5.9 C
Paris
Saturday, April 20, 2024

عقده گشایی و نفرت پراکنی مجاهدین به سینماگران ایرانی

Mansour-Ghadarkhah-Mojahedin-Khalq-Rajavi-cult

نیاز مجاهدین به جلب این صنف،تا جایی است که آدم بی نام و نشانی در سینما مثل منصور قدرخواه را به عنوان کارگردان حلوا حلوا می کنند.

مجاهدین از جامعه سینماگران ایران کینه ای عمیق به دل دارند. یک دلیل این کینه توزی بر می گردد به ناکامی آنها در کسب حمایت حتی یک نفر از طیف های مختلف و متنوع از فیلمساز و بازیگر گرفته تا تکنیسین های این حرفه که برای مردم چندان که بازیگران و کارگردان ها شناخته شده نیستند. این ناکامی چنانچه مشاهده خواهید کرد ریشه ۳۵ ساله دارد. از فاز به اصطلاح سیاسی و حتی در میان کسانی از این صنف که سالهاست در خارج کشور مشغول فعالیت سینمایی هستند و کاری به مسائل سیاسی ندارند. و بدتر از آن در میان برخی که فعالیت سیاسی هم دارند و بعضا به سازمان های سیاسی سمپاتی هم دارند، اما این سینماگران سیاسی نیز نه تنها هیچ رغبتی به نزدیکی به مجاهدین نشان نداده که از هر گونه شبهه و سوء تفاهم در این رابطه بیمناک بوده اند. مجاهدین اما از هیچ کوششی برای جذب آنها دریغ نکرده که تا کنون در همه موارد تیرشان به سنگ خورده است. یک نمونه بر می گردد به تلاش های گسترده سازمان برای جذب بهروز وثوقی که جزئیات آن را در کتاب زندگی نامه خود بازگو کرده است. از طرفی نیاز مجاهدین به جلب این صنف بنا به ضرورت هایی که تشخیص داده تا جایی است که آدم بی نام و نشانی در سینما مثل منصور قدرخواه را به عنوان کارگردان حلوا حلوا می کنند.

دلیل دیگر این کینه توزی به کامیابی و موفقیت سینماگران ایرانی در سطح جهانی بر می گردد و مجاهدین به این دلیل واهی که رژیم از آن منتفع می شود نه تنها نشانی از این موفقیت ها در رسانه های مجاهدین نمی بینیم که ایضا تا توانسته آنها را نواخته و به سیاق همیشگی، آنها را به مزدوری برای جمهوری اسلامی متهم کرده است. ناگفته نماند این رویه در مورد ورزشکاران و نخبگان علمی ایرانی کم و بیش دنبال شده است! به همین دلایل هر وقت بهانه ای جور و زمینه ای پیش آمده قلم به دستان رجوی تا آنجا که توانسته و زورشان رسیده بر این جماعت تاخته و از هیچ انگ و اتهام و توهین و تحقیر و تهدید و لجن پراکنی و شایعه پراکنی کوتاهی نکرده اند.

آخرین مورد این عقده گشایی بر می گردد به کمپینی که دست اندرکاران سینمای ایران برای آزادی پنج مرزبان ربوده شده توسط گروه جیش العدل به راه انداخته که به اتکای جایگاه و محبوبیت فراگیری که برخی از آنها در میان دوستداران سینما دارند و همچنین به تاسی از حضور و فعالیت ستاره های سینمای جهان در اقدامات انسان دوستانه، از ربایندگان خواسته تا پنج مرزبان ایرانی را آزاد کنند. اما این کمپین آنقدر برای مجاهدین گران آمده که بطرز هیستری و سادیست گونه (در مقاله ای به امضای جعلی کانون حمایت از سینمای زیرزمینی در ایران) تمام عقده های این سی و پنج سال را که بعضا ربطی هم به آزادی مرزبان ها نداشته و بیشتر به یک نبش قبر تاریخی و کیفرخواست علیه تمامی سینماگران ایرانی می ماند، بیرون بریزند. سوای این که نثر نازل و لمپنی این نوشته بر جعلی بودن امضای آن دلالت دارد، اما متن نوشته در خوش بینانه ترین حالت گواه این است که نویسنده کمترین اطلاع از اوضاع سینمای ایران و موانع و مشکلات سر راه فیلمسازان نداشته و یا اینکه بالکل تمارض به نادانی می کند.

همچنانکه در مقدمه اشاره کردم بخشی از این کینه توزی به ناکامی در جذب آنها بر می گردد؛ و بطور مضاعف در تحلیل های ایدئولوژیکی و طبقاتی که از اساس خود را در موضع برتر و طلبکاری و انتقامجویی از سینماگران و بطور کلی هنرمندان می بیند؛ مگر این که بتواند یکسره آنها را به خدمت و در رکاب خود گرفته و از آنها تحت عناوین هنرمند انقلابی و متعهد و … سوء استفاده و بهره برداری سیاسی و سینمایی بکند. در غیر این صورت چنانچه ملاحظه می کنید باید تاوان ایستادگی در برابر مجاهدین و از طرفی عواطف و تمایلات انسانی خود را اینگونه پس بدهند:

” آن بخش از جامعه هنری ایران که نه علیه رژیم حرفی می زند و نه به نفع رژیم ورود می کند باز شرف دارد به این بخش که هرجا رژیم نیاز دارد احساس انسان دوستانه! و مسئولیت اجتماعی شان گل می کند. اگر این جماعت در مقابل این همه جنایت و چپاول رژیم در این ٣۵ سال فقط سکوت می کردند باز حرکت شان این قدر نفرت انگیز نبود.“

چنانچه ملاحظه می شود انگیزه آشفتگی هیستری و درهم ریختگی مجاهدین عدم ورود سینماگران به نفع مجاهدین و یا حداقل همسویی با مواضع آنها و در طی سی و پنج سال گذشته است. در بخش دیگری نویسنده مقاله از سر بی اطلاعی یا تمارض می نویسد:

“اگر احساس انسانی تان زیر آوار منافع فردی و پول و شهرت دفن نشده بود، دوربین تان را میان مردم می بردید، آنوقت می دیدید از جنوب شهر تهران تا بلوچستان چه خشم و چه ستم و محرومیت حیرت آوری نهفته است. اگر فاقد حس انسان دوستانه نبودید آنوقت همین حس “نوع دوستی” تان کمک می کرد بر ترس و منافع حقیر فردی خود غلبه کنید و دوربین تان را به آن مناطق ببرید“

این که نویسنده نداند بحث انگیزترین فیلم در این ژانر یعنی فقر و فحشا را مسعود ده نمکی از وفادارترین فیلمسازان به جمهوری اسلامی ساخته دور از تصور است! می خواهم نتیجه بگیرم دغدغه و مشغله مجاهدین زوم شدن و نشدن دوربین فیلمسازان روی این موضوعات نیست. همچنانکه نویسنده تصریح می کند دلیل عقده گشایی اش حتی کمپین سینماگران برای آزادی مرزبان ها هم نیست، اصل موضوع انتقام گیری بابت ۳۵ سال بی اعتنایی سینماگران به مجاهدین است. در این بخش از نوشته تامل کنید:

“ اما شما فاقد هر گونه احساس انسانی هستید، شما حتا نگران این ۵ سرباز و نگران نگرانی خانواده شان نیستید. این اقدام شما یک اقدام سیاسی به فرموده رژیم است. … در این ٣۵ سال نشان دادید که احساس انسانی و مسولیت اجتماعی تان زیر آوار سودجویی و خود پرستی تان مدفون شده و رفته و کوچکترین اثری از آن باقی نمانده، اگر باقی مانده بود در این ٣۵ سال خود را نشان می داد.”

در بخش دیگر نویسنده فیلمسازان را بابت موضع و تاثیرشان در دفع تجاوز عراق عقده گشایی می کند و زیر پوشش صلح و دفاع از نفوس مردم می نویسد:

“شما به جای اعتراض به جنگ و به جای اعتراض به آن همه کشتار و ویرانی، فیلم های حماسی در تبلیغ این جنگ ضد مردمی ساختید.“

اما در جالب ترین بخش مقاله نویسنده علیه فیلمسازان و فیلم هایی عقده گشایی می کند که به جای اغراق و سیاه نمایی از شرایط فرهنگی ایران به چالش های طبقه متوسط جامعه ایرانی می پردازند که در نقطه مقابل تبلیغات مجاهدین در خصوص عقب نگه داشته شدن شرایط فرهنگی و اجتماعی است. منظورم بطور مشخص ادعاهای مضحکی از نوع محرومیت و ممنوعیت پوشیدن شلوار لی و عدم آشنایی مردم ایران با پدیده هایی مثل کامپیوتر و اینترنت و … است که همزمان از جانب نتانیاهو و مجاهدین مطرح شده است. نویسنده با تاکید بر این که:

“شما به همان سینمایی که از آن دم می زنید هم باوری ندارید. اگر مسولیتی به سینما و به کارتان احساس می کردید اجازه نمی دادید رژیم به کمک شما سینما، … را در همسویی با خط جهانی سازی بکار بگیرد و سنت زندگی و ارزش های زیستی مردم را محو کند و آن را به سنت زیستی ای تبدیل کند که سرمایه داری جهانی در این مرحله احتیاج دارد.”

در واقع اشاره نویسنده به تولید فیلم هایی است که با نشان دادن چهره عقب مانده از ایران ناخواسته و ناخودآگاه خوراک تبلیغاتی مجاهدین را با دو کارکرد درون تشکیلاتی و در عرصه بین المللی فراهم می آورد. از این جهت است که به گفته اعضای جداشده این فیلم ها به کرات در قرارگاه اشرف نمایش داده و دستمایه شستشوی مغزی تشکیلات قرار گرفته است. در واقع نویسنده فیلمسازان ایرانی را از این بابت سرزنش و شماتت می کند که بر خلاف آن تصویر اغراق شده و سیاه نمایی جامعه ایران حالا به واقعیت جامعه ایران توجه بیشتری نشان داده و بدتر آن که همین فیلم ها نیز به همان میزان توانسته به لحاظ هنری و ارزش های سینمایی توجه جهان را به خود معطوف نماید. به همین دلیل است که می نویسد:

” در خارج از کشور در فیلم فستیوال ها سانسور را توجیه کردید و سانسور را کمک به رشد خلاقیت هنرمند دانستید و در داخل کشور در هر مصاحبه از سیاست های سینمایی مسئولان قدردانی کردید و سیاست های سینمایی رژیم، یعنی سانسور و سرکوب را عامل رشد و پیشرفت! سینمای ایران دانستید.”

و در نهایت نویسنده!! از این نشانه گذاری ها و کدها عبور می کند و به اصل و ماهیت لمپنی خود بر می گردد و با زشت ترین تعابیر و کلمات کینه و نفرت خود را علیه سینماگران به این شکل خالی می کند:

“٣۵سال است سر خود را در …. پول و معروفیت که رژیم به …. شما انداخته فرو برده اید و …. هنری رژیم را با خودکشیده اید.”

با عرض پوزش از همه سینماگران و هنرمندانی که می شد با بی اعتنایی نسبت به متن هتاکانه مجاهدین از رنجش آنها جلوگیری کرد. اما از سویی سینماگران داخل ایران باید بدانند با چه کسانی به عنوان آلترناتیوهای متوهم آینده روبرو هستند.

بهار ایرانی – مجاهدین دبلیو اس

 

 

AriaNews
AriaNewshttps://aria.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط