعی اعلام ضعف و شکست و سستی است و هم – خدای نکرده- ُشبهه اندازی در امور امنیتی آقای رجوی. رویهم یک اشتباه بزرگ.  ولی او احتمالاً  آن نوشته را بدون چک کردن و بررسی دقیق موضوعی و مدعایش ویرایش و سهل انگارانه منتشر کرده است . بنابراین کسانی که مغرض اند و کارشان ، حرفه شان اینست می توانند دنبالش را بگیرند و  کارهای تبلیغاتی و تجسسی شان را روی همین شبهه اندازیها سوار کنند. از این نظر لغو و بسیار نادرستی صورت گرفته. من چه می دانم که اکنون آقای مسعود رجوی در کجای دنیا به سر می برد یا در همسایگی اشرف در ایران یا بغداد  یا در این و آن کشور؟ من نمی خواهم این مسأله را پوبلیک و حساس کنم…..».

– «به جای اینکه [مصداقی] به این نوع کنجکاویهای ناجور میدان ندهد، وارد یک شرح تفصیلی و دقایق ردیابی می شود که من از تکرار آنها معذورم و اصل این کار ذم می کنم. او دقایقی را پیش می کشد که به خودی خود نه واجد  اهمیت سیاسی هستند، و نه حتی – بابت ژورنالیسم غوغاسالارانه عرض می کنم –  هیچ مسأله نامکشوفی را هم برای اهل فنّ و خوانندگان فضول باز نمی کنند. مصداقی با این کار به  نوعی گمانه زنی ژورنالیستی دامن می زند  و خواسته نخواسته  قدری فضای کنجکاوی و به قول معروف « تیزشدن روی سوژه » می آفریند که خود این نوع جوّسازی،  فی نفسه  برای حوزه حفاظت «سوژه» می تواند خسران بار بشود. هرفرد سیاسی با تجربه ای، اگر فارغ از حبّ و بغض نسبت به آقای رجوی یا مجاهدین بر این سطور « مصاحبه» تأمل کند، به سادگی متوجه منظور من می شود».

– «راستی ” مصاحبه“ چه اصراری دارد روی این نکات و ریزه کاریهای حضور وغیاب آقای رجوی  بایستد و بحث ردیابی راه بیندازد ، با این یادآوریها  چه چیزی را می خواهد به خواننده مسئول نشان دهد؟ آیا چنین رویکردی شایسته یک مبارز قدیمی است که خود خوب می داند کدام طرفهایی به این جور «دقایق » نیازمند هستند؟ من این کار مصداقی را بسیار نادرست و یک اشتباه محض می دانم. او بارها خود را دلسوز مجاهدین معرفی کرده است. اگر این بخش مصاحبه خود را بی غرضانه یک بار دیگر مرورکند، پی می برد که ژورنالیسم ردیابی و گمانه زنی در این امور قطعاً به سود جنبش و نفع مجاهدین نیست.. .. در این باره دیگر  از بحث و فحص بیشتر اکیداً پرهیز دارم».

قصیم در همین جوابیه می افزاید:

– «اما یک مسأله به غایت مهم دیگر: در کنار  و همبسته با مجاهدین و اشرف یک جبهه بین المللی وجود دارد که چشم بسته ترین افراد و گروههای مخالف و منتقد به مجاهدین نیز وجود و کارآمدن بودن این همبستگی را ندیده نمی گیرند. این ساختار جهانی اکنون متشکل از هزاران وکیل، معروفترین اساتید حقوق بین الملل دنیا، شمار کثیری از سازمانهای حقوق بشری بخصوص عفو بین الملل، هزاران پارلمانتر اروپایی و صدها پارلمانتر آمریکایی، بزرگان دینی و مذهبی از هرسه دین توحیدی، شماری از ژورنالیستها، تحلیلگران و  رسانه های معتبر، شمار کثیری از شخصیتهای اجتماعی ، فرهنگی و هنری جهان از پنج قاره و.. نیز سیاستمداران / سران عشایر و شخصیتهای دانشگاهی، حقوقی، فرهنگی و انجمنهای مترقی وملی و دموکراتیک عراق. اصل سازماندهی، وجود و کار مداوم  این جبهه جهانی در همبستگی با اشرف، همان طور که بالا مختصر اشاره کردم، یکی از پدیده های مبارزاتی نوین در سطح بین المللی و معرف یکی از خصلتهای جدید مقاومت ایران درسابقه جهانی کل جنبشها و سازمانهای مبارزاتی است. به باور من این هم یک پدیده جدید از روند جهانی شدن پدیده های سیاسی – حقوقی است، این بار درعرصه مبارزه و مقاومت ایران.  وجود و تکامل دائمی این جبهه فعال و کارآمد، درضمن معرف یک مشروعیت حقوقی تثبیت شده برای مقاومت سازمانیافته ایران ، بخصوص اشرف و اشرفیان است».

– «مجاهدین و شورا به واقع کاشف و به کارگیرنده یک طرح و نقشه نوین فعالیت سیاسی/ حقوق بشری در دنیا هستند که به  استحکام جایگاه و آرایش قوای مبارزاتی آنها  توازن نوین و خاصی می بخشد. این نوع آرایش قوا به ارکان و شالوده هایی اتکاء دارد که تقلید و تکرار آن را برای هیچ رژیم و جریان و سازمان ارتجاعی / مخالف دموکراسی امکانپذیر نمی کند».

– «هرفرمانده مسئول و هر رهبر هوشمند ملی و انقلابی خوب می داند  حال که نیرویی ساخته و در اختیار دارد با چنان صفات و خصائل، که برغم هزار سنگ فتنه باریده از آسمان، کماکان عالی و درخشان، بلکه بهتر از سابق کار و تلاش می کند، باری، چنین گنجینه ملی و میهنی را می بایدش به هرقیمت حفظ و فعال – البته اکنون با سمتگیری تهران – نگهداشت و مسائلش را رفع به احسن کرد…… چنین گنجینه ملی و میهنی را می باید به هرقیمت حفظ و کار آمد و دینامیک نگهداشت.   این پدیده مبارزاتی گرانقدر و بی همتا، برای ولایت قرون وسطایی خامنه ای غیر قابل تحمل بوده است، همان طور برای تکثیرشده های بی مقدار عراقی آنها. البته ” اربابان بی مروّت دنیا” هم دل خوشی از چنین  « الگویی» ندارند، آن هم در سرزمین و آشوبکده ای که عراق باشد. هرکس می خواهد به جدّ در باره «اشرف» سخن بگوید بد نیست دستکم نخست آن سفرنامه فشرده ولی روشنگر دکتر هزارخانی را مطالعه کند و بعد اینکه نه ازسربغض و ناراحتی، بلکه دستکم از روی انصاف و احساس مسئولیت ”مصاحبه“ بفرماید».

خوب نگاه کنید. این ها جملات کریم قصیم است که اکنون با خواندن آن به رفتار آقایان با دیده تردید می نگریم.

۲۸- جا داشت که آقای قصیم در همان زمان از تواب خودفروخته و دیگر مدعیان «کیش شخصیت» در مجاهدین می‌پرسید که دعاوی مربوط به کیش شخصیت را باید باور کرد یا اینهمه شخصیت سازی و جستجو و ردیابی و طلب عکس جدید و مصاحبه زنده از مسئول شورا که مشخصاً  و قبل از هرکس، گشتاپو و رژیم آخوندی خواستار آنست.

۲۹- درحملات و اتهاماتی که مسئول شورا را هدف گرفته است، کسانی که با پایمال کردن خون هزاران شهید قهرمان و اصرار خائنانه بر کم کردن از بار جنایات خمینی به ویژه در جریان قتل عام زندانیان سیاسی که بزرگترین فاجعه قرن بعد از کوره های آدم سوزی هیتلر است، بر مقاومت به خاطر رعایت نکردن «احتیاط واجب ومستحب» در نقل شمار اعدامها و جنایات رژیم، خرده می گیرند، به هیچ آداب و ترتیبی و ملاحظه و پروایی پایبند نیستند. تواب مزبور با شنیع ترین لجن پراکنیها و اتهامات دروغ، خطاب به مسئول شورا، می‌نویسد:

– «شما همچون حاج داوود رحمانی که زندانی را مجبور می کرد از مشکلات جنسی اش بگوید و آنها را عامل ” انحراف” و روی آوردن به گروههای سیاسی معروفی کند، در نشستهای طعمه از مجاهدین” زیر تیغ رفته” می خواستید که ” نقطه آغاز”شان را بیان کنند. و آنها مجبور بودند به انگیزههای جنسی و … اشاره کنند. ملاحظه میکنید رویکردها چقدر شبیه به هم هستند؟ … شما می گفتید بایستی ایمان بیاورید که انقلاب مریم کارخانه ی انسانسازی است. حاج داوود رحمانی هم نام قبر و قیامت را ابتدا کارخانه ی انسانسازی و ” دستگاه” گذاشته بود…. بالاترین زن مسئول مجاهد خلق برای تهدید جوانی که از کودکی در مجاهدین رشد کرده بود از چنان فرهنگ کثیفی استفاده نمود که هیچ گاه حاج داوود رحمانی به آن نزدیک نشد و علیرغم همه ی پرده دریهایش کسی را مورد چنین تهدیدی قرار نداد »(صفحه ۹۱و۹۲- غلطهای نگارشی ازخود اوست).

ـ «طبق گزارشهای منتشر شده قربانعلی ترابی با سابقة شش سال حبس در زندانهای خمینی در مقابل چشمان دیگر بازداشتشدگان در سلول بازداشتگاه اشرف در حالی که به خاطر فشارها به شدت از ناراحتی عصبی رنج می برد فوت کرد. شما روایتهای متفاوتی از مرگ او به دست دادید…» (صفحه۱۳۶).

– «روایت هولناکی به نقل از رمضان(خلیل) محمدی نسب در مورد نسرین احمدی در دست است » (صفحه۱۳۶).

و در ادعانامه دیگری (از اسماعیل یغمایی) درمورد مجاهدان لیبرتی :

«آیا خانم اکرم  حبیب خانی زنده است یا مرده است، یا خودکشی کرده، یا به مرگی مشکوک مثل خیلی از مرگ های مشکوک درگذشته است؟»

۳۰- درحالی که ایرج مصداقی، دست کم از۴ سال پیش با کینه یی که زندانیان سیاسی آن را « دقیقا از جنس کینه پاسداران» توصیف کرده اند، یک مأموریت هدفمند جاسوسی و تروریستی علیه مسئول شورای ملی مقاومت را دنبال میکرد، شورای ملی مقاومت به یک واکنش حد اقل بسنده کرد. منظور تصویب و انتشار« ماده واحدة دفاع از اشرف- ۱۶دیماه ۱۳۸۸» است که رسانه هایی را که در همسویی با ولایت مطلقه فقیه آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت و راه کشتار آنان را هموار می کنند ، مورد تحریم قرار می دهد.

از این پیشتر در بیانیه ملی تأکید شده بود:  «سنت مبارزات آزادیخواهانة ایرانیان و نیز حداقل شرافت اخلاقی و احساس همبستگی با مردم ستمدیدة میهن حکم می‌کند که عمال این رژیم و همدستانشان را به‌نحوی قاطع تحریم کرد و در انزوای کامل قرار داد».

درسال ۱۳۶۰ نیز وقتی که رژیم بلافاصله بعد از تظاهرات روز ۱۵ خرداد روزنامه های غیرحکومتی را توقیف کرد، سازمان مجاهدین تحریم کلیه روزنامه ها و نشریات دست نشانده حکومتی را پیشنهاد و اعلام کرد:«همزمان با توقیف غیر قانونی بقایای روزنامه های غیر حکومتی به مثابه ی گام بلند دیگری در مسیر پایمال نمودن ابتدائی ترین دستاوردهای انقلاب کبیر خلقمان و سلطه ی کامل استبداد و اختناق بر سرنوشت میهن خونبارمان، مجاهدین خلق ایران بدین وسیله تحریم انقلابی همه ی روزنامه ها و نشریات دست نشانده ی حکومتی از قبیل اطلاعات، کیهان ، جمهوری اسلامی و غیره را به عموم نیروها و مردم شریف ایران تا احراز آزادی کامل مطبوعات ( منجمله نشریات نیروهای انقلابی ) پیشنهاد می کنند.»

بنابراین طرد و تحریم جاده صاف کن های کشتار مجاهدان اشرف بمثابه نیروهای رزمنده شورای ملی مقاومت یک حق انکار ناپذیر بوده و خواهد بود.

۳۱- درمرداد سال گذشته وقتی مجاهدان اشرف از انتقال به زندان لیبرتی خودداری کردند، حکومت عراق با اعلام ضرب الاجلهای پیاپی به حمله و کشتار مجدد تهدید کرد که البته کسی در اشرف خریدار آن نشد. سپس وزارت خارجه آمریکا وارد شد و طی بیانیه یی ضمن ابراز نگرانی از حمله نیروهای عراقی  مجاهدین را به شدت برای انتقال ستونهای بعدی به لیبرتی تحت فشار گذاشت. ادعای وزارت خارجه این بود که «ادعاها درباره غیرانسانی بودن وضعیت اردوگاه حریه با مشاهدات مقامهای آمریکایی که از این اردوگاه بازدید کردند و هم‌چنین گزارش ناظران سازمان ملل ‌متحد ناسازگار است . طبق این گزارش و دیگر اطلاعات موجود شرایط زندگی در اردوگاه حریه حتی بالاتر از استانداردهای قابل‌قبول بین‌المللی است» (رادیوفردا-۱۳مرداد۹۱).

همزمان رادیو فردا به پخش مصاحبه یی با عبدالکریم لاهیجی (رئیس کنونی فدراسیون بین المللی حقوق بشر) در همین خصوص مبادرت کرد که گفت «از نظر حقوقی دولت عراق بر اساس اصل حاکمیت بر تمام قلمرو خودش حاکمیت دارد بنابراین می‌تواند اردوگاه اشرف را تخلیه کند و اگر مجاهدین حاضر به تخلیه نشوند، به‌زور تخلیه کند. این مسأله حقوق و قانون است. نه مجاهدین و نه هیچ شخص دیگری نمی‌تواند برای خودش حقوق ویژه قائل شود و اردوگاه را ترک نکند …..»

متعاقبا در ۲۴مرداد ۹۱ قصیم در مقاله یی در جواب به لاهیجی تحت عنوان «کسی که …  به سرمی مالد و آفتاب می نشیند!» نوشت:

«…ایستار فوق چنان عوضی و فاقد وجهه قانونی است که اگر با قلدرمنشی و تأیید اعمال زور «دولت عراق» و جابه جایی اجباری اشرفیان (یعنی مصداق جنایت علیه بشریت) همراه نبود، باری،  بیشتر حمل بر یک black out  مغزی درسنین کهولت می شد. نتیجه اش:فراموشی ناگهانی مبانی مشهورحقوق بین الملل (از کنوانسیون ۴ ژنو تا… حقوق بشربین المللی، حقوق انسان دوستانه بین المللی، حقوق پناهندگی و پناهجویی…). البته امکان بروز آلزهایمر در لاهیجی با شبهه موضعگیری فرمایشی شانه می زند!»

قصیم در ادامه همین مقاله پس از استدلالهای برحق و جامع و نقل قول از بیانیه ها و موضعگیریهای متعدد نوشت:

«می شود چندین برابر بیانیه ها و موضعگیریهای فوق را این جا نقل کرد. ولی به لحاظ امداد پزشکی همین مختصر کفایت می کند. البته در صورتی که هنوز تتمه ی قوّه تمیز و تمرکز در طرف باقی مانده باشد. وگرنه خیر خواهانه به نزدیکان وی توصیه می کنیم برای حفظ آبروی “فدراسیون بین المللی حقوقدانها…“ هم که شده، از طریق مراجع قانونی مانع مصاحبه های” حقوقی”  َعبدُ ال“وزارت خارجه“ شوند»

همچنین در ۲۸ مرداد ۹۱ محمدرضا روحانی در مقاله مبسوطی تحت عنوان «لاهیجی نمی داند؟  بیچاره کاپوها» نوشت:

«آقای دکتر سید عبدالکریم لاهیجی  با عنوان دهن پرکن مدافع حقوق بشر، کلیه دستاوردهای بیش از نیم قرن خود را در مصاحبه با رادیو فردا، طی چند دقیقه با سرعت به نمایش گذاشتند. لاهیجی خیرخواهانه اعمال زور علیه پناهندگان را تجویز کرد. مقایسه این خوش رقصی با ارائه خدمات کاپوها به جلادان اردوگاههای مرگ هیتلری و علیه هم میهنان و هم کیشان خود شاید دور از انصاف باشد. بیچاره کاپوها، آن مردمان نگون بخت، با توسل به زور مسخ و از صورت و سیرت آدمی تهی شده بودند. اما لاهیجی داوطلبانه، با ذوق و شوق روی دست کاپوها بلند شد. با شقاوتی بی مانند و در لباس خیراندیشی مجوز تجاوز به حقوق بشر و حقوق انسانی بین المللی هم میهنان پناهنده ما، مجاهدین ساکن اشرف را، همسو با ولی مطلقه فقیه، صادر کرد. این خدمات در بازار آخوندزده رسانه های اهل مماشات مشتری فراوان دارد. ”می کشندم چون سبو دوش به دوش”. صیقل دادن و تیز کردن دشنه ولی فقیه آن هم به‌استناد قانون و در کسوت حقوق بشری پیش از آنکه نفرت آور باشد، رقت انگیز نیست ؟ …….در نمایشگاه صدا و تصویر رادیو فردا، لاهیجی دغدغه حقوق بشری دارد. ما ”والاحضرت اشرف پهلوی“ را در چنین لباسی و در عالی ترین کرسیهای رسمی ملل متحد دیده ایم. لاهیجی آن عنوان پرطمطراق و آن مسند محتشم را به خواب هم نمی بیند. اما ایهاالناس، کجا، چه کسی شنیده است که ”اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر یا والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی“ و حتی جواد لاریجانی رئیس کمیسیون حقوق بشر قوه قضائیه خامنه ای، چنین عریان و آشکار از اعمال زور علیه پناهندگان سخن گفته باشد؟

لاهیجی با این قساوت آشکار فرسنگها دادستان لاجوردی و قاضی مرتضوی را پشت سرگذاشت. آنان پرچم دفاع از حقوق بشر را بر دوش نمی کشیدند. بهای خود بزرگ بینی، برباد نشستن و خشت بر دریا زدن او این نیست که طشت او از بام بیفتد و طبل رسوائی اش به صدا در آید؟…..لاهیجی در بی آبروتر کردن خود تلاش بی نظیری کرد. راستی چه کسی می توانست بهتر از او سقوط اخلاقی یک مدعی دفاع از حقوق بشر را به نمایش بگذارد؟ کدام تنابنده ای قادر بود طبیعت و طینت واقعی او را به این روشنی آشکار کند؟……………….ما هم دهها سال است که سعی می کنیم بی اعتنا باشیم. بشنویم، بخوانیم، قورت بدهیم و دم نزنیم. از این حیث ضرری هم نکردیم. اما انصاف بدهید که این بار گند وجود لاهیجی غیرقابل تحمل شده است. باید عفونت زدائی کرد.

لاهیجی لابد ضمن تحصیلات حوزوی داستان برادر حاتم طائی را خوانده یا شنیده است. این نااهل در مقام حسادت نسبت به نام نیک برادرش که شهره خاص و عام بود، کاری کرد تا مشهور شود. رفت سر چاه زمزم و کثافات وجودش را در آن خالی کرد و ”کی شود دریا به پوز سگ نجس”. چشمه زمزم پاک ماند. برادر حاتم طائی هم به شهرت ابدی دست یافت. موارد به مسلسل بستن مردم، مثل سال گذشته در نروژ و ماه گذشته در آمریکا ریشه در عطش شهرت طلبی دارد. این بیماران وسیله معروف شدنشان مسلسل است و نه حقوق بشر. …………………لاهیجی با استتار خود زیر عنوان مدافع حقوق بشر با سنگدلی بی مانندی به توجیه کشتار جدیدی در اشرف پرداخت. اعمال خشونت و زور علیه پناهندگان بی سلاح را توجیه حقوقی کرد.

لاهیجی هرگز شنیده است غیر از خودش یک نفر دیگر از سازمان، جامعه، کنفدراسیون، و گروه های حقوق بشری گوناگون این چنین علیه پناهندگان و حقوق آنها ترکتازی کند؟

او زیر چکمه های خونین جلادانی که به فرمان مالکی تا کنون بارها به جان، آزادی و مال پناهندگان تجاوز کرده اند از انبار معلومات حقوقی خود استدلالهای صد تا یک‌غاز بیرون کشیده و گسترده است. تا آن حرفهایی که از طریق نمد مالی سفیر کوبلر هنوز به کرسی ننشسته است را با تهدید اعمال زور تقویت کند. اگر با پنبه سر بریدن سفیر ویژه آمریکا برای تخلیه اشرف هنوز افاقه نکرد، تجویز و توجیه مشروعیت قانونی اعمال حاکمیت مالکی از طریق ”زور” آن هم توسط آدمی که شناسنامه ایرانی دارد و ادعا و عنوان حقوق بشری خونریزی را تسهیل می کند. چه کسی میتواند مدعی رقابت با لاهیجی باشد؟

رادیو فردا که محض خاطر خدا لاهیجی را در بوق نمی کند. این اقدامات تحریک آمیز نوعی تقسیم کار به نظر می آید. یکی می گوید خشونت خوب نیست. دیگری گزارش می دهد که مجاهدین توقعات زیادی دارند و حوصله عراقی ها سررفته و بالاخره سومی به توجیه حقوقی ”اعمال زور” و خونریزیهای برنامه ریزی شده می پردازد. حرفهائی که سفرای ”حسن نیت” از گفتن آن پرهیز دارند به نیروهای ”خودسر” ”مستقل” و ”حقوق بشری” واگذار می شود.

لاهیجی باید بداند که مقاومت و هواداران آن، خانواده شهدا و پناهندگان سیاسی در میدانی که خود انتخاب می کنند، در فرصتی که مناسب می دانند، آب زیر دیوار این نوع سیاست بازیهای جنایتکارانه بسته و می بندند. مصلحت آنست که همه باز دندان روی جگر بگذاریم. از مراجعه مستقیم فردی یا جمعی به شخص او با سازمانهایی که لاهیجی خود را به آنها سنجاق می‌کند بپرهیزیم. بهانه به دست همدستان سفارتی، سفرای ”حسن نیت ” و رسانه ای او ندهیم. تا امکان مظلوم نمایی به این ظالم بی رحم داده نشود. عقل و مصلحت ما را به بردباری می خواند.

لاهیجی باید بداند که اگر ماندیم او را به دست عدالت می سپاریم. این به نفع حقوق مقدس پناهندگی و پناهندگان نیست؟ این بهترین شیوه دفاع از حقوق بشر و اعتلای آن در جهان نیست؟ این لباس آبرومند وکالت را از لوث آلودگی به اغراض پست پاک نمی کند؟ و البته این آرزوی ماست………………..در هر حال، صدها هزار قربانی، پناهنده خانواده های شهدای مقاومت حق دارند با روشهای مناسب و مشروع هر جنایت پیشه ای را به سزای اعمالش برسانند و داغ ننگ ابدی را بر پیشانی اش حک نمایند. نتیجه بازی ماجراجویانه و گستاخانه لاهیجی معلوم است او حق برنده شدن را از خود سلب کرده است. اگر ماندیم باخت او حتمی است و اگر نماندیم با حضور مدعیان بیشتری باخت او شدیدتر خواهد بود.

آرزومندیم که جناب عزرائیل شتاب نکند و لاهیجی ها زنده باشند. در برابر عدالت پاسخ گویند و به سزای خود برسند. چند هفته پیش مرد کهنسال ۹۷ساله‌یی را برای جنایاتی که ۷۰ سال پیش مرتکب شده بود دستگیر کردند. ما به بردباری عادت کرده ایم…

در نتیجه عمل و نظر قساوت آمیز لاهیجی و تجویز اعمال خشونت و زور علیه پناهندگان ایرانی مقدمات یک جنگ روانی دیگری با مشروع و قانونی جلوه دادن خونریزیهای بیشتر فراهم می شود. البته خامنه ای و مقلدین او مثل مالکی، فالح فیاض مشاور امنیتی او، صادق کاظم فرمانده جلادان اشرف و مسئول فعلی لیبرتی نیازمند نظریات حقوقی آدمی مثل لاهیجی نیستند. آسیاب آنها به خون می گردد. این تنور مماشات است که به نظریات آتشین لاهیجی محتاج است. تا در برابر افکار عمومی و پارلمانها بی عملی و سکوت خیانتکارانه خود را به نظرات بدیع یک وکیل مدعی دفاع از حقوق بشر که شناسنامه ایرانی هم دارد توجیه کند. این نوع مانورهای متقلبانه اسباب چینی است برای جنایت علیه بشریت که با نظرات حقوق بشری آرایش می شود. سفرای عالی مقام سیاست مماشات ظاهرا نگران خشونت هستند. اما لاهیجی آن را تجویز میکند و میگوید دولت عراق ” می تواند اردوگاه اشرف را تخلیه کند و اگر مجاهدین حاضر به تخلیه نشوند به زور تخلیه کند” لاهیجی که مجوز اعمال زور صادر می کند در ایام تحصیلات حوزوی خوانده است که ”الفتنه اشدُّ من القتل“. اسباب خونریزی را فراهم کردن قانونا مستوجب و سزاوار مجازات است، هر چند مباشر اقوی از مسبب باشد. لاهیجی نمی داند که هنوز کسی از مادر زاده نشده است که مقاومت سازمان یافته یک ملت را ”از سربریده“ بترساند؟ سر ما را که ببرند دهها میلیون ایرانی؛ دشمن آخوندها که زنده اند. لابد بخشی از آنها به دنبال اجرای عدالت در حق قاتلان بهترین فرزندان ملت ایران خواهند رفت….

می توان باور کرد که لاهیجی بی خبر است از اینکه اتحادیه جهانی وکلا معرفی کننده دو میلیون وکیل دادگستری و دویست کانون وکلا در سراسر جهان، از اشرفی ها و حقوق آنها پشتیبانی کرده است؟

هزارها سند وجود دارد که بطلان نظر او را ثابت می کند. آیا او جاهل است؟

نمی توان پذیرفت که لاهیجی نمی داند، نشنیده و نخوانده. این عذر بدتر از معصیت و فتنه و اسباب چینی برای توجیه حقوقی کشتار کردن است. باید راه برای جبران اشتباهات باز باشد. ما که با کسی دعوای عشقی، ملکی یا ارثی نداریم. شیخ و شاه ، هیتلر و استالین حق اشتباه کردن را از خود سلب کردند تا در ننگ و نفرین به درک واصل شدند. حالا به هزار و یک دلیل همه باید به هم کمک کنیم تا سنگی را که لاهیجی به چاه انداخته، به هر زحمتی که شده بیرون بکشیم. اساس ارتکاب جرم از جمله اسباب چینی برای جرائم علیه بشریت و کشتار دسته جمعی قصد و نیت ارتکاب جرم است. تجویز خشونت و زور در حالی مجرمانه است که با علم و اختیار همراه باشد. هنوز قصد و نیت مجرمانه لاهیجی ثابت نشده، اگر این شجاعت اخلاقی را پیدا کند و بگوید تعهدی برای تحریک و توجیه کشتار نداشتم. نادانسته حرفی زده ام و پشیمان هستم. راهی برای تخفیف تشنج ناشی از مصاحبه اخیر او باز خواهد شد…. لاهیجی لابد این آیه را در قرآن خوانده است که ”هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون“-آیا آنان که می دانند و آنان که نادان هستند برابرند؟ برشت نویسنده آلمانی برای این پرسش پاسخی دارد که ”آنان که نمی دانند نادان هستند ولی آنها که می دانند و کتمان می کنند جنایتکارند“. حالا لاهیجی می تواند جای خود را برگزیند».

اکنون پاسخ آقایان مستعفی به ندای وجدان و انصاف خود را به خودشان واگذار می کنیم و می پرسیم؛ چرا با لاهیجی در پاسخ به یک پارگراف، اینقدر صریح و رُک و روشن (با سخن گفتن از سنگدلی و قساوت و سپردن به دست عدالت به خاطر جنایت علیه بشریت با پوز سگ و تخلیه کثافت بر چاه زمزم و سبق بردن از لاجوردی و قاضی مرتضوی و کسی که …به سر می‌مالد و آفتاب می نشیند) برخورد می شود اما با مصداقی و مأموریت جنایتکارانه ‌یی که پیگیرانه به دنبال انجام آن است، در پاسخ به ۲۳۰ صفحه فرومایگی و شقاوت و لجن پراکنی و تیغ کشی به سرتاپای مجاهدین و اشرفیان که صدبار بیشتر شایسته پاسخگویی و عدالت است، اینقدر انعطاف و مدارا و چشم پوشی عامدانه و آگاهانه صورت می گیرد؟ رمز و راز این مواضع سراپا متفاوت در چیست و چگونه تفسیر می شود؟

آیا این آقایان حقایقی را که فوقاً در مورد مصداقی گفته شد و زندانیان از بند رسته  به آن گواهی داده اند، نمی دانند یا نمی خواهند بدانند؟ آیا ریش گرویی در کار است؟ یا معامله‌ی‌ سیاهی صورت گرفته؟ آیا سناریو در تمامیت آن از روز ۱۵ اردیبهشت تا روز ۱۵ خرداد از جای دیگری هدایت می شده؟ در این سناریو اسماعیل یغمایی در یک اقدام ضد انسانی که نمونه بارز خشونت جنسیتی است، به ناگهان نگران مرگ مشکوک زنی شد که بیست و اندی سال پیش طلاق داده شده بود و یغمایی بعداً با ازدواج مجدد زندگی جدیدی را تشکیل داد، خروس بی‌محل بود یا بخشی از همان سناریوی واحد و هماهنگ؟ آینده می تواند پاسخ بسیاری از سوالات را روشن کند.

۳۲- اخطارنامه رسمی رئیس جمهور منتخب شورا به آقای روحانی در اردیبهشت ۱۳۸۹ به وضوح نشان می دهد که همه حرفها از قبل به روحانی گفته و ابلاغ شده است (سند شمارة ۱۱):

«۱۲  اردیبهشت ۱۳۸۹

جناب آقای روحانی عضو محترم شورای ملی مقاومت

همانطور که می دانید درپی ۲ ماه زمینه سازی از سوی رژیم آخوندی و دولت مالکی علیه مجاهدان اشرف،  حملة مشترک نیروهای عراقی و مزدوران  وزارت اطلاعات و نیروی تروریستی قدس به اشرفی ها در پنجشنبه شب۲۶ فروردین، ۵ مجروح دیگر برجای گذاشت. متعاقباً در اول اردیبهشت سخنان مسئول شورا با مجاهدان اشرف از تلویزیون پخش شد که اهمیت وحقانیت مادة واحده مصوب شورا در دفاع از اشرف ( ۱۶ دیماه۸۸) را خاطرنشان و متن  مصوبه را قرائت کرده بود مبنی بر اینکه « همسویی با ولایت مطلقه فقیه در ضدیت با فرزندان  رشید و مقاوم مردم ایران در اشرف  و تلاش برای تضعیف و تخطئه آنها و نادیده گرفتن حقوق قانونی و حقوق مکتسبه آنان، که راه کشتار رزمندگان آزادی را هموار می کند، خیانت به مبارزات و آرمانهای آزادیخواهانه ملت ایران است. بنابراین  اعضای شورا، رسانه هایی را  که آشکارا با مجاهدان اشرف خصومت میکنند مورد تحریم قرارمیدهند و هر نوع همکاری و مراوده با آنهارا برخلاف مصالح عالیه مردم ایران وقیام علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی میدانند».

به یاد دارید که «حقوق مکتسبه» را خود شما به من  پیشنهاد کردید که وارد متن شود. اما با کمال تأسف و برغم  آنچه درمورد وضعیت اشرف با شما درمیان گذاشتم، در روز ۹ اردیبهشت با نوشتة شما در سایتی که از همین بابت به خیانت آلوده شده و مورد تحریم قرار گرفته بود، مواجه شدیم که «اخطار» حاضر را (بر ا ساس بند ب ماده ۹ آئین نامه شورا طبق تبصرة همین ماده  و مصوبه ۲۳ مهر ۱۳۷۳) ضروری می کند.

با یاد آوری  مجدد مادة ۶ اساسنامه، خواهش من از شما که همیشه مدافع امنیت و حقوق و حفاظت اشرف بوده اید، مراعات و توجه به همین التزام است.

طبق گزارش دبیرخانه، توضیحات ضروری را آقایان ابوالقاسم رضایی معاون دبیرخانه و دکتر سنابرق زاهدی مسئول کمیسیون قضایی که نامة مورخ ۱۰ /۲/۸۹ دبیر ارشد را برایتان آوردند ارائه کرده اند. با این حال اگر از جوانب مختلف سیاسی و امنیتی و حفاظتی در رابطه با اشرف توضیحات بیشتری لازم است به دبیرخانه اطلاع بدهید تا در اسرع وقت طبق مادة ۷ آئین نامه جلسه دیگری برگزار شود. با احترام و تشکر از التزام تان به ماده واحده دفاع از اشرف- مریم رجوی»

گواهی طاهر بومدرا مسئول پرونده اشرف در سازمان ملل

۳۳- طاهر بومدرا به مدت ۳سال و نیم مسئول پرونده اشرف و مدیر بخش حقوق بشر سازمان ملل در عراق بوده و دبیرکل شخصا او را به نمایندگان کنگره آمریکا به عنوان مشاور ویژه یونامی درباره اشرف معرفی کرده بود ( نامه ۲دسامبر ۲۰۱۱ بانکیمون به نماینده کنگره لانگرن).

از آنجا که در شهادتها و کنفرانسها و سخنرانیهای بومدرا بسیاری حقایق برملا شده است، نیازی به تکرار آنها نیست. از این رو در اینجا صرفا به نقل قولهای روشنگر و تکاندهنده ای از او در باره توطئه هایی که در جریان بوده و مستقیما به بحث ما مربوط است اکتفا می‌کنیم:

« دور میز رهبری یونامی ما در مورد جدا کردن سر از بدنه صحبت می کردیم. نقل مکان، که در واقع نقل مکان نیست بلکه یک جابه‌جایی اجباری است. هدف واقعی انحلال اشرفیهاست. اما نمی توانید آنها را منحل کنید، بنابراین بایستی رهبری را از جمعیت کمپ لیبرتی جدا کنید. این طرز بیان و سخن ما بود، که (دراین‌صورت) بقیة جمعیت هر کدام راه خود را خواهند گرفت و در طبعیت محو خواهند شد. اما رهبری دستگیر خواهد شد» ( پاریس-۱۱فوریه۲۰۱۳).

–  سازمان ملل می‌داند زیرا طرحی که به پیش می برند، طرحی است که توسط تهران و بغداد تهیه شده و هدفش نابود کردن تشکیلات سازمان است. و برای نابود کردن تشکیلات می گویند باید رهبری را هدف قرار داد. لذا این تکرار خواهد شد. و هدف واقعی دستگیر کردن رهبران است…..خانم کوبلر می گوید که ما هم‌چنین از رهبران کمپ لیبرتی می خواهیم که ساکنان را آزاد بگذارند. اینجا هم این بسیار خطرناک است زیرا بدین معنی است که از دولت عراق خواسته می شود برای دستگیری رهبران کمپ در آنجا مداخله نماید. این خیلی خطرناک است» (پارلمان فرانسه-۲۰فوریه۲۰۱۳) .

– «تصمیم شورای وزیران (عراق) که می‌گوید ما از همه چیز استفاده خواهیم کرد، یعنی که ما از نیروی قهریه برای اخراج آنها استفاده خواهیم کرد…… تابستان گذشته من به کمیساریای عالی پناهندگان رفتم و به آنها گفتم که حمله یی خواهد بود و خونریزی خواهد شد، و شما مسئول آن خواهید بود. تنها جوابی که از آنها گرفتم یک لبخند بود و اینکه گفتند نگران نباش…..من از سال ۲۰۰۹ تلاش می کردم کمیساریای عالی پناهندگان را قانع کنم تا در این روند درگیر شوند، و پاسخی که از کمیساریا تمام مدت دریافت می‌کردیم این بود که نه، این افراد تروریست هستند، ما با آن افراد کار نمی‌کنیم، با آنها دیدار نمی‌کنیم. شما می دانید که کمیساریا هرگز از کمپ اشرف دیدار نکرد تا اینکه من آنها را به آنجا بردم.

آنها گفتند ما تنها با بریدگان کار می‌کنیم. اما من گفتم بحث بریدگان یک امر سیاسی است و این نقض میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است. افراد، چه پناهنده باشند یا نه، دارای حق عقاید سیاسی هستند. آنها حق اجتماع دارند، حق آزادی بیان دارند. پس چرا کمیساریا میخواهد فقط با بریدگان برخورد کند؟

برای اینکه صادق باشم، آن چیزی که آنها درمورد بریدگان می گفتند این بود: به طور معمول وقتی برخی افراد اشرف را ترک می کردند، آنها به خارج از کمپ منتقل می شوند، ارتش عراق آنها را تا ۳ ماه ایزوله کرده و مغزشویی می‌کند، و سپس آنها را نزد من می‌آورند تا با آنها مصاحبه کنم، تا مُهر ملل متحد را روی آن بزنم که این افراد ، اظهارات بسیار جدی طرح کرده اند. این اظهارات بسیار جدی چیست؟ من اینجا در برابر شما شهادت می دهم که تمامی افرادی که من مصاحبه کردم، هیچ کدام از آنها چیزی به من نگفت که در گزارشهای مختلف در عراق و ایران و جاهای دیگر گزارش شده است. به‌طور خاص آن مواردی که در گزارش مؤسسه «رند» قید شد و هم‌چنین گزارش به اصطلاح دیدبان حقوق بشر مربوط به سال ۲۰۰۵/ تمامی آنها دروغ بودند و من به این شهادت می دهم.

بنابراین، کمیساریا این را شرایط برخورد با اشرفیها قرار داد که آنها بایستی بریده باشند، بایستی فرار کنند و خود را به ارتش عراق تسلیم کنند و سپس ارتش عراق آنها را نزد کمیساریا می برد. اما کمیساریا همواره می گفت که ما می خواهیم در بیطرفی کامل و یک وضعیت خنثی با آنها برخورد کنیم. اما با این حال، آنها را در دو هتل الزهور و هتل المهاجر قرار دادند، و در آنجا افراد امنیتی رژیم ایران با آنها دیدار می‌کردند. و این یک داستان طولانی است….»(مقراروپایی ملل متحد در ژنو-۲۸فوریه۲۰۱۳).

– « اجازه بدهید که تاریخچة این یادداشت تفاهم را نیز به شما بگویم. ما آن را با نیت و هدف غایی از هم پاشاندن سازمان مجاهدین خلق آماده کردیم. این هدف نهایی بود. این یادداشت تفاهم سازمان مجاهدین را از هم پاشانده و آنها را از عراق اخراج میکرد…هم‌چنین می‌خواهم اشاره کنم که در آماده کردن این ریل کار، ما با سفارت ایران ملاقات کردیم و هر بار که ما با سفیر ایران ملاقات می‌کردیم اول باید گزارش کارمان را که باید به او می‌دادیم، آماده می‌کردیم. اینکه تا اینجا چه کارهایی انجام داده‌ایم و آنها هیچ‌گاه راضی نبودند. به حدی که سفیر از دادن ویزا به کوبلر، برای رفتن به ایران خودداری نمود و من به شما می‌گویم کوبلر، تنها زمانی ویزای رفتن به ایران را دریافت کرد که اولین گروه اشرفیان به کمپ لیبرتی منتقل شدند….

حالا ما ملاقاتهایی با مقامات عراقی داشتیم و آنها علناً اظهار می‌کردند که آنها با استانداردهای حقوق بشری یونامی یا سازمان ملل محدود نخواهند شد. و این امر چیزی علنی و مکتوب است. هر بار که ما وضعیت انساندوستانه را مورد بحث قرار می‌دادیم به ما گفته می‌شد که استانداردهای سازمان ملل را فراموش کنید. ما رفتار درخور افراد بسیار مهم را با کسانی که تروریست هستند، انجام نخواهیم داد…

و ما نهایتاً همه را متقاعد کردیم که همه چیز طبق استانداردهاست. و من رو در رو از کوبلر سؤال کردم چطور ما می‌توانیم چنین کاری بکنیم؟ ما سازمان ملل هستیم و ارزشهایی هست که ما باید مطابق این ارزشها عمل کنیم.

کوبلر، با دست روی شانه من زد و گفت مثبت باش. مثبت باش یعنی که حقوق بشر را فراموش کن، استانداردهای حقوق بشری را فراموش کن، ما باید کاری را انجام بدهیم. ما باید کمپ اشرف را ببندیم. ما باید این افراد را جابه‌جا کنیم. این مأموریت است و این کاری است که یونامی دارد انجام می‌دهد.

در کارم به‌عنوان یک افسر حقوق بشر من همواره به عراقیان می‌گویم و همواره به آنها از موضع خودم به عنوان رئیس دفتر حقوق بشر می‌گفتم، مشورت می‌دادم و درخواست می‌کردم که استانداردهای انساندوستانه قرار داده شده توسط ارتش آمریکا قبل از آنکه کمپ [اشرف] را تحویل عراقیان دهند باید اجرا شود. من گفتم استانداردهایی در مورد مداوای پزشکی، غذا، آب، برق… هست. این استانداردها توسط ارتش آمریکا قرار داده شده و ما باید به آنها ملتزم باشیم.

چرا که تمامی تدارکاتی که به اشرفیها می‌رسد پولش را خودشان می‌دهند آنهم به قیمتهایی که بیش از قیمتها در عراق است. بیشتر خدمات و نیازهای آنها از خارج کشور از کویت وارد می‌شود. شما لابد از من سؤال می‌کنید که چرا از کویت وارد میشود؟ بدین خاطر که در عراق قانونی هست که همکاری با اشرفیان را جرم می‌داند. لذا هر سازمان یا فردی که در حین همکاری با اشرفیها گیر بیافتد، طبق قانون ضدتروریسم مورد تعقیب جزایی قرار خواهد گرفت. و به این علت است که آنها باید با قیمتهای بسیار بالا کالاها را وارد کنند.

با این وجود من می‌شنوم که دولت می‌خواهد توجیه کند که هر آنچه که می‌تواند برای تسهیل زندگی آنها انجام داده است. آنها نمی‌توانند هیچ ارتقایی در وضعیت کمپ بدهند. وقتی از آنها سؤال می‌کنم که چرا این کار را می‌کنید آنها جواب می‌دهند که ما نمی‌خواهیم زندگی آنها راحت باشد چون در این‌صورت آنها هیچ‌گاه عراق را ترک نخواهند کرد. پس ما باید زندگی را برای آنها “غیرقابل تحمل” کنیم. پس زندگی باید غیرقابل تحمل شود و بعد آنها مجبور می‌شوند که بروند.

اما اجازه بدهید که اشاره هم بکنم که حدود ۲۰۰ حکم دستگیری علیه آنها وجود دارد. این احکام دستگیری برخی در تهران و برخی در بغداد صادر شده است. این احکام دستگیری رهبری اشرفیان را مورد هدف قرار می‌دهد. و این ریل بستن کمپ اشرف و فرستادن آنها به کمپ لیبرتی برای این است که در عمل رهبری دستگیر شود.

مشکل ایران و عراق رهبری است و نه بقیه جمعیت.

پس وقتی که آنها به کمپ لیبرتی منتقل می‌شدند در عالم واقع ما انتظار داشتیم که در جریان این انتقال یک وضعیت بهم ریخته ایجاد شود به‌گونه یی که ساکنان معمولی ناپدید شوند و بعد در این بهم ریختگی دولت [عراق] وارد شده و رهبری را دستگیر خواهد کرد. اما آنطور که دولت امید داشت این کار پیش نرفت و هیچ اشرفی کمپ را ترک نکرده است و در نتیجه آنها نمی‌توانند به طور آشکار عملیاتی بکنند که رهبری دستگیر شود.. و به من همواره گفته شده که این آدمها جنایتکار و تروریست هستند و آنهایی که خون ریخته ند باید دستگیر و به رژیم ایران تسلیم شوند و آنهایی که خون کسی را نریخته‌اند راه خودشان را در بیرون خواهند رفت و ناپدید خواهند شد. طرح این بود» (اجلاس رسمی هیأت رابطه با عراق- پارلمان اروپا-۲۵ مارس۲۰۱۳ )

– « در همان روز اولی که عراقیها کنترل کمپ اشرف را به عهده گرفتند، رسماً اعلام کردند –و این ثبت شده است- که سیاستی را پیش خواهند گرفت که زندگی را برای ساکنان اشرف غیرقابل تحمل کنند.

چنین مصوبه یی از سوی شورای وزیران (عراق) وجود. داشت:  هرکسی – هر فردی یا هر سازمانی – که با اشرف کار، همکاری و یا معامله کند، بر اساس  قانون ضد تروریسم با آن برخورد خواهد شد.

این‌چنین بود که آنها اقدام به ممنوع کردن ملاقات و دیدار خبرنگاران، سازمانهای غیردولتی، نمایندگان پارلمانها از اشرف کردند و در حقیقت حتی دیپلومات ها هم برای بازدید از اشرف ممنوع شدند… وقتی گزارش کردم که کمپ (لیبرتی) برای استقرار ۳۲۰۰ نفر از ساکنان اشرف مناسب نیست به من گفته شد که ”لازم است بیش از این مثبت باشم. گزارش منفی……برای سازمان ملل قابل قبول نیست. به‌ویژه که سازمان ملل در عراق است تا به دولت عراق کمک کند. پس گزارش منفی کمکی نمی کند باید مثبت گزارش کرد“…..هدف اخراج اشرفیها نیست، بلکه دستگیری رهبری (اشرف) است. حدود ۲۰۰ حکم دستگیری صادر شده است برخی از آنها در تهران، بقیه در بغداد…..

بی توجه به آنچه که روی دهد، رهبری (اشرف) دستگیر خواهد شد. و هر دو، هم یونامی و هم دولت عراق ”معتقدند که وقتی رهبری دستگیر شود، بقیه افراد در همة جهات ناپدید خواهند شد. و این نیز این چنین بود که ما در طی جابه‌جایی دو محل مهیا کردیم. ما هم کمپ لیبرتی و هم هتل دیگری در بغداد، هتل الیمامه، را آماده کردیم با این یقین که روند جابه جایی هرج و مرجی را ایجاد می کند و افراد آغاز به دویدن به هر سویی می کنند، آنهایی که… به هتل الیمامه، و آنهایی که در همبستگی با مجاهدین خلق…به کمپ لیبرتی منتقل خواهند شد و شما می‌دانید هیچ‌کس کمپ را ترک نکرد و هتل الیمامه تا همین امروز خالی ماند و هیچ‌کس به الیمامه نرفت. بنابراین اکنون تمام فشار روی این متمرکز است که زندگی را در کمپ لیبرتی غیرقابل تحمل کنند» ( کنفرانس در ادارة مطبوعات فدرال – برلین – ۳ آوریل ۲۰۱۳ ).

«کد» شناخته شدة اطلاعات آخوندها

۳۴- کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورا از سالها پیش بر اساس اطلاعات موثق اعلام کرده است که اطلاعات آخوندی شایع می کند، مجاهدین و همراهان شورایی آنها به هرکس که مخالف آنها باشد، بیدریغ برچسب اطلاعاتی می زنند. منظور از اینکار تعبیه کردن یک چتر و حفاظ سیاسی برای عوامل و مأموران و مرتبطان اطلاعات آخوندهاست تا بدین وسیله سفیدسازی شوند و بتوانند خود را «منتقد» یا «مخالف مجاهدین» جا بزنند و یا در سلک منتقدان و مخالفان مجاهدین به خوبی جاسازی شوند. تا آنجا که به اطلاعات آخوندها مربوط می شود، خاستگاه و عنوان «اعضای سابق مجاهدین» نیز در همین رابطه است. ارگانهای امنیتی و ادارات حراست کشورهای مختلف اروپایی در گزارشهای سالیانه خود تا کنون بارها و بارها این قبیل تلاشهای اطلاعات آخوندها برای نفوذ در صفوف اپوزیسیون رژیم را برملا کرده اند.

به عنوان مثال اداره فدرال حراست از قانون اساسی در آلمان (که همان سازمان امنیت داخلی این کشور است) در گزارش منتشر شده در  ژوئیه ۲۰۱۲ خاطر نشان کرد:« فعالیتهای جاسوسی (رژیم) ایران که علیه آلمان صورت می گیرد اغلب توسط وزارت اطلاعات انجام می شود. یک موضوع محوری در فعالیتهای جاسوسی ایران شناسایی مخالفان تبعیدی در بین جامعه ایرانیان مقیم آلمان می باشد که جمعیت آنها به ۵۰هزار نفر بالغ می شود. در این میان سازمان مجاهدین خلق ایران و چتر سیاسی آن شورای ملی مقاومت ایران به طور خاص در مرکز این فعالیتها قرار دارند. علاوه بر این واواک یک علاقه شدید عملیاتی برای شناسایی اهدافی در آلمان بخصوص در بخش سیاست خارجی و امنیتی از خود نشان میدهد»

همچنین اداره اطلاعات و امنیت هلند در گزارش منتشر شده در آوریل ۲۰۱۳ می نویسد:« سازمان امنیت هلند پی برده است که دولت ایران همواره در مبارزه اش علیه جنبش مقاومت مجاهدین خلق فعال است و دیده شده است که وزارت اطلاعات ایران یک شبکه اروپایی را هدایت میکند که در هلند هم فعال است. اعضای این شبکه از اعضای سابق مجاهدین هستند که توسط وزارت اطلاعات ایران جذب شده اند آنها وظیفه دارند که افکار عمومی را در مورد مجاهدین خلق با لابی کردن ، نشریات و گردهماییهای ضد مجاهدین بطور منفی تحت تأثیر قرار دهند. آنها همچنین در مورد مجاهدین خلق و اعضای ( احتمالی) آنها برای وزارت اطلاعات ایران اطلاعات جمع می کنند».

۳۵- در فروردین ۱۳۸۸ یکی از ساکنان پیشین تیف (خروجی تحت کنترل نیروهای آمریکایی در جنب اشرف) نامه مبسوطی  در همین خصوص برای دبیرکل عفو بین الملل، وزیرکشور فرانسه، وزیرکشور آلمان، کمیسرعالی حقوق بشر ، کمیسر عالی پناهندگان ملل متحد، رئیس کمیته بین المللی صلیب سرخ ،  فدراسیون بین المللی حقوق بشر ، کمیته بین المللی درجستجوی عدالت و گروههای دوستان ایران آزاد درپارلمانهای کشورهای مختلف اروپایی ارسال کرد.

نویسنده که متعاقباً مورد تهدید اطلاعات آخوندی قرار گرفت، در نامه خود به تشریح جزئیات شبکه اطلاعات آخوندی در کشورهای اروپایی و عملکرد آنها علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران پرداخته است. طبق این گزارش که در همان زمان نسخه ای از آن برای شورای ملی مقاومت ایران ارسال شده است، شبکه مزدوران درکشورهای اروپایی به ویژه در فرانسه و آلمان و هلند توسط یک سرکرده اطلاعات آخوندها در سفارت رژیم در فرانسه اداره و تأمین مالی می شود و لجن پراکنی و جنگ روانی علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران نخستین اولویت ابلاغ شده از سوی وزارت اطلاعات آخوندهاست. افراد این شبکه در ارتباط با  اطلاعات آخوندها در بغداد تحت عنوان بنیاد سحر به استخدام مزدور از خروجی تحت کنترل نیروهای آمریکایی در جنب قرارگاه اشرف تحت عنوان اعضای سابق مجاهدین مبادرت می‌کردند.

قسمتهایی از این گزارش که متن مشروح آن همراه با اصل سند و رونوشتها در ۹ اردیبهشت۸۸ از سیمای آزادی پخش شده، به‌شرح زیر است:

«اینجانب در آذرماه سال ۱۳۸۲ به اشرف پیوستم ولی به دلیل مشکلات فردی و سخت تر شدن شرایط مبارزه قادر به ادامه راه نبودم. بنابراین در بهمن ماه ۱۳۸۴ از اشرف به تیف (خروجی تحت کنترل نیروهای آمریکایی ) رفتم  و نزدیک به دو سال در بدترین شرایط در آنجا بسر بردم.

زمانی که در تیف بودم و به خصوص پس از آنکه از تیف بیرون آمدم  شاهد و ناظر توطئه های وزارت بدنام اطلاعات رژیم آخوندی و عوامل وابسته به آن برعلیه پناهندگان ایرانی و اعضای مقاومت ایران بودم  که لازم دیدم به اطلاع عموم هموطنانم  برسانم.

من متأسفانه نزدیک به یک سال ناخواسته در دامی که وزارت اطلاعات و عوامل وابسته به آن  برایم گسترده بودند افتادم و آنها از این طریق توانستند مرا در توطئه هایشان علیه مجاهدین به خدمت بگیرند.

وقتی فردی که به مدت یکسال خود را به عنوان جداشده قدیمی از مجاهدین به من معرفی کرده بود، پرده ها را کنار زد و فهمیدم که او یک مأمور بلند پایه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی(مستقر درسفارت رژیم در فرانسه) می باشد و خواست که رسماً مرا به استخدام وزارت بدنام اطلاعات دربیاورد ، شوکه شده  و بخاطر همکاری ناخواسته با عوامل رژیم شدیداً دچار عذاب وجدان شدم و تصمیم گرفتم که تمام ارتباطاتم را  با شبکه جهنمی وزارت اطلاعات قطع کرده و با افشای تاکتیک ها و توطئه عوامل رژیم ، تجربه تلخم را در اختیار هم میهنانم قراردهم و مسئولین ذیربط درکشورهای اروپایی را نسبت به ابعاد گسترده  فعالیتهای توط‌ئه گرانه رژیم آخوندی علیه پناهندگان و بویژه شورای ملی مقاومت ایران و مجاهدین خلق ایران مطلع سازم .

من با پوزش از خلق قهرمان ایران و بخصوص سازمان مجاهدین خلق ایران که هدف اصلی این  توطئه ها بوده است، در پاسخ به ندای وجدانم و شرمندگی  در مقابل شهدای مقاومت ایران بخصوص شهدای هفت چشمه و بویژه دائی و خواهرزاده های قهرمانم مجاهدین شهید عبادالله نادری، پهلوان خزعل و حجت زمانی عهد می بندم که در افشای دستگاه جهنمی وزارت اطلاعات از هیچ کوششی فرو گذار ننمایم…..

از بدو ورود به تیف نقش رژیم و افراد وابسته به آن برایم کاملا محسوس و مشخص بود. افرادی که در تیف به خدمت رژیم در آمده بودند، خطوط وزارت اطلاعات را ازطریق ملاقات حضوری  ویا تماس  تلفنی دریافت کرده و به اجرا می گذاشتند. کسانی مانند: نادر نادری ، محمد رزاقی ، محمد کرمی ، مجید روحی، جمشید چارلنگ، حسن پیرانسر، حامد صرافپور، حمید سیاه منصوری  و.. ..شبکه اصلی وزارت اطلاعات درتیف را تشکیل می دادند. آنها علاوه بر پیش بردن هماهنگ خط رژیم درتیف تلاش میکردند تا درمیان نفرات اختلاف ایجاد کنند و فضای فشار و جنگ اعصاب بوجود بیاورند تا بتوانند در این اثنا خطوط وزارت اطلاعات که همانا بازگشت به ایران تحت حاکمیت ملاها بود را بهتر به پیش ببرند. هنگامی که آمریکائیها تیف را تعطیل کردند، آنها نفرات را تشویق به بازگشت به ایران میکردند و از آنها میخواستند تا با مراجعه به سفارتخانه و کنسولگریهای رژیم درکردستان عراق و یا بغداد از کمکهای رژیم و عواملش برخوردار شوند.

عده ای که حاضر نبودند به سفارتخانه‌ها و کنسولگریهای رژیم مراجعه کنند را تشویق می‌کردند که خارج کشور با افرادی از قبیل فرشاد حسینی، محمد حسیبی، علیرضا نوری‌زاده و نیاز سلیمی که مدعی کمک انسانی و حقوقی !؟ به افراد تیف بودند تماس بگیرند، در حالیکه این افراد مدعی کمک انسانی، النهایه حاضر نشدند حتی هزینه اعزام یک نفر را بپردازند، در عوض تا توانستند علیه مجاهدین لجن‌پراکنی می‌کردند و در واقع به عنوان پشت جبهه تبلیغاتی وزارت اطلاعات عمل می‌کردند. بخصوص اینکه طبق خط رژیم در تماسهای خود، مجاهدین را مقصر ماندن افراد در تیف معرفی می‌کردند، در حالیکه تیف تماماً تحت کنترل نیروهای آمریکایی بود و کوچکترین نقشی مجاهدین در اداره آن نداشتند…… پس از انحلال تیف، رژیم تعدادی از مزدورانش را به سردمداری مسعود خدابنده تحت عنوان بنیاد سحر به عراق اعزام کرد. هدف اصلی این بنیاد این بود که با سوء استفاده از مشکلات و نیازهای مالی و حقوقی تیفی ها،  آنها را شناسایی کرده و به استخدام وزارت اطلاعات دربیاورند.

به این منظور وزارت اطلاعات رژیم شعبه ای در جنب کنسولگری رژیم در اربیل دائر کرد و با استقرار مزدوران خود در این شعبه تلاش می‌کرد تا  با وعده و وعید و تهدید و تطمیع نفرات بیشتری را به‌خدمت بگیرد.

مسعودخدابنده و بتول سلطانی با کمک سفارت رژیم دربغداد و کنسولگری آن در اربیل وظیفه استخدام افراد جدید و اعزام آنها به اروپا بخصوص فرانسه از طریق جعل مدرک به‌شیوة غیر قانونی را برعهده داشتند.

افراد استخدام شده جدید ابتدا برای چک و توجیه به ایران اعزام می‌شدند و پس از دادن تعهدات ضروری به وزارت اطلاعات، مجددا با پاسپورت ایرانی به ترکیه و سپس به یونان اعزام می‌شدند. در یونان پس تحویل دادن مدارک ایرانی وتعویض آن با مدارک جعلی کشورهای اروپایی از قبیل پاسپورتهای بلغاری وایتالیایی و………. به فرانسه و سایر کشورهای اروپا  اعزام می‌شدند.

ازآنجاکه مسعود خدابنده مهره بدنام و منفوری بود و حضورش دربغداد و اربیل و رابطه تنگاتنگش با کنسولگری وسفارت جای هیچ شکی در اینکه او یک مأمور وزارت اطلاعات است  باقی نمی‌گذاشت ، بجز کسانیکه در تیف، با وزارت اطلاعات رژیم همکاری میکردند، بقیه از او دوری می‌جستند. به همین جهت وزارت اطلاعات برای به دام انداختن نفرات تیفی تاکتیک دیگری را به‌کار می‌گرفت وآنهم تماس افراد ناشناخته وزارت اطلاعات تحت عنوان جداشدگان قدیمی مجاهدین با نفرات تیفی بود .

مثلاً فردی که با من تماس گرفت و خودش را علی و یکی از اعضای قدیمی جداشده از مجاهدین معرفی کرد را من نمی‌شناختم، از تماس او تعجب کرده بودم. او اصرار داشت تا با من ملاقات کند و هدفش را کمک به  افراد تیفی که خیلی سختی کشیده اند عنوان میکرد.  واقعیت اینست که  من تا آن موقع فقط با فردی به نام فرشاد حسینی در هلند که خود را مسئول امور پناهندگان در حزب کمونیست کارگری معرفی میکرد تماس گرفته بودم و فقط او شمارة من را میدانست، من از او خواستم که شماره تلفن یکی از اقوامم در هلند را برایم پیدا کرده و به من بدهد. ولی او پس از چند روز معطل کردن گفت اقوام من را نمیشناسد و در عوض گفت شماره تلفن حبیب خرمی و محمدرضا اسکندری را میتواند به من بدهد. من به دلیل اینکه می دانستم آنها از مأمورین وزارت اطلاعات هستند از گرفتن شماره تلفن آنها خودداری کردم . چند روز بعد در کمال تعجب دیدم بجای فامیلم فرد فوق الذکر(علی) زنگ زد و بعد از معرفی خود گفت که در فرانسه مقیم  است….

وقتی سر قرار علی رفتم من او را نمی شناختم ، ولی او مستقیم به سراغ من آمد و به‌گونه ای برخورد کرد که گویی از قبل مرا می شناسد، خودش را مسلط به مواضع مجاهدین و کسی که گویا سالها با مجاهدین بوده است نشان می‌داد، مدعی بود که ضد رژیم است ولی نسبت به مجاهدین انتقاداتی دارد. در همان اولین ملاقات از من سؤال کرد به نظر تو آیا  این همان مجاهدین قبلی هستند یا مواضعشان نسبت به گذشته فرق کرده است؟ و در ادامه توضیح داد ، مجاهدین دیگر آن سازمان قبلی نیستند و تبدیل به یک فرقه شده اند. او بحث مبسوطی هم در مورد برخورد مجاهدین و منتقدین کرد و نتیجه گیری کرد که هر کس از مجاهدین انتقاد می‌کند ، مجاهدین به او مأمور وزارت اطلاعات می‌گویند، بعدها من متوجه شدم که علت این بحث با من چه بوده است.

علی پس از صحبت های مختلف شماره تلفن جواد فیروزمند در فرانسه و شماره تلفن علی قشقاوی در آلمان را به من داد و گفت که اگر با آنها تماس بگیرم مرا در رسیدن به کشورهای اروپایی راهنمایی خواهند کرد و برای پناهنده شدن به من کمک می کنند. وقتی چند روز بعد با جواد فیروزمند تماس تلفنی گرفتم او شماره تلفن  دفتر بنی صدر را داد وگفت آنها میتوانند کارهای مربوط به اقامت و پناهندگی مرا در کشور فرانسه درست کنند. آن موقع من متوجه نبودم که آنها چگونه در مسیر نفرات تیف دام می‌گذارند و چگونه با ترفندها و توطئه‌های مختلف مرا به همدیگر پاس می‌دهند تا به سرپل‌های اصلی و عوامل اجرایی خود در کشورهای اروپایی و مأموران شناخته شده اش از قبیل فیروزمند و قشقاوی و …. وصل کنند و بر علیه مجاهدین و به سود جمهوری اسلامی از من سوء استفاده نمایند……نکته قابل توجه اینکه ازعلی گرفته تا سایر نفراتی که تحت عنوان کمک به اعزام ما به اروپا و پناهنده کردن با ما تماس می‌گرفتند همه اصرار داشتند که ما به فرانسه برویم و در آنجا درخواست پناهندگی بدهیم،آنها می گفتند  برای گرفتن پناهندگی در فرانسه ، بنی صدر به ما کمک میکند. البته بعدا متوجه شدم علت اصرار آنها برای دادن درخواست پناهندگی در فرانسه ، نه به‌خاطر تسهیلات پناهندگی بلکه به‌خاطر توطئه‌هایی است که علیه حضور خانم مریم رجوی و دفتر شورای ملی مقاومت در اور سور اواز و مجاهدین در دستور کار دارند واصلا به همین خاطرتمرکز کارآنها در فرانسه می‌باشد. وزارت اطلاعات تمام انرژی اش را روی دو چیز متمرکز کرده بود، یکی توطئه علیه اشرف  و دیگری فرانسه و اور به همین دلیل به رغم اینکه من در آلمان درخواست پناهندگی داده بودم ولی علی قشقاوی و فیروزمند اصرار داشتند که با تشکیلات فرانسه کار کنم و حتی به‌طور هفتگی بیایم و برگردم و فکر هزینه اش هم نباشم چونکه در اینجا کار بیشتری دارند.

در آلمان که محل استقرار و پناهندگی من بود به علی قشقاوی وصل شدم. در مدتی که در خانه علی قشقاوی مستقر بودم متوجه شدم که او سرشبکه نفرات جدا شده از مجاهدین که به خدمت رژیم درآمده اند ، در آلمان است و کار اصلی‌اش تأمین مالی و حل و فصل مسائل آنها در آلمان و نامه نگاری به ارگانهای حقوق بشری علیه مجاهدین و نوشتن مقالات ضد مجاهدین می‌باشد. با ارتباطات نزدیکی که با علی قشقاوی داشتم بتدریج متوجه شدم تشکیلاتی از«جداشده‌ها» در کشورهای مختلف بخصوص ، فرانسه ، آلمان ، هلند وجود دارد که کار اصلی آنها ضدیت با مجاهدین و شورای ملی مقاومت است . در هر کشور یک یا چند سرشبکه وجود دارد که به علی، نفر وزارت اطلاعات در سفارت رژیم در فرانسه وصل هستند.افراد این شبکه‌ها در ظاهر مدعی‌اند که هم ضد رژیم هستند و هم ضد مجاهدین! ولی واقعیتش این بود که هیچ کاری علیه رژیم انجام نمی دادند و هیچ مقاله ای علیه رژیم در سایت هایشان به چشم نمی‌خورد. در عوض تمامی فعالیت‌ها ونوشته‌ها واقداماتشان علیه مجاهدین می‌باشد….

سرشبکه اصلی رژیم در آلمان علی قشقاوی می‌باشد، او از مهره های مورد اعتماد وزارت اطلاعات و از افراد امتحان پس داده  رژیم آخوندی است. او سایتی به‌نام «ایران سبز» دارد.کار اصلی او ضدیت علیه  مجاهدین است ، علاوه بر آن به جاسوسی و قاچاق و جابجایی غیرقانونی نفرات جداشده و جابجایی پول به کشورهای اروپایی برای پیشبرد مقاصد رژیم مشغول است. او در ارتباط مستقیم با عوامل اطلاعاتی در کنسولگری‌ها و سفارت خانه‌های رژیم در کشورهای مختلف است. نامبرده برای اخذ دستورات وزارت اطلاعات چندین بار به صورت غیرقانونی از طریق کشور ترکیه به ایران تردد داشته است. بنا به اعتراف خودش آخرین بار سال گذشته از طریق کشور ترکیه به ایران رفته و سپس بازگشته است، در حالیکه ظاهرا او یک پناهنده سیاسی است و قانوناً حق رفتن به ایران را ندارد و باید پناهندگی‌اش لغوگردد. قشقاوی درآخرین سفرش ترتیب اعزام تعدادی از تیفی‌هایی که به ایران رفته بودند نظیر نادر نادری و محمد رزاقی و محمد کرمی را  به کشور فرانسه داده است .

سیدامیر موثقی، ادوارد ترمودیان ، جمشید چارلنگ نیز به علی قشقاوی وصل هستند و در ارتباط با وی کار می‌کنند. به روز کردن سایت ایران سبز و تایپ مقالات بر عهده ادوارد ترمودیان می باشد .

به دلیل اعتمادی که رژیم به علی قشقاوی دارد ازاو برای جابجایی پولهای کلان استفاده می‌کند. او به خوبی تأمین مالی می‌شود و با دست باز به عوامل رژیم پول می‌دهد. هرگاه از او سؤال می کردم که این پولها را از کجا می‌آوری درجواب می‌گفت که ازطریق انجمن‌های خیریه ای که کارشان کمک به پناهندگان است به دست می آورم . البته  من به دلیل زندگی مرفهی که برای خودش ترتیب داده بود و داشتن دو خانه که یکی در خیابان ”روتردام ”  و دیگری نزدیک به آن بود و ولخرجی زیاد و مسافرتهای پرخرجی که داشت گاهی دچار شک می‌شدم که او این پولها را ازکجا می‌آورد. که او هربار طوری آنرا توجیه میکرد.

او یکبار برای حمل و نقل مبلغ پنجاه هزار یورو وجه نقد مرا با خود به برلین برد و آنرا به فردی که درایستگاه قطار سراغ ما آمده بود تحویل داد ومی‌گفت که نامبرده درخرید و فروش فرش اشتغال دارد .

قشقاوی چون ازحقوق پناهندگی استفاده می‌کرد پولهای دریافتی از رژیم را در حساب بانکی خودش  نگه نمی‌داشت و آنرا نزد فرد مسنی که در شهر کلن سکونت داشت می‌گذاشت و در واقع این فرد بانک او بود . من دو بار برای دریافت پول ازاین فرد ویا دادن پول به او، همراه قشقاوی رفته بودم و این فرد را دیده بودم.

روزی که من متوجه شدم درچه دامی قرار گرفته‌ام و رابطه‌ام را بارژیم و عواملش قطع کردم، قشقاوی برای متقاعد کردن من به ادامه رابطه با رژیم گفت که  خودش مدت ۷ سال است که با دستگاههای اطلاعاتی رژیم کار می‌کند و به استخدام آن درآمده است و هیچ بدی از آنها ندیده است .

قشقاوی برای جذب  نفرات جداشده در شبکه رژیم  آنها را به صورت قاچاق از کشورهای اروپایی برای مدتی به منزل شخصی‌اش  می‌آورد. درآنجا روی آنها کار می‌کرد به طوری که منزل او به صورت یک سرپل اطلاعاتی برای رژیم در آمده بود. او می‌گفت یاسر عزتی مدت ۶ ماه به صورت غیر قانونی در منزل وی سکونت داشته است و بعد به کمک او به ایران رفته است والان یکسال است که درایران می باشد .

سرشبکه‌های دیگر وزارت اطلاعات در آلمان عبارتند از:

الف-محمدحسین سبحانی: او گرداننده سایتی به‌نام ”ایران قلم” می باشد و یکی ازعوامل رژیم به نام علی جهانی فرد به او وصل است .

ب-علی اکبر( بهمن) راستگو: او گردانندة انجمنی به نام ”آوا” و سایتی به همین نام می باشد.  ادهم طیبی و علیرضا نقاش زاده ومحسن عباسلو به او وصل هستند.

ادهم طیبی(میلاد آریایی) از اینکه تحت مسئولیت راستگو قراردارد اظهار ناراحتی کرده و نزد قشقاوی شکایت کرده بود . قشقاوی برای تخفیف دادن اختلافات طیبی و راستگو یک وبلاگ  بنام ”هم آواز ” برای او درست کرد و سعی کرد به این وسیله اختلافات آنها را کاهش بدهد.

همه سرشبکه‌ها مستقلا به علی ( مهرة سفارت رژیم درفرانسه ) وصل هستند و توسط او توجیه وتأمین مالی می‌شوند.

قشقاوی می‌گفت درچند سال اخیر عباس صادقی‌نژاد و کریم حقی مبالغ زیادی از پولهایی را که جهت کمک به جدا شده ها دریافت کرده بودند را بالاکشیده اند و این باعث شد که رژیم اعتمادش را به آنها ازدست بدهد و نقل و انتقال پول نقد و دادن جیره و مواجب مزدورانش را بیشتر به قشقاوی بسپارد .

همسر عباس صادقی نژاد دریکی ازمسافرتهایش به ایران به منظور تبرئه شوهرش با مأمورین وزارت اطلاعات درایران صحبت می‌کند و می تواند نظر مساعد وزارت اطلاعات را برای بازگشت مجدد عباس صادقی نژاد به کار قبلی اش جلب کند. کریم حقی و عباس صادقی نژاد، جواد فیروزمند را عامل لو رفتن دزدی هایشان نزد رژیم می‌دانستند و هردو سوگند خورده اند که هر کاری بتوانند می‌کنند تا جواد فیروزمند نتواند دربین جداشدگان وابسته به رژیم خودش را بالا بکشد…

مسؤلیت عناصر وابسته به رژیم در فرانسه برعهده کریم حقی (مقیم هلند) و جواد فیروزمند(مقیم فرانسه) است که هر دو آنها به همان مإمور وزارت  اطلاعات رژیم درفرانسه به نام علی وصل هستند و علی خطوطی را که باید به پیش ببرند به آنها ابلاغ کرده و هزینه های  ماهیانه آنها را می پردازد.

نفراتی که به کریم حقی وصل هستند عبارتند از :عباس صادقی نژاد، حسن پیرانسر، حمیدسیاه منصوری، نادر نادری، محمد رزاقی، منصور نظری ، حامد صرافپور ، محمد بازیارپورو محمد کرمی که دریک انجمن پوششی وزارت اطلاعات به نام ”ایران باستان – راه درخشان” فعالیت میکنند.

بهزاد علیشاهی(مقیم هلند)نیز به کریم حقی وصل است ویکی ازوبلاگ های وزارت اطلاعات بنام حسن زبل را اداره می‌کند. او  به طور مستمر به فرانسه رفت و آمد داشته و با افراد فوق الذکر رابطه تنگاتنگ و نزدیک دارد.

عباس صادقی نژاد مسئول کارهای خدماتی نفرات است و به کریم حقی وصل است.

جواد فیروزمند جدا ازکریم حقی، مستقیماً به علی، نفر وزارت اطلاعات رژیم وصل است. او به همراه جهانگیر شادانلو انجمنی تحت عنوان” آریا” را اداره می‌کنند.

طی مدتی که با شبکه جداشدگان در تماس بودم ازنفرات مختلف شنیدم که برای وزارت اطلاعات کار و فعالیت درفرانسه برعلیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت در اولویت قرار دارد و حاضراست هرهزینه ای را برای فعالیت در فرانسه بپذیرد، به عنوان مثال مدتی همه توجیه شدند برعلیه اور وخانم رجوی مقاله بنویسند، آنها تأکید می کردند که میتوانیم با ایجاد یک تصویر ترسناک از اور که دفتر مرکزی شوراست، مردم و مقامات فرانسوی را بترسانیم تا جلوی فعالیت مریم رجوی را بگیرند.

مسئله اصلی شبکه رژیم درفرانسه ترتیب دادن جلسات مختلف بر علیه مجاهدین می باشد. ترتیب دهنده این گونه جلسات شادانلو و فیروزمند هستند که از حمایت های احسان نراقی و علی راستبین هم برخوردارند.

تعداد نفرات شرکت کننده وزمان برگزاری جلسات برای برگزارکنندگان مهم نیست بلکه مهم این است که بگویند جلسه ای داشتیم و بعد چند عکس بگیرند و روی سایت ها بگذارند.

در اولین جلسه ای که من هم به همراه چندنفر دیگر در آن شرکت داشتم ، احسان نراقی ضمن  تشویق ما بخاطر جدا شدن ازمجاهدین گفت : در زمینه برگزاری جلسات علیه مجاهدین همیشه  روی تأمین تدارکات توسط ما مطمئن باشید. البته حالا کاملا برایم مشخص است که برگزارکننده تمامی این جلسات وزارت اطلاعات است .

عوامل اجرایی رژیم هرکدام دارای پرسنل و یکی دو سایت تبلیغاتی هستند و هرکدام بصورت جدا ازهم برنامه اجرا میکنند و برای اینکه بتوانند خود را نزد اربابانشان بالا ببرند باید اتهامات هرچه بزرگتر و دروغهای هرچه بیشتری برعلیه مجاهدین ترویج کنند…..

در جلسه ای که تحت عنوان پرطمطراق ”ازاشرف تا اور” درتاریخ ۲۱ نوامبر ۲۰۰۸ برگزار کردند، مجموعا۱۰ نفر شرکت کرده بودند که تازه  اغلب نیز  از کشورهای دیگربه پاریس آمده بودند.

پس از این جلسه فیروزمند و شادانلو خواستند برای پخش کتاب به ایستگاه قطار سرژی بروند و برای اینکه افراد حاضر به شرکت دراین برنامه بشوند ،شادانلوگفت: ما اینجا ازحمایت پلیس برخورداریم .

فیروزمند و شادانلو معمولا محل جلسات خود را اعلام نمی کنند چون میدانند بشدت  مورد تنفرایرانیان هستند.

شادانلو (که معمولا تهیه سالن را باید او انجام دهد)  برای اینکه به سایر مأموران وهمکاران وزارت اطلاعاتی‌اش که ازکشورهای دیگر به فرانسه می آورد، اطمینان خاطر بدهد که مإموریت ها و جلساتشان موجب حساسیت دولت فرانسه نخواهد بود و دردسری برای آنها بوجود نمی آورد صریحا به آنها می‌گوید از حمایت یک سرویس مخفی فرانسه برای برگزاری این جلسات برخوردارهستیم……

من شاهد و ناظر بودم که عوامل وزارت اطلاعات رژیم چگونه نفرات را وادار می‌کردند که به دروغ هم که شده درسایتها و وبلاگهای وابسته به خود اعلام کنند که مجاهدین نفرات ناراضی را شکنجه می‌کنند، دراشرف زندان دارند، ازدیدارخانواه ها با فرزندانشان دراشرف جلوگیری می کنند…. عوامل وابسته به رژیم تحت عنوان ”جداشدگان سابق مجاهدین ”برطبق نقشه و توجیهات وزارت اطلاعات طوری عمل میکنند که چهره مجاهدین را (بعنوان اپوزیسیون اصلی رژیم )خدشه دار کرده  و به جنایات رژیم جمهوری اسلامی مشروعیت ببخشند. آنها چنین تبلیغ  میکنند که دیکتاتوری و ارتجاع ضد انسانی حاکم برایران بهتر، مشروعتر و قابل تحمل تر از مجاهدین و شورای ملی مقاومت هستند…..بعد از خروج ازتیف فردی بنام علی که خود را جدا شده قدیمی مجاهدین معرفی می کرد، جواد فیروزمند و علی قشقاوی را بمن معرفی کردتا در زمینه پناهندگی به من کمک کنند. من تا چند ماه پیش پی به  ماهیت این فرد نبرده بودم و هنوز بر این باور بودم که کارهای این قبیل افراد از موضع ”انسان دوستانه” و  ”یاری رساندن به دیگر جداشده های مجاهدین” میباشد . آنها درحرف مدعی بودند که مخالف جمهوری[ اسلامی] و منتقد سازمان مجاهدین هستند!! و از هیچ منبع و یا کانالی بخصوص ازجانب رژیم تأمین مالی نمی شوند!! و به صورت مستقل عمل می نمایند!! تا اینکه  دردسامبر ۲۰۰۸ علی قشقاوی به من اطلاع داد که برای دیدار و ملاقات با شخصی باید به همراه او  به پاریس بروم .

وقتی به پاریس رسیدیم او مرا به کافه ای در خیابان واگرام (نزدیک سفارت رژیم در پاریس) و شماره پلاک ۱۵ برد، وقتی به طبقه دوم این کافه رفتیم متوجه شدم فردی که قراراست او را ببینیم همان ”علی ” است که قبلا خود را از افراد قدیمی جدا شده از مجاهدین معرفی کرده بود . شاید این  هفتمین یا هشتمین باری بود که علی را میدیدم که البته به جز یکی دو ملاقات بقیه اش  با علی قشقاوی بودیم. وقتی سه نفری نشستیم علی ۴ پاکت پر از اسکناسهای ۵۰۰ یورویی از جیبش بیرون آورد و یکی ازپاکتها را به علی قشقاوی داد و گفت بقیه پاکتها مربوط به نفرات دیگر جداشده می باشد و مجددا درجیبش گذاشت. او پس از مدت کوتاهی ازعلی قشقاوی خواست که ما را تنها بگذارد تا با من  صحبت کند. این بار هم مثل دفعات گذشته که او را دیده بودم کمی قیافه اش را عوض کرده بود. او همیشه تغییراتی در قیافه اش میداد ، درابتدای هر دیداری از ما می‌خواست که تلفنهایمان را خاموش کرده و خودش نیز موبایلش را خاموش می‌کرد . چون او را  به عنوان یک فرد سیاسی می شناختم ازاین کارش تعجب نمی‌کردم .

وقتی که علی قشقاوی ما را تنها گذاشت  او ابتدا پرسید که آیا رشتی (منظورش قشقاوی بود که او با این لحن درموردش صحبت میکرد) مخارجت را می‌دهد؟ بعدهم گفت هر خرجی که میکنی فاکتورش را نگه دار و پولش را ازعلی (قشقاوی) بگیر. من  با کمال تعحب متوجه شدم که اینبار او بالحن متفاوتی نسبت به دفعة قبل با من صحبت می‌کند و بخصوص زمانی جا خوردم که  وقتی در میان صحبت ها در مورد رژیم صحبت کردم او بلافاصله رو به من کرد و گفت : ”اینقدر رژیم رژیم نکن، کارهای ما یه جورهایی به رژیم ربط دارد”…… او گفت در دوماه آینده میزان حقوق تو تا چند برابر افزایش  پیدا خواهد کرد و هرچه بیشتر کار کنی پول بیشتری هم  دریافت میکنی. برای اولین بار بود که  کسی رو در رو میخواست مرا برای مزدوری وزارت بدنام آخوندی استخدام کند. من جا خورده بودم و مانند برق گرفته ها لحظاتی او را نگاه کردم  و سپس سراسیمه و ناراحت و بدون خداحافظی از پله های کافه پآئین آمده و به نزد علی قشقاوی برگشتم و جریان را برایش توضیح دادم و با عصبانیت و ناراحتی به او گفتم که شما مرا فریب داده اید و سرمن کلاه گذاشتید. مگر شما به من نگفتید که ما به هیچ کسی وابسته نیستیم و به صورت مستقل عمل می کنیم؟ چرا از اول به من نگفتید که کار ما مزدوری برای رژیم آخوندی است؟

علی قشقاوی سعی کرد شیادانه مرا آرام کند وگفت که حرف علی(مأمور وزارت اطلاعات مستقردر سفارت رژیم درفرانسه)  را جدی نگیر و هرکاری که داشتی به  خود من بگو .

من به او گفتم که من دیگر هیچ کاری به شما ندارم و شما هم حق نداری که سراغ من بیایی و با من تماس بگیری!

علی از برخورد من خیلی جا خورد و گفت تو نمیتوانی ازما جدا بشوی، توخودت را آلوده این کارکردی و هیچ راه برگشتی نداری، ما روی تو حساب کرده ایم اگر ازما جدا بشوی زندگی بدی خواهی داشت ولی اگر با ما ادامه بدهی زندگی ات به مراتب چندین برابر بهتر خواهد شد. من به تندی جوابش را دادم وهرچه اصرارکرد حرفش را نپذیرفتم . وقتی که مطمئن شد من به هیچ قیمتی حاضر نیستم به این کارکثیف ادامه دهم به تهدید من پرداخت و گفت: رژیم دراروپا شبکه های وسیع دارد و اگربخواهی اعلام جدایی کنی و یا برعلیه ما حرفی بزنی برایت گران تمام می شود و هر کجا که باشی پیدایت میکنند وتو را به مجازات می رسانند ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم و دیگر به هیچ قیمتی نمیخواستم شریک جنایات آنها باشم …..

لازم است که درهمین جا این نکته ر اهم یاد آور شویم که : درست دو ماه قبل ازاین برخورد و پیشنهاد علی به من ، زمانیکه هنوز درکمپ پناهندگی ”اوزنا بروک” آلمان بودم خانمی بنام پروین و آقائی بنام اکبر که وانمود میکردند هوادار مجاهدین هستند نزد من آمدند و با تهدید وتطمیع از من خواستند که فعالیتی برعلیه مجاهدین نکنم.  من بلافاصله این موضوع را به علی قشقاوی اطلاع دادم و او مرا تشویق کردکه برعلیه مجاهدین وتلاششان برای خاموش کردن [من] موضعگیری کرده و اطلاعیه بدهم که من هم این کار را کردم .

اطلاعیه من خیلی مورداستقبال قرارگرفت و او علی(نفرسفارت) در ابتدای همین ملاقات و قبل از پیشنهادش در مورد استخدام به من گفت: تو با رد درخواست  این دونفر از آزمایش بزرگی عبور کردی. من آن موقع متوجه نشدم که او منظورش ازآزمایش چیست ولی بعداز پایان آخرین دیدارم با علی که برایم مسجل شد اویک مأمور بلند پایه وزارت اطلاعات است وقتی دوباره داستان را مرور کردم متوجه شدم که فرستادن این دو نفر بعنوان هوادارمجاهدین، اقدامی ازطرف وزارت اطلاعات برای امتحان کردن من و  اینکه آیا تمایل به همکاری با مجاهدین دارم ترتیب داده شده است . آنها  ضمنا با فرستادن این دو نفر میخواستند به من  این طور وانمود کنند که مجاهدین تلاش دارند مخالفانشان را با تطمیع و تهدید خاموش کنند……

من طی مدتی که در دام وزارت اطلاعات افتاده بودم خطاهای زیادی مرتکب شده و مواضع ناجوانمردانه ای بر علیه مجاهدین اتخاذ کرده بودم . امروز که آن موضعگیریها را مرور میکنم جز احساس خیانت و شرمندگی‌چیزی برای گفتن ندارم . ولی امیدوارم با نوشتن این نامه و افشای کارهای  مإموران کثیف وزارت اطلاعات  توانسته باشم بخشی از این خطای بزرگ را جبران کنم .

من برای اثبات گفته هایم حاضرم نزد هر دادگاه یا هر مرجع بیطرفی توطئه های وزارت اطلاعات  درخارج کشور را افشاکرده و شهادت بدهم

با ارسال این نامه برای مقامات ذیربط اروپایی می‌خواهم هشداردهم که مراقب شبکه جهنمی وزارت اطلاعات آخوندی در کشورهای خودشان باشند. چرا که این شبکه ،علاوه بر لجن پراکنی علیه مقاومت ، به جاسوسی بر علیه پناهندگان ایرانی و مجاهدین خلق ایران مشغول است .

شبکه ای که درگذشته های نه چندان دور نشان داده است که به سرعت می تواند پتانسیل کارهای تروریستی را داشته باشد. با تقدیم احترام…

بیست وششم فروردین ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت

برابر با پانزده آوریل سال دوهزار و نه .

طلبکاریهای حیرت انگیز و دعاوی ناچیز

۳۶- بایک نگاه به استعفانامة ۱۵خرداد آقایان، به سادگی می توان دریافت که گویا به کلی از یاد برده اند که با التزام به ماده ۵ اساسنامه شورا به عضویت در آمده اند. انتظارات و طلبکاریهای حیرت انگیز از اینکه چنین و چنان فرموده اند اما انجام نشده است ، نه فقط از یاد بردن مقاومتی که غرقه به خون و چنگ در چنگ انواع توطئه هاست، بلکه به روشنی نشان میدهد که گویا به جای یک رأی در میان پانصد و اندی رأی، رسالت ارشاد کلیة اعضا و سازمانهای عضو شورا وکل جنبش مقاومت بردوش آنها سنگینی می کرده است! مثلا نوشته اند: «ما همیشه، به خصوص طی دهه اخیر و بیشتر در چهارسال گذشته ، در مورد تنظیم روابط درونی ، روشهای برخورد به اشتباهات ، فقدان پاسخگویی مناسب ، نوع واکنش به انتقاد و منتقدان درون و بیرون شورا ، شیوة تصمیم گیری ، هم‌چنین  چگونگی طرح و بحث تحلیلهای اساسی و رویکردهای مبرم پیشنهادی و ….. با دشواریهای گوناگون و فزاینده مواجه بوده ایم»

حال آن که تمام این موضوعات در اساسنامه و آئین نامه و مصوبات شورا که شمه یی از آنها فوقا گفته شد تعیین تکلیف شده و اگر کسی به آنها التزام ندارد می باید همین «عذاب » کشیدن از تعهدات و التزاماتی را که خود پذیرفته و دیگرطافت و  توان پایبندی به آنها را ندارد، صادقانه بگوید و به راه خود برود نه اینکه آن را بر سرسایر اعضا چماق سازد درحالی که خودش هم جزء امضا کنندگان همین آئین نامه و اساسنامه و دیگر مصوبات بوده است.

این ادعا هم که در تدوین و تصویب طرحهای صلح و خودمختاری شرکت داشته اند اگر عطف به گروههایی باشد که قبلا عضو آنها بوده اند و آن گروه در شورا نماینده یی داشته ، البته مغتنم است و راجع به آن ذیلاً توضیح خواهیم داد، اما شخصا هیچ‌کدام در هیچ یک از جلسات شورا در این باره حضور نداشته اند و تاریخ عضویت شخص آنها در شورا سالهای ۱۳۶۴ (در مورد آقای قصیم) و ۱۳۷۱ (درمورد آقای روحانی) یعنی پس از تصویب طرحهای فوق بوده است.

آقای روحانی یکبار دیگر در تیرماه ۱۳۷۷ پس از اخراج جریانی که به آن وابسته بود، با التزام مجدد «به برنامه شورا و دولت موقت و وظایف مبرم آن و سایر مصوبات شورا طبق مادة۵ اساسنامه» به عضویت شورا درآمد. با این حال جای خوشوقتی است که کماکان به شرکت در تصویب مصوبات شورا از آغاز تا پایان مفتخر باشند مشروط بر اینکه التزامات خود را به آنچه امضا کرده اند از جمله به ملاک و «معیار تشخیص دوست از دشمن و مبنای قابل اتکای تنظیم‌رابطه با همة افراد و جریانهای سیاسی و جذب و دفع نیروها» در بیانیه ملی ایرانیان «که با مرزبندیهای اساسی خود هویت سیاسی ایرانیان میهن‌دوست و آزادیخواه را تعریف و مشخص کرده است» ، از یاد نمی بردند(بیانیه امضا شده در ۲۵ فروردین ۱۳۷۸).

-در مورد گروه شورای متحد چپ که در سالهای ۶۰ تا ۶۴ در شورا عضویت داشت و آقای قصیم هم عضو آن بوده است کافیست به نامه های قصیم و یک عضو دیگر این گروه به مسئول شورا در همان زمان اشاره کنیم که نماینده آن گروه در شورا (خانبابا تهرانی) را معزول شناختند و حتی از استعفانامه‌یی که او فرستاده بود، اظهار بی‌اطلاعی کردند و خواستار رونوشت آن از مسئولان شورا شدند. واضح بود که نمایندة مزبور اصلاً آنها را در جریان آنچه در شورا میگذرد، نمی‌گذاشت.

آقای قصیم در نامه ۳۱ فروردین ۱۳۶۴ خود به مسئول شورای ملی مقاومت نوشت (سند شمارة۱۲) :

«اطلاعیه [استعفا] مذکور بدون وقوف مسئولین و نهاد شورایی داخل کشور و پنهان از آگاهی و اطلاع اینجانب تهیه و منتشر شده است . از اینرو ذکر عنوان سازمانی ما درپای آن عملی اساسا ضدتشکیلاتی ، فاقد اعتبار و رسمیت و مستوجب بازخواست است . متاسفانه استناد رفیق تهرانی به چنین متنی حاکی از مشارکت ایشان در اقدامی است که به لحاظ خبط تشکیلاتی و سوء استفاده فراکسیونی و شخصی از حیثیت و نام یک جریان و سازمان شورایی در نوع خود بیسابقه است . ازاین نظر شخصا بسیار متاثرم چراکه ایشان تاچندی پیش دربرابر این گرایشات ازخود مقاومت نشان داده و چنین آشکار به اصول کار شورایی پشت نکرده بود ………[که] ازجانب من و دیگر مسئولین وقت شورای متحد چپ درایران طی یادداشت ها و اطلاعیه هایی خطاب به شما و سازمان مجاهدین خلق ایران ، قویا محکوم و مردود اعلام شده بود……… درخاتمه استدعا دارم مراتب فوق را به استحضار کلیه اعضای شورای ملی مقاومت رسانده وبه خاطر رفع سوء تفاهمات  موجود، این نامه را به‌هرترتیبی که صلاح می دانید در اختیار افکار عمومی اپوزیسیون قرار دهید .

مستحکم باد پیوند ما با شورای ملی مقاومت- باتشکر وسلامهای انقلابی – سخنگوی  شورای متحد چپ برای دموکراسی واستقلال – داخل کشور- سروش البرز»

عضو دیگری از همین گروه در ۲۲ آوریل۱۹۸۵ (۲ اردیبهشت۱۳۶۴) نوشت (سند شمارة۱۳) :

«حضور محترم مسئول شورای ملی مقاومت رفیق مسعود رجوی و بادرودهای گرم وانقلابی به رهبری نوین سازمان مجاهدین خلق ایران مسعود و مریم ،

من یکی از اعضای شورای متحد چپ برای دموکراسی و استقلال ایران– بخش خارج از کشور-می باشم. مسئول (غیرمنتخب ) تشکیلات نابسامان یافته این جمع در خارج از کشور …..نه تنها اصول تشکیلاتی بلکه اصول اخلاقی هم برآنند که نماینده یک جمع ، آن جمع را نمایندگی نماید ولی متاسفانه پس از گذشت دوهفته که بنده دست چندم خبر استعفای « شورای متحد چپ … » را از عضویت درشورای ملی مقاومت شنیده ام. هنوز هیچ خبری حداقل از گزارش نماینده مان نه تنها به من بلکه به عده ای دیگر از رفقای خارج از کشور ، رفقائی که کمتر از آقای تهرانی برای این جمع زحمت نکشیده بودند ، نیست که نیست . مثل اینکه خرشان باید ازپل گذشته باشد؟!!

معلوم نیست کی و چه کسی استعفای چه جمعی را تقدیم شما نموده است .

از آنجا که مایلم دراین زمینه نکاتی را به اطلاع شورای ملی مقاومت برسانم ، از آنجا که همواره ازهرنوع برخورد عجولانه و قصاص قبل از جنایت پرهیز نموده ام ، تقاضا میکنم متن کتبی این استعفا نامه را برای اطلاع من ارسال دارید . می پذیرم که معمولاً ازکانال نماینده و احتمالاً نمایندگان خود می بایست آنرا دریافت می داشتم ، ولی …

باتشکر فراوان و با آرزوی استقرار دموکراسی و استقلال درایران- ارادتمند ….. ( امضا محفوظ )»

۳۷- اگر قصیم و روحانی تعهدات و التزامات پیشین خود را به یاد می آوردند دراینصورت جایی برای طلبکاری حیرت انگیز در مورد «جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی» باقی نمی‌ماند. زیرا که شورا از یازده سال پیش وظیفه خود را در این رابطه با ساده ترین و قابل قبول ترین شرایط انجام داده است و فراتر از این نمی تواند نیرویی را مجبور به همکاری و همبستگی کند. مگر اینکه منظور ناگفته آقایان زدن زیرآب یکی از پایه ها واصول طرح باشد. والا تقصیر را به گردن شورا و بالاخص مجاهدین نمی انداختند و از بقیه نیروهایی که می گویند واجد شرایط مذکور در طرح هستند بستانکار می شدند.

با هیچ منطقی قابل توجیه نیست که کسی، درحالیکه به گفته خودش«جدّیترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران»را ترک و تخطئه مکند، در همان حال ادعا کند که:«از میان مسائل بیشمار و موضوعات مورد اختلاف ، «جبهه همبستگی ملی» برای ما اهمیت خاصی داشته و بارها به جدّی گرفتن الزامات تحقق این طرح توجه داده ایم: مدنظرقرار دادن جامعه ایرانی خارج ، درانداختن طرحی نو و تدبیری برای رفع موانع تماس ، احیاء و ارتقاء اعتماد و سپس اقدام به دعوت جدّی  از واحدهای گوناگون و پرشمار فرهنگی، هنری ، اجتماعی….»

به راستی منظور از « درانداختن طرحی نو و تدبیری برای رفع موانع تماس» چیست؟ و کدامیک از مصوبات و التزامات شورایی باید بخاطر آن کنار گذاشته شود؟

بسیاری از ما بارها شاهد بوده ایم که هرگاه از این آقایان سوال می شد جریان یا نیرو یا شخصی را نام ببرند که باید بدنبال او رفت، هیچ پاسخ مشخصی نمی شنیدیم. اکنون در استعفانامه خود « دعوت از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و هنری و ژورنالیستی نامدار  سرنگونی طلب به رسانه ها و برنامه های مقاومت» را طلب کرده اند. اگر این خواسته اصالت داشت و عدم اجرای آن از عوامل استعفاست، چرا در این جهت اقدام و کمکی نکردند؟ به واقع چرا؟ آیا نقش آنها فقط فرمان دادن و توصیه کردن و نقش سایرین اجرای فرامین و توصیه هاست؟ اکنون هم ، اگر واقعا مسأله این است و اگر ریگ دیگری در کفش نیست،  آقایان مستعفی می توانند بر اساس طرح جبهه همبستگی که آن را تائید و امضا کرده اند، آستین بالا زده و به تشکیل این جبهه مبادرت ورزند. ما از تشکیل جبهة همبستگی که با حداقل معیارهای مندرج در طرح جبهه تطابق داشته باشد، از جانب هرکس که باشد خرسند می شویم. این گوی و این میدان.

شگفتی در این است که آقای روحانی خود مسئول کمیسیون امور ملیتها بوده و اکنون مدعی است که خواهان «تجدید ارتباط با سازمانها و احزاب کردستان ایران» بوده است. این درحالیست که وی درجریان تمام ارتباطات شورایی در این خصوص از جمله با سازمان خه بات کردستان  قرار داشته و با توجه به تجربه مذاکره با رژیم و با توجه به تاکید طرح همبستگی بر رد مذاکره، هرگز و هیچگاه یک سازمان یا حزب در کردستان ایران را نه در چارچوب شورا و نه در چارچوب جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی معرفی نکرده است. آیا شورا و بالاخص مجاهدین باید در مورد همبستگی کاسه گدایی به دست بگیرند یا باید از مبارزه خودشان دست برداشته و طوری «تغییر» کنند که شایسته همبستگیهای مورد نظر آقایان شوند؟ این سُخره ای بیش نیست.

۳۸- ضمن دلایل استعفا نوشته اند که از شورا خواستار « توجه بیش از پیش در  برنامه ریزی سیاسی و تبلیغاتی بر فعالیتهای اقشار و طبقات و گروههای تحت ستم در داخل و کوشش مستمر  جهت رساندن صدای آنها به سازمانها و نهادهای بین المللی…. » و همچنین خواهان « پشتیبانی از پیکار اقشار گوناگون اجتماعی ، فرهنگی و اقلیتهای مذهبی ایران بوده اند».  آیا براستی جریان و حزب یا ائتلاف و نیرویی بوده است که در ۳۰ سال گذشته بیش از شورا در حد توان خود آنهم درگرماگرم یورشها و حملات پیاپی دشمن به این امور بپردازد؟

داعیه دیگردر استعفانامه «پیش گرفتن سیاست حضور و ارائه مواضع مقاومت در کلیه رسانه های فارسی زبان – اعم از ایرانی (غیررژیمی) و بین المللی ( که روزانه رویهم دهها میلیون شنونده و بیننده ایرانی دارند)» است. اگر منظور نقض التزام  زدن زیرآب ماده واحده دفاع از اشرف نیست و اگر منظور به واقع رسانه های غیررژیمی است چه کسی مانع آقایان شده است و این را همه اعضای شورا به روشنی می دانند.اما اینکه کسی بگوید من از شورا می روم چون کسانی با بخش فارسی بی بی سی مصاحبه نمی کنند، سخت سخیف و عاری از عنصر دموکراتیک و به ویژه عاری از ادراک و دوراندیشی سیاسی  واشراف به سیاستهای فخیمه است که قبلا در ویکی لیکس در حمایت از رژیم، برملا شده است.

پس اصل موضوع تشنه کامی برای« دهها میلیون شنونده و بیننده است» که امیدواریم آقایان در خارج از شورا آن را حاصل کنند تا « ندای وجدان» آرام بگیرد!

۳۹- از شگفتی‌های دیگر استعفای آقایان «پیامهای (نصیحت و انذار !) آقای رجوی خطاب به سران غالب و مغلوب رژیم ولایت فقیه!» است. هرچند به گذاشتن علامت تعجب! اکتفا نموده و مطلب را درز گرفته‌اند، اما «دُم خروس» پنهان کردنی نیست.

نه فقط با دبیرخانه و کمیسیونها و اعضای شورا در این باره هیچ نکته و اعتراضی را در میان نگذاشته‌ بودند، بلکه بنابر سابقه، در موارد مشابه از این قبیل موضعگیریها در تضادهای درونی رژیم، تائید و تحسین هم می‌کردند. مانند موضعگیریهای ۴ سال پیش مسئول شورا در مورد موسوی و کروبی و نامه به خبرگان ارتجاع برای جایگزین کردن منتظری به جای خامنه‌ای .

نمونه دیگر نامه شهریور۱۳۶۴ آقای رجوی به بازرگان بود که از او خواسته بود از سفر آلمان دیگر «به نزد خمینی و تحت سلطه ننگین» او برنگردد (نشریه مجاهد ۱۸مهر۱۳۶۴). در حالیکه همین آقای بازرگان چندی قبل از آن در انتخابات ریاست جمهوری رژیم خمینی کاندیدا شده بود و شورا صراحتاً کلیه نامزدهای آن انتخابات را «خیانتکار» اعلام کرده بود (بیانیة شورای ملی مقاومت در باره تحریم انتخابات ریاست جمهوری رژیم خمینی-۱۱ تیر ۱۳۶۴ ).

اما «دُم خروس» در مورد اخیر، آنجاست که ارگان شناخته شده وزارت اطلاعات آخوندها به نام «ایران دیدبان»، در نیمه اردیبهشت با اشاره به موضعگیری آقای رجوی، و نیز نامه سرگشاده مصداقی، مدعی مسأله داری شدید شوراییها در این رابطه شد. در حالیکه چنین مسأله ای در مورد هیچ یک از اعضای شورا واقعیت نداشته، تنها دلیل طرح چنین موضوعی در ارگان وزارت اطلاعات، می تواند اطلاع پیشاپیش از «مساله» یا استعفانامه یی در تقدیر باشد که چند هفته بعد با غافلگیرکردن عمدی شورا علنی گردید. دیده بان اطلاعات آخوندها در تاریخ ۱۵اردیبهشت ۹۲، تحت عنوان «شورایی ها و نامه سرگشاده» نوشت : «همه می دانند که نامه ی صادرشده به نام شورای ملی مقاومت در پاسخ به نامه سرگشاده ایرج مصداقی به رجوی، کارشورایی ها نبوده و توسط ابریشمچی و محدثین و مریم رجوی تنظیم شده است؛ ضمناً مجاهدین برخلاف مسائل دیگر قصد دادن اجازه به شورایی ها برای ورود به این مسئله را ندارند. شورایی ها پس از پیام مریم رجوی در باره انتخابات دست به قلم شده اند تا به فرموده در باره شقه و شکاف درونی نظام جمهوری اسلامی بنویسند، بدون آن که به نامه سرگشاده و پیغام و پسغام انتخاباتی رجوی که برای عبور از آن نامه سرگشاده بود، اشاره‌ای بکنند. واقعیت آن است که شورایی‌ها به شدت مسئله دارند، هم در باره مفاد آن نامه سرگشاده که کم و بیش خودشان هم به آن واقفند و اعتراف دارند و هم از پیغام و پسغام انتخاباتی رجوی ! »

سوال این است که دیدبان اطلاعات رژیم از چه طریق و از چه کانالی از نارضایتی قصیم و روحانی از«پیامهای (نصیحت و انذار !) آقای رجوی خطاب به سران غالب و مغلوب رژیم ولایت فقیه!» مطلع شده است؟ اعضای شورا که هرکز از این نارضایتی مطلع نبودند و این موضوع در کنار هشدارهای ادعایی موهوم در بارة اپوزیسیونهای «به غایت ارتجاعی» سوریه، سوال و ابهام را مضاعف می کند.

۴۰- درحالی که تغییر بنیادین و امر جایگزینی بیش از همیشه مطرح است، مقاصد و منافع ارتجاعی و استعماری برضد آزادی و استقلال و احقاق حق حاکمیت ملت ایران،  البته حفظ همین رژیم و معامله با آن را ترجیح می دهند و طبیعی است که کیان شورا و مسئول آن را هدف قرار دهند. مقاومت سازمانیافته برای سرنگونی دیکتاتوری دینی و شورای ملی مقاومت ایران به عنوان یگانه جایگزین دموکراتیک و مسئول آن با کمک کوبلر و مالکی و سرانگشتان نظام، آماج توطئه‌ها‌یی کودتا گونه از همان قماش ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ قرار گرفته اند.

با این تفاوت که بعد از ده سال پایداری، با بر آمد جنبش مقاومت از یک سو و تزلزل و شکنندگی نظام  ولایت فقیه روبه رو هستیم. در چنین موقعیتی، رژیم آخوندها به خاطر  بحران مرگبار درونی، بن بست اتمی، باتلاق مداخله نظامی درسوریه و مواجهه با قیامها وبحران سیاسی حکومت دست نشانده اش درعراق روبه روست و با شتاب به نقطه تعیین تکلیف قطعی نزدیک می شود و آرزوی سربریدن «جدی‌ترین و قدرتمندترین ائتلاف فعال علیه ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم بر ایران» را به گور می‌برد. پیروزی از آن مردم و مقاومت ایران است.

تذکر: اعضای شورا از دبیرخانه و کمیسیونهای ذیربط می خواهند دربرابر دعاوی دروغین و اطلاعات غلط و کارزار شیطان سازی درهر موردی که ضروری می بینند به روشنگریهای لازم جهت اطلاع هموطنانمان مبادرت کنند.

شورای ملی مقاومت ایران

۷ تیرماه ۱۳۹۲

محمود ائمی – صدیقه ابراهیم‌پور- سپیده ابراهیمی- جمیله ابریشمچی- حسین ابریشمچی- مهدی ابریشمچی (سازمان مجاهدین خلق ایران) – زهرا ابوحمزه – معصومه احتشام – فرشته اخلاقی- گیتا احمدخان بیگی- زهرا احمدی- محمود احمدی- جواد احمدی – رویا احمدی موسوی- علی اصغر اخوان لیلی آبادی- زهره اخیانی- اصغر ادیبی- طوبی ارجمندی- معصومه اردیخانی- منوچهر ارسطوپور- فهیمه اروانی- محمد صالح اسحاق تبار اندواری- حمید اسدیان- افسانه اسعدی- مسلم اسکندر فیلابی- حسین اسکندریان- علی اصغر اسلامی- نصرالله اسماعیل زاده- مرتضی اسماعیلیان- ناطقه اشرفی- فاطمه افتخار- احمد افشار- کبری افشار- مهین افشار- محمد اقبال – حمید اقوامی – مریم اکبرزادگان- مریم اکبری – فرهاد الفت- محمد علی الهی- شهره امامی- مصطفی امامی- فخری امیر علیپور- احسان امین الرعایا – محسن امینی – علی اکبر انباز – اطهر انوری- اسدالله اوسطی- محمدرضا اولیا- کامیار ایزدپناه – فاطمه آدرسی- اشرف آذرنگی- سلا آذری – امیر آرام – آندرانیک آساطوریان- جمعه آل حمودی – علیرضا باباخانی- مرضیه باباخانی – نفیسه بادامچی‌لار- نیره بازگونه- شاپور باستان‌سیر- حمید باطبی- مریم باغبان خطیبی- عبدالرضا باقرزاده – میترا باقرزاده – میترا باقری- زهرا بخشایی- شهین بدیع‌زادگان- جواد برائی- مهدی براعی- نسرین برنجی- امید برومند – محمد جواد برومند جاهد اول- نجمه برومند جاهد اول- مهناز بزازی- زهرا بزرگانفرد – معصومه بلورچی- لعیا امیرخیزی – زهره بنی‌جمالی- حجت‌الله بنی عامری- سوسن بنی هاشمی- محمود بنی‌هاشمی- مهری بهبودی – مینو بهنام- فهیمه بوداغی- احمد بوستانی- رباب بوستانی- ماندانا بیدرنگ – مژگان پارسایی- عزیز پاک نژاد – زهرا پاکدل- جلال پراش منزه – فاطمه پروری- علیرضا پناهی- اصغر پوریامفرد – محبوبه پورتولمی- بدری پور طباخ – هاله پورکرامتی- ام کلثوم پیچگاه – معصومه پیرهادی – مهرافروز پیکرنگار – همایون تجلی- عذرا تخشید- مریم تدینی – محمد علی تسلیمی- محمد حسین تسوجی- علی محمد تشید – صدیقه تقی‌آبادی – اقدس تهرانی ـ محمد علی توحیدی – علاءالدین توران – زینب توکلی – زهرا توکلی – فریده توکلی طرقی – حشمت تیفتکچی – زهرا تیفتکچی- اکرم تیمور – محمدرضا ثانی- محمد علی جابرزاده – ابراهیم جدی – سیما جراحی – عبدالله جعفرزاده – علیرضا جعفرزاده- خدیجه جلوخانی – محبوبه جمشیدی – محسن جمشیدی – حسین جهان‌سوز – یاسر جهان نژادی – حشمت الله جوادی – عفت جوادی – مریم جوان خوشدل – گلناز جواهری – مهرناز جواهری – اسماعیل جوراب باف خسروشاهی – سروناز چیت ساز – شهین حائری- یزدان حاج حمزه – نجمه حاج‌حیدری – فرح حاج یوسف مختار- هنگامه حاجی حسن – مریم حاجی‌خانیان – ناهید حاجی سید صادقی – مهری حاجی نژاد – علی حامد رنجی – اکرم حبیب خانی- طناز حجتی – مهین حری – مجید حریری – مریم حسن‌زاده – حسن محصل-کبری حسنوند – زهره حسنی‌پور – شهلا حسین‌تاش – صدیقه حسینی – حسنیه حق‌وردی- هدایت‌الله حکیمی‌نژاد – زهرا حلمی – احمد حنیف‌نژاد – محمد حیاتی – قدرت‌الله حیدری – نادیا حیدری – حشمت حیدریان طاری – نیکو خائفی – محمد علی خادمی – مسعود خدابنده – فریبا خداپرستی – علی خدایی صفت – مهدی خدایی صفت – قدسی خرازیان – فاطمه خردمند – پرویز خزایی – حسین خسروشاهی – علی خلخالی – زیبا خورسندی – علیرضا خوشنویس- لعیا خیابانی- مینا خیابانی – فائزه خیاط حصاری – سیما دادجو – حسین دادخواه- علی اصغر دارایی – حسین داعی‌الاسلام – فاطمه داعی‌الاسلام – ترانه داوران – عباس داوری – محمد جواد دبیران – فرشته دشتی – لیلا دشتی- مشهود دیانتی – ژیلا دیهیم – زینب ذبیحی – رویا ذبیحیان – معصومه رئوف – مژگان رادمان ـ حسین ربوبی- احمد رجوی- صالح رجوی- هوشنگ رجوی- طیبه رحمانی – سودابه رحمانیان- بیژن رحیمی – رعنا رحیمی- ملیحه رحیمی- کبری رحیمی – فاضله رسولی- عبدالناصر رشیدی- فاطمه رضازاده – فرهاد رضا فرد – ابوالقاسم رضایی- آزاده رضایی- سلیمه رضایی- فاطمه رضایی- ابوالقاسم رضوانی- عاتقه رضویان – میترا رفیعی- فاطمه رمضانی- زهره رمضانی – حسن رودباری- هادی روشن‌روان- هاجر ریحانی – زهرا زارع پور- سنابرق زاهدی – عبدالرضا زبید – فروغ زرکش – محمد تقی زشتی- رخساره زمانی – افسانه زهری- حوریه زین‌العابدینی چرندابی – راضیه ژیانی – عبدالصمد ساجدیان – محمد سادات خوانساری – محمد سادات دربند- افسر ساعتچی- زهره ساعتچی- مهدی سامع (سازمان چریکهای فدایی خلق ایران)- مهوش سپهری- پرنیان سرآمد- حشمت سریری- حکیمه سعادت نژاد- لیلا سعادت‌نژاد- شمسی سعادتی- قباد سعید پور- صوفی سعیدی- محمد‌طاهر سعیدی-  حسین سعیدیان – نیر سلطانی – فریدون سلیمی- مهناز سلیمیان- محسن سیاهکلاه- محمد سید‌المحدثین- احمد سیدی علوی- محمد سیدی کاشانی- حوریه سیدی – منیر سیدی – نبی سیف- نسرین سیفی- علی محمد سینکی- بهشته شادرو- عباس شاکری- پروین شاه محمدیان- حمیده شاهرخی – سعیده شاهرخی – صدیقه شاهرخی – عباس شاهی- زهرا شبستری- فرشته شجاع – اصغر شریفی- محمد شریفی- سهیلا شعبانی- محمد شعبانی – زهره شفایی- احمد شکرانی- حلیمه شکیبایی – محمد شمس – اکرم شهرابی – ثریا شهری- مهناز شهنازی- حسین شهیدزاده- محمد علی شیخی (استادان متعهد دانشگاهها و مدارس عالی کشور) – سهیلا صادق- شیوا صادق- مهران صادق- رباب صادقپور – مریم صالح – میمنت صانعی- محبوب صباحتی- محمدرضا صباحی- علیرضا صبور – سعیده صبوری- شهرزاد صدر- سعید صدریه – فلور صدودی- بهزاد صفاری-پروین صفایی- اعظم صمدی- مهناز صمدی- سونا صمصامی- عباس صنوبری- طاهره ضیایی – حمیده طاعتی – ا
میر طاقتی – بهروز طاهرزاده- حمیدرضا طاهرزاده – اسد طاهری – محمد علی طاهری- حبیبه طاولی- مجتبی طایفه حسینلو- احمد طبایی- محمود طریقت- سهیلا طریقی- ژیلا طلوع- کبری طهماسبی- حسن طهماسبی خیابانی- فاطمه طهوری- محمود عابدیان – عبدالمجید عالمیان- محبوبه عالی – رقیه عباسی- علی اکبر عباسیان- عبدالعزیز عبد شاهزاده- فاطمه عبدالعلی- علیرضا عبدالی- نسرین کوشالی- غلامعلی عرب خزائلی- رباب عزیزی – سوسن عضدانلو – محسن عضدانلو- محمود عضدانلو – محمود عطایی- گلی جان عطایی – زهره عطریان- الهه عظیم فر- حمیدرضا عظیمی-  فاطمه عفتی اردکان- مهدی عقبایی- افشین علوی- بتول علوی طالقانی- عذرا علوی طالقانی- مریم علوی طالقانی- نوزاد علی‌نژاد- فاطمه علی زاده – بیژن علیزاده – مهری علیقلی- سهیلا علیقلی – حسن عنایت- فتانه عوض‌پور- شهره عین‌الیقین- مرضیه غفاری- ابوالقاسم غفوری – معصومه غیاثی- مهدی فتح الله نژاد – صمد فتح پور- عبدالوهاب فرجی نژاد – رضیه فرخنده کامکار- حسین فرزانه سا- حسین فرشید- محمد حسین فرصت-پروین فرهمند – احمد فروغی- زهرا فریبرزی- مریم فضل – فرزانه فکوری – زهرا فیاضی – مهدی فیروزیان- جمیله فیضی- علی فیضی – زهره قائمی- مرتضی قائمی- شاهین قبادی- منصور قدرخواه- علی اصغر قدیری – محمد جواد قدیری مدرس- محمد قرایی- مهدی قربانپور مقدم- محمد قربانی- قاسم قریشی- نصرت قشقایی- سهیلا قنبرنژادیان‌- لیلا قنبری – زیبا قوامی – عبدالله قیطانی- فروزنده کاکاوند – زهره کامیاب شریفی- وجیهه کربلایی- راضیه کرمانشاهی- مهناز کرمی- آذر کریمپور- منیژه کریمی- شهلا کریمی- فرشته کریمی سنجانی- پرویز کریمیان- مسعود کلانی- فرزانه کمانگیر – سعیده کیهانی – منصوره گالستان- زهرا گرابیان- انسیه گلدوست – انسیه گلشاهی- جلال گنجه ای (جمعیت دفاع از دموکراسی و استقلال ایران)- جواد گوگردی – زهرا گوهریان – گیتی گیوه‌چین- محبوبه لشکری – مهین لطیف – منصور لوایی- فهیمه ماهوزی- ابراهیم مازندرانی (کانون توحیدی اصناف) – زهرا مازوچیان- اسدالله مثنی – فائزه محبت‌کار – محمد علی محتسبی- میرمحمد محدث – محمدرضا محمد زاده – محمد علی محمد صالحی-حسین محمد زاده – سعید محمدی فاتح – فیروز محوی- مهدی مددی- عباس مدرسی‌فر- هادی مدقالچی- میر حسین مدنی- محمدرضا مرادی- محمدرضا  مرادی نسب- اسماعیل مرتضایی- زهرا مریخی- مهرانه مستانی- هدایت الله مستوفی- حسین مسیح – مهین مشفق نیا – مهین مشکین فام- غلامعلی مصباح – علیرضا معدنچی –  بیژن معدنی-  بهزاد معزی- بتول معصومی- عبدالعلی معصومی- مجید معینی- اکبر معینی – سعید مغاره عابد – محمد مهدی مفیدی- شهره مقدس – علی مقدم- سیمین ملازاده – رقیه ملک محمدی- سیمین منافی- محمدرضا منانی- ربابه منتظرپور- جلال منتظمی- حسنی منصوری- رسول مهدلو ترکمان- محمد حسین مهدوی – مژگان مهدوی- رباب مهدویه- ژاله مهرام نیا- لادن مهرام نیا – بهرام مودت – اکرم موسوی- فرزانه میدانشاهی- بهروز میرزایی- بیژن میرزایی- فاطمه میرسیدی- حسین میرعابدینی- نظام میرمحمدی- عشرت میرنژاد – زینت میرهاشمی- مهناز میمنت – عباس میناچی – محسن نادی شبستری- عبدالحلیم نارویی – هایده ناصر حجتی – محمد مهدی ناهید – حسن نایب‌آقا – عفت نجاتی – حسن نظام الملکی- مهین نظری – بهزاد نظیری – علی نفیسی – پریچهر نکوگویان- علی نواب صفوی – دولت نوروزی – زهرا خاتون‌نوری- مرضیه نوری – انسیه نوید- عباس نوین روزگار – محسن نیکنامی- محمد علی نیک‌نیا – فرزین هاشمی- منوچهر هزارخانی- فاطمه همافر- ناهید همت آبادی- زهرا همدانی- فاطمه همدانی- احمد هوشی – منشور وارسته- محمد وثوق – طیبه وحدت نیا – جهانگیر وزیر قائم مقامی- محمدرضا وشاق – فاطمه وطنخواه – میترا وطنی- مینا وطنی- علی ولی‌پور- فریده ونایی- ام‌البنین یزدان سپاس- کبری یزدیان آزاد – نرگس یعقوبیان- طیبه یگانه – فرشته یگانه – بتول یوسفی- منیره یوسفی

 لینک دانلود اسناد مورد استناد مجاهدین در این بیانه؛ اینجا کلیک و دانلود کنید.

 

 

AriaNews
AriaNewshttps://aria.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط