13.4 C
Paris
Friday, March 29, 2024

افشای توطئه کثیف فرماندهی اوورسوراوواز در مورد جداشدگان و ایرانیان آزاده مقیم اروپا

اعظم فراهانی و جمشید مجیدی 2 عضو تروریست سازمان مجاهدین اعزامی از لندن به پاریس

در پشت گیشه خرید رستوران کوئیک

عکس محل برنامه ریزی توطئه و آدرس جلسه مخفیانه با علیرضا نصراللهی در پاریس

25Rue de Dunkerque, 75010 Paris, France

1-30/05/2009

توطئه کثیف مجاهدین بر علیه جداشدگان

افتخار،غرور و شکوهمندی آرای جداشدگان از مجاهدین و ایرانیان آزاده  در برابر یک فرقه عقب مانده و افشای جنایات و عوامفریبی آنان در اروپا، مبارزه  و میدان جدیدی را می طلبد!

سختی های راه از دیرباز برای آنان که می دانستند ، روشن بوده و هست.کوه یخی کسانی که دنبال مال و منال و رسیدن به برج و باروی غیر شرافتمندانه از این راه بودند در حال ذوب شدن است.چهره کریه افرادی که اینچنین به معامله برخواسته، از آستین مجاهدین بیرون غلطیده و در حال رونمایی شدن هستند. آنان به نشخوار اراجیف و هذیان گویی های مجاهدین بر علیه جداشدگان می پردازند تا جنایات و خیانت های شیطانی رهبری مجاهدین بر علیه مردم ایران در محاق بماند .تا چند صباحی روزی بگیر عوامل مجاهدین شده و به این زبونی ره صد ساله را به یک شب بپیمایند.

سخن از شکل گیری یک توطئه بزرگ است.توطئه ای بر علیه تمامی جدایی خواهان و جداشدگان از مجاهدین!چنانکه سال هاست مجاهدین و رهبری آنان در تلاش هستند تا صدای جداشدگان را به هر شکل و وسیله ای که شده خاموش کنند.

پیش از این نیز رجوی گفته بود؛”هر که با ما نیست برماست و آنکه برماست با رژیم است”و با شروع دور جدیدی از فعالیت های جداشدگان در اروپا ،تاکید کرده بود؛”ما از تمامی راه های ممکن تلاش خواهیم کرد تا  تمامی جداشدگان را از اروپا جارو کنیم”و ماه گذشته نیز در پیامی بی مهابا ادعا کرده بود که جهانی را بر علیه آنان برخواهد آشفت”

مجاهدین ، سال 2009 را سال جنگ تمام عیار با جداشدگان در اروپا نامگذاری کرده اند و به همین دلیل عنصر ضعیف النفسی که سابقا  از مجاهدین بریده و متوهمانه در پی رسیدن به نام و نشان و مال و منال تجاری به جمع جداشدگان پیوسته بودند را به میدان آورده تا در این جنگ کثیف آنان را در مقابل هم قرار داده و با کمترین هزینه ممکن اهداف شوم خود را به اجرا در آورند.

قافل از اینکه عناصر نا”پاک”ای وجود داشته ، وجود دارند و وجود خواهند داشت  که با دیدن زرق و برق دلارها و یوروهای “بدون پاکت” می توانند مجددا فریب رهبری مجاهدین را خورده و در این بازی آنان را برای مدتی کوتاه یاری دهند.غافلانی، شریک دزد و رفیق قافله!

اهمیت میدان مبارزه جدید در این است که یک بار دیگر حقانیت جداشدگان و دگر اندیشان را در اروپا و سایر کشورها به ظهور و ثبت می رساند.و این نشان میدهد که نام جداشده فقط یک عنوان تبلیغاتی نیست.یک ایده و یک فکر ناب است.آنان افرادی فهمیده،روشنگر،مبارز و معتقد هستند.وگرنه نمی توان کسی را که با افکار ،شگردها و ایدئولوژی مجاهدین فاصله نگرفته و تغییر کیفی نکرده نام جداشده بر آن گذارد.

توطئه جدید مجاهدین بر علیه جداشدگان،اهمیت حضور ویژه آنان را در اروپا به اثبات می رساند.و بیش از پیش ،از هم گسستگی و تلاشی ی قریب الوقوع یک فرقه سراپا جنایت و خیانتکار به مردم ایران را نوید می دهد.و علاوه بر اهمیت کیفی جداشدگان، نشان میدهد که مسیر فروپاشی این فرقه از اروپا می گذرد!

تکرار جنگ کثیف روانی مجاهدین با جداشدگان محدود به امروز و امسال نیست.از سی و اندی سال پیش،هر کسی که به رجوی “نه”گفت،یا مزدور و جاسوس آریامهری بود یا رژیمی!*

خزئبلات یک یا چند عنصر خودفروخته برعلیه جداشدگان ،نه تنها آنان را ضعیف و از دور خارج نخواهد کرد،بلکه قوی تر از هر روز و روزگاری  آنان را برای افشای  جنایات و خیانت های مجاهدین مصمم تر خواهد کرد.و چه خوب و ارزشمند، که افتخار هر عنصر جدا شده واقعی از مجاهدین به عنوان یک ایرانی شرافتمند و آزاده، حضور در چنین میدانی از مبارزه  باشد!

* سایت همبستگی ملی- افشاي شبكه كثيف مزدوران وزارت اطلاعات در اروپا

http://www.hambastegimeli.com/node/2266

 

 

 

 توطئه مجاهدین بر علیه علیرضا نصرالهی و اعضا جداشده از مجاهدین در فرانسه و اروپا

قسمت اول

تهدید و تطمیع علیرضا نصراللهی، عضو جدا شده از مجاهدین ساکن پاریس

همزمان با شروع فروپاشی سازمان مجاهدین در عراق و جدا شدن گروه های دیگری از آنان، که پادگان آلوده به خیانت و جنایت  را ترک گفته و به آغوش خانه و خانواده خود بازگشته بودند ،رهبری اوورسوراوواز در یک اقدام انتقامجویانه، ماشین توطئه سازی خود را در اروپا به کار انداخته و از 3 ماه پیش بر علیه منتقدین، فعالان انجمن های حقوق بشری و تعدادی از شخصیت های آزاده ایرانی توطئه چینی گسترده ای را آغاز نمود.

تا بدینوسیله همراه با شیرینی خوران خروج از لیست تروریستی اتحادیه اروپا که وضعیت آنان را بسا بغرنج تر نیز خواهد  کرد،اقدام به ترور شخصیتی و اجتماعی فعالان ایرانی و فرانسوی نموده و با شیطان سازی های سابقه دار،افکار عمومی اروپائیان را نسبت به ایرانیان آزاده مخدوش نماید.

بر اساس اطلاعات موثق دریافتی ، مرکز فرماندهی این مجموعه از توطئه چینی ها در یکی از اطاق های بزرگ اوورسوراواز که به اطاق زد( Z ) معروف شده قرار دارد.

مسئول ارشد این عملیات مهدی ابریشمچی بوده و علاوه بر تعدادی از کادر های برجسته مجاهدین ،مسئولیت هماهنگی و ارتباطات نیز با ابوالقاسم(محسن) رضایی دبیر شورای ملی مقاومت است.

این ستاد ویژه عملیاتی که در اوورسوراواز اقامت دارد تحت نظارت مستقیم خانم مریم رجوی اداره می شود.همچنین تعدادی ازنمایندگی های شورای ملی مقاومت و کادرهای مجاهدین در سایر کشورهای اروپایی (بطور خاص در آلمان،انگلستان،هلند،سوئیس،سوئد و پاریس-فرانسه) گروه های ویژه و در ارتباط با اوور تشکیل داده و از مدت ها قبل بدنبال طعمه های از پیش تعیین شده بودند.

هدف سازمان مجاهدین این بود که با شیطان سازی افراد آگاه و آزاد ایرانی که اغلب نیز منتقد مجاهدین می باشند ،آنان را وابسته اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران وانمود کرده و در عرصه های سیاسی و اجتماعی مورد سوءظن پلیس و شهروندان قرار دهند.

 

آقای ابوالقاسم رضایی دبیر شورای ملی مقاومت به همراه تعداد دیگری ازستاد عملیاتی اوور ، چندین بار در محله های ایرانی نشین پاریس از جمله “پاریس پانزدهم” و “پاریس ششم” و… به دنبال سوژه های مشخصی بوده تا آنان را با تهدید و تطمیع وادار به همکاری با مجاهدین در این پروژه کثیف نماید.

همچنین از مدت ها پیش ، تعدادی  از مجاهدین بدنبال جمع آوری اطلاعات اعم از محل کار ، سکونت و… آقایان جهانگیر شادانلو ، جواد فیرومند و تعداد دیگری از جداشدگان در پاریس بودند.

افرادی با نام های مستعار “وحید” و”زهرا” که از اعضاء برجسته سازمان مجاهدین در آلمان می باشند، در کمپ های پناهندگی بدنبال افراد جداشده از مجاهدین بودند تا بتواند با تهدید و تطمیع آنان را در مسیر این پروژه قربانی نماید.

“علی پاک” با اطلاعیه منتسب به او “افشای شبکه ماموران اطلاعات آخوندی درکشورهای اروپایی” که اولین بار در سایت های مجاهدین منتشر گردید،قربانی چنین پروژه ای از آلمان بود.

منتشر شده در سایت های مجاهدین، همبستگی ملی و سایر سایت های وابسته؛

http://www.iran.mojahedin.org/pages/detailsNews.aspx?newsid=41519

جمشید مجیدی و اعظم فراهانی(لیلا جزائری)از هلند و انگلستان در ارتباط با ستاد عملیاتی اوور بوده و بدنبال تهدید و تطمیع افراد جداشده از مجاهدین بودند تا رهبری سازمان مجاهدین و خانم رجوی را در رسیدن به هدف تعیین شده یاری دهند.

اما با هوشیاری و همراهی تعدادی از ایرانیان آزاده در اروپا، تمامی توطئه های رهبری مجاهدین شکست خورده و آنان را در برابر مردم و مراجع قانونی اروپا بیش از پیش رسوا نمود.

از توطئه های اجرا شده مجاهدین ،اسناد و مدارک غیر قابل انکاری بدست آمده است که علاوه بر تسلیم به مراجع ذیربط و قانونی، منتشر می شود.این اسناد شامل، نوشتار، صدا ،عکس و فیلم است که در چندین مرحله به معرض نمایش گذاشته می شود.

این اسناد، زبان گویای عملیات های تخریبی و تروریستی  فرماندهی مجاهدین از اوور سوراوواز بر علیه جداشدگان و ایرانیان آزاده و شریف در اروپا است.گامی که بالقوه خطرناک بوده و امنیت شهروندان کشورهای اروپایی بالاخص فرانسه را مورد تهدید قرار می دهد.

در این اسناد،مجاهدین بر خلاف تمامی یاوه سرایی هایی که در چند اطلاعیه و نامه جعل شده قید کرده اند،  از یک طرف  تهدید به  نابودی افراد می کنند و از طرف دیگروعده پول بیشتر می دهند،هم مدرک قانونی و پاسپورت دراروپا حل میکنند و هم پناهندگی و خانه و زندگی!

 

تهدید و تطمیع علیرضا نصراللهی، عضو جدا شده از مجاهدین ساکن پاریس

 

تماس تلفنی بین لندن-اعظم فراهانی و پاریس-علیرضا نصراللهی

 

 

اعظم فراهانی (عضو سازمان مجاهدین-از لندن)الو، علیرضا

علیرضا نصر اللهی (عضو جدا شده از مجاهدین-در پاریس)بله سلام، حال شما خوبه؟

حالت خوبه

مرسی، ممنون

چطوری؟

ای بد نیستیم

ببین علیرضا جان من دفعه آخر که باتو صحبت کردم تو به من گفتی که این حرف هایی که گفته شده برعلیه تو  من نزده ام .تو دختر عمه منی و من بهت قول میدم که از این به بعد هم چیزی نگم.اون حرف ها رو هم من میرم دیلاین میکنم.میگم که کار من نبوده .این که کاری نکردی درست بوده و واقعا هم نگفتی چون من هر روز اخبار رو دنبال میکنم.اون دختره(بتول ابراهیمی-نسرین) اومد یه چیزهایی گفت ولی تو نگفتی .ولی تو هرگز نرفتی چی کنی که من این حرف ها رو علیه لیلا(اعظم فراهانی) نزده بودم.خودت هم بهم گفتی چی؟گفتی خدابنده زده.

ببین علی جان! الان علی پاک اومده این حرف ها رو زده تو هم نمی تونی بگی که اینهام شگرده و بعد از این همه مدت بودن و … تو میدونی و هم من میدونم .بخصوص خود من خوب می دونم که اینها شگرد نیست و عین واقعیته.

حالا.من به تو اینو میگم علیرضا ، الان بهترین موقعیته که تو هم بکنی!

از چی؟

من خودم میام اونجا کمک ات میکنم .تو بیا اینجا پیش خانواده ات .تو اصلا قاطی اینها نشو علیرضا.

ببخشید من از کی بکنم!؟

از جواد فیروزمند بکنی.از این سیستم بکنی.

کدوم سیستم؟منظورت کدوم سیستمه؟

اطلاعات رژیم.وزارت اطلاعات رژیم.

من تو اطلاعات رژیم نیستم.بذار یه چیزی بهت بگم؛ قبل از اینکه بخوای مارکی بهم بچسبانی من تو وزارت اطلاعات رژیم  نیستم.

من می دونم الان ولی باید…،بهم قول داده بودی که کاری نکنی و نکردی!

مگه من کاری کردم؟

اجازه بده حرف ام رو بزنم دلیل اش رو بهت بگم.ببین اسم تو ، عکس تو ، مشخصات تو ، گفته های تو روی سایت های وزارت اطلاعاته.

کدوم سایت ها؟

ورود تو اونجا ثبت شده ولی خروج تو هیچ جا ثبت نشده علیرضا.خروج ات جایی ثبت نشده پسر دائی عزیز!

صبر کن ببینم .”اعظم” بذار یه چیزی ازت سئوال کنم ؛ مگه غیر از اینه که تو 10 ماه گذشته، 8 ماه گذشته مگه من حرفی زدم؟

نه من هم اول این رو بتو گفتم.

مگه من با سیستمی بودم؟

من اول خودم اینو به تو گفتم.

پس چرا داری میگی …؟

گفتم از این موقعیت …ببین ” علی پاک” هم اومده … دارم بهت اینو میگم علیرضا … الان تو برو رو اینترنت.هر روز خیلی اخبارها رو می بینی.عکس و اسم و بودن تو … همه الان بعنوان وزارت اطلاعات می شناسن .برو ایران اینترلینک، برو ایران-سبز، ایران قلم ، تمام سایت های وزارت اطلاعات عکس تو ، حرف های تو مصاحبه های تو و چیزهایی که در مورد من از طرف تو گفته شده همه اینها ضبط شده .پس ورود تو اینجا ضبط شده .اگر تو نیستی یا در نقطه ای در آمدی هیچ جایی ثبت نشده .

ببین بذار سر یه چیزی با هم تفهیم تفاهم کنیم با همدیگه.

باشه

اینقدر نگو رفتی توی وزارت اطلاعات ، ورود ات ضبط شده ، خروج ات ثبت نشده .ببین اینو خواهش میکنم دفعه آخرت باشه که اینو به من میگی.

ببین علیرضا،الان تو عکس ات اونجا هست.اسم ات اونجا هست یا نه؟

من کاری ندارم .من به سیستم شما کاری ندارم ولی من تو وزارت اطلاعات نبودم.باهاشون ارتباط نداشتم.

پس چرا اعلام نمیکنی؟ چرا حرف هایی که علیه من زدی نیومدی بیرونی کنی؟

کدوم ها رو؟

چرا نگفتی که من اینها رو به دختر عمه ام نزدم!؟مگه من کاری بر علیه تو کردم؟من که همیشه مخلص تو و پدر تو  و برادر تو بودم.

ببین بحث خانوادگی جدا.بذار یه چیزی من بهت بگم.ببین بحث خانوادگی ما جدا!ولی سیستم وقتی بر میگرده به سازمان مجاهدین اصلا همه چیز عوض میشه.شما اخلاق تون عوض میشه.رفتارتون عوض میشه….

علیرضا جان !من دارم اینو ازت سئوال میکنم ببین؛تو پسر خیلی باشعوری هستی ،بالغی هستی ،روشنفکر هم هستی .بنابر این کاملا متوجه هستی که من دارم چی میگم؟

اصلا بیا شعر و شعار رو بذاریم کنار.اونچه که واقعیته، آیا اون حرف ها در باره من از دهن توست؟ … حالا تو میگی من نگفتم من هم گفتم که تو نگفتی .

من در مورد شما حرفی نزدم

پس چرا نیومدی دی لاین کنی، هنوز اونجاست!

اگر هم میخواین صدامو ضبط کنین ، ضبط بکنین .

تو داری ضبط میکنی؟

نه تو رو دارم میگم.دارم میگم که ضبط کن برو بگو .

اینجا که برادرت نشسته

میگم ، برو بهشون بگو که علیرضا گفت شخصا …

به کی برم بگم ؟تویی و من … تو نگفتی! من هم میدونم که تو نگفتی ….

من باهاشون چون ارتباط ندارم … یه چیزی بذار واسه همدیگه روشن کنیم .چون باهاشون ارتباط ندارم و اصلا نمی دونم کدومشون کجا هستند؟کی داره چیکار میکنه.کی درگیر چیه ؟… بخاطر این اصلا من رابطه ای باهاشون ندارم . ببین …

نه من چیز دیگه دارم بهت بگم .من دارم بحث دیگه ای باهات میکنم.یا این حرف ها از طرف تو گفته شده یا نشده .تو گفتی من نگفتم.

نه!… من در مورد اینکه … اعظم گفته که ، میخواد بیاد لندن منو بکشه!فلان و …

عین حرف هایی که الان گفته شده رو ببین من بارها به تو گفتم و تو هم اینارو خوندی ؛اون کلاهبرداری کرده ، اینکارارو کرده ، از اتهام نامشروع نمی دونم اخلاقی زده شده به من تا انواع و اقسام…از زبان تو زده شده ! آیا تو اینها رو گفتی یا نگفتی!؟قاعدتا تو نگفتی .چون تو اطلاعی از زندگی من نداری.

ببین من…

قلبا هم من قبول دارم که تو نگفتی .ولی چرا نیامدی بگی که نگفتم!

می دونی چرا؟

جانم!

بخاطر این بوده که من اصلا ارتباطی دیگه باهاشون نداشتم.

نه به اونا نه!

به کی بگم!؟

بیرونی اش چرا نکردی!؟تو میدونی این برای من خیلی سنگین تمام میشه ؟

ببین من به کی بیام  بگم بنظرت؟کجا بیام بگم؟

همونجا می اومدی یه چیزی می نوشتی!همونهایی که اونا نوشتن.یه جوری می نوشتی به خود من می دادی.تو هم برو بگو که اینا دروغه .ببینین من نگفتم!همین برا من کافیه.

ببین هیچ مشکلی نیست که تو از من اینو میخوای.من اصلا حرفی ندارم سر این موضوع خب!

بارکالله … منم اینو می دونستم…

صبر کن یه چیزی بهت بگم.من اصلا کاری ندارم .فقط اینو می دونم که تو این مدت من با مجاهدین کاری نداشتم.نه حرفی بر علیه شون زدم.نه کاری داشتم.دنبال زندگی ام بودم.

اینو قبول دارم.

نه با، … اصلا ندیدم مسعود خدابنده رو … کریم حقی و فلان و …این ها رو اصلا من ندیدم . می دونی چرا من ندیدم؟ چون اصلا درگیر این موضوع نبودم…. تو وزارت اطلاعات هم نبودم! اگر من صحبتی هم کردم و یه انتقاداتی هم اول داشتم … حالا شما میگین وزارت اطلاعاته … نمی دوم بنیاد …

اونا اینجوری بیان اش کردن .خوندی که چطوری نوشته بودند؟

نه من یه چیز دیگه میخوام بهت بگم.دارم یه موضوع دیگه رو واست میگم.

آره

این سایت حالا میخواد وزارت اطلاعات باشه ،بنیاد نمیدونم حقوق بشر باشه ، نمیدونم میخواد کنواسیون باشه ، هر چی که میخواد برا خودش باشه ، من یه انتقاداتی داشتم همون اوایل به سازمان مجاهدین .من انتقادات ام رو بهشون کردم.خب؟

آهان!

بعد تموم شد.خب!؟

بارکالله . حالا هم میتونی انتقاد کنی .اشکالی نداره

نه من انتقاد داشتم به سازمان مجاهدین.دشمن اش که نبودم.

بارکالله

من که از اونجا اومدم بیرون(پادگان اشرف و کمپ) …روزی که اومدم، اولین کاری که کردم زنگ زدم به جمشید که گفتم من کمک میخوام.گفتند ما هیچ کمکی نمی تونیم بهتون بکنیم.اولین نفری که زنگ زدم به سازمان بود که !

سازمان نزدی تو به جمشید و … زدی.

به جمشید و فری مون که خصوصا برگشتن این کلمه رو به من گفتن .گفتن ما میریم تو جلسه این رو مطرح میکنیم و جواب اش رو بهت میدیم.من شب بهشون زنگ زدم گفتم چی شد؟

آره … گفته بودن که برو … آخه اون موقع که بچه ها اصلا کمک می کردن دم در اشرف.بخاطر چی؟ بخاطر اینکه اونجا هم وزارت اطلاعات نشسته بود دنبال دام بود.

خب ، مگه غیر از این بود که …

خیلی ها رو تو دام انداختن…

مگه غیر از این بود که ما از خود سازمان کمک خواستیم !؟

خب، سازمان گفته بود برگرد .. اگه می رفتی اونجا هم پولش رو میگرفتی ، پول سفرت رو میگرفتی و هم کمک ات می کردن.تو نرفتی ،باور نکردی!

ببین اعظم ، من نمی دونم تو چقدر در جریان هستی؟من که تمام خرج و مخارج ام رو …

من کاملا تو جریان بودم.خیلی ها رفتن و کمک هم گرفتن .

من که تمام خرج و مخارج ام رو پدرم و خانواده ام دادن.

معلومه!چون تو نرفتی اونجا….نه چیز دیگه دارم بهت میگم.اینا بعد پیش اومد.بعد از اینکه به فری و جمشید زنگ زدی.

آهان

اجازه بده من اینو میخوام بهت بگم علی جان.من قبول دارم که تو … اینایی که تو میگی من خیلی هاشون قبول دارم.نه، حرف ات درسته!اینم که نکردی و … اینارو هم قبول دارم.ولی اینکه ببین، تو نیامدی بهر حال علیرضا این مطالب هنوز اونجا هست!

من اصلا انتظار ندارم علی جان تو بیایی هوادار سازمان مجاهدین بشی!نه، اصلا!ولی حیف تووه ،که خیلی ها از اسم تو ، از عکس تو ، از حرف هایی که نزدی اصلا ،یا اونهایی که زدی رو چپه وارو جلوه بدن.حیف تووه!ببین حیف دائیمه ،ببین وقتی چپه وارو جلوه بدن اسم و عکس تو، تو وزارت اطلاعات باشه ، اون وقت دیگه ننگ وزارت اطلاعات میخوره… الان برو ببین .برو بگو اونا رو وردارین .من نیستم با شماها.شماها یکسری جانی وزارت اطلاعاتی هستین که زن حامله اعدام میکنین .دیدی “دلارا” رو دیشب،پریشب اعدام کردن دختر 18 ساله رو…

ببین من که خیلی از رژیم خوشم می اومد که می رفتم سمت اش.

خب همین دیگه علیرضا… ببین تو باید الان زاویه بگیری…ببین علی جان!

من اگه از رژیم خوشم می اومد ، اگه نمی دونم هوامو داشتن، اگه فلان و … ببین من که 10 ماه تمام تو این فرانسه … نمیدونم تو پارک خوابیدم ،بدبختی ها شو کشیدم ، بی پولی هاشو کشیدم … ولی تنها کمکی که گرفتم از خانواده ام بود

زنگ زدم به خونه .برام پول بفرستین.بابا… خواهش میکنم… از بابام سئوال کن 2 ماه …

قسمت دوم

 

در یوتیوب: http://www.youtube.com/watch?v=okg3JdhI7Co

 

متن مکالمه

* حروف پر رنگ مشکی – علیرضا نصر اللهی

*حروف کم رنگ مشکی و پر رنگ قرمز – اعظم فراهانی (لیلا جزائری)

 ………………………………………………………………………………….

زنگ زدم به خونه.گفتم برام پول بفرستین.بابا خواهش …

از بابام سئوال کن 2 ماه پیش  3 ماه پیش زنگ زدم گفتم بابا پول ندارم.بابا واسم 200 یورو پول فرستاد.

الان علی وضعیت پناهندگی ات که درسته.پاسپورت هم که داری.

نه من پاس ندارم.

داری که

ندارم

پس چطور وضعیت پناهندگی ات درسته؟

من قبولی گرفتم اینجا

پس کی بهت پاس میدن؟

پاس ام کار داره.حالا کار داره باید دنبالش باشم.

چقدر طول می کشه پاس دادن؟

نمی دونم در حدود 6-7 ماه

خب میشه جلو انداختش!

نه من اصلا مشکل … مشکل قانونی ندارم …

تو پاشو بیا انگلیس … دیگه منتظر چه چیزی هستی!؟…

من نه مشکل قانونی دارم تو فرانسه … من اون روزی هم که رفتم تو چیز صحبت کردم.من رفتم اداره پناهندگی فرانسه صحبت می کردم برگشتم بهشون هم گفتم … برگشت گفت خب شما چرا ؟ … الان موضوع تون چیه؟ موضع ات چیه؟ گفتم بببین من ضد رژیم هستم و به سازمان مجاهدین انتقاد داشتم ولی الان که پیش شما نشستم نه با رژیم کار دارم ، نه با سازمان مجاهدین کاری دارم.

اینو ماده اش کن علی جان! الان بیا اینو ماده کن…. همون کاری که علی پاک کرد رو بکن!

تو میدونی مادرش بهش چی گفته بوده ؟

به کی؟

این خانواده شهیده دیگه….

بله میدونم

گفته بوده که من شیرم رو حلال ات نمیکنم.مادر تو که رفت!زن دایی من با اون سن و سال تو فکر میکنی که هیچ…اگر این رژیم نبود آیا زن دایی من تو این سن و سال سکته می کرد؟تو بدون که اون هم قربانی رژیم بود که مادر… پدر تو میاد جلو سفارت عراق وا می ایسته فریاد می کنه برای اشرف!پس تو اینو ماده کن علیرضا.

خب ببین نگاه کن .حالا یه بحثی این وسط می مونه … ولی از اینکه بخوام بیام این حرف رو بزنم از این طرف بیام این صحبت ها رو دوباره بکنم.من نمی خوام وارد این داستان ها بشم.

علیرضا الان ببین من میگم این علی پاک اومده

علی پاک، یه آدم پولیه اعظم!من می شناسمش

من اسمم لیلاست!

من…قاطی میکنم نمی دونم.

آره .ببین علی پاک اومده .علی پاک همونجوری که … نمی دونم تو چقدر می شناسی … ؟ ما هم شناخت داریم ازش.

پولی باشه!،اشکال نداره!همه آدم های دنیا دنبال پولن!پول می خواد،هیچ اشکال نداره.مردم کار میکنند پول درآرن اصلا زندگی داره رو پول می چرخه…

در بیاره خب ، اصلا کسی کارشون نداره…. ولی از اینکه…

باشه … علی پاک که نیومده از مجاهدین پول بگیره که همچی حرف هایی رو بزنه!؟مگه فکر میکنی به همین راحتی این اومده و در رو براش وا کردن؟ببین !علی پاک بالاخره تو یه نقطه ای به تناقض رسیده …

علی پاک اعظم،لیلا بذا یه چیزی من بهت بگم .با شناختی که من از علی پاک دارم تو کمپ آمریکایی ها بعد شناختی که اینجا ازش دارم ، آدمی نیست که وجدان داشته باشه و بخاطر وجدانش این کارو کرده باشه!من تو کتم این حرف ها نمی ره.ولی کاری هم بهش ندارم.اگر رفته نمی دونم هر کاری کرده،حرف زده برای خودش زده بیاد ثابت کنه؟من که کاریش ندارم.

نه من دارم اینو بهت میگم ؛من میگم تو از این فرصت الان بیا استفاده کن ،تو هم بزن بیرون!

بابا… من…خسته نباشین واقعا ،از کجا بزنم بیرون ،هی میگی بزن بیرون!

ببین تو هم اعلام کن من با اینا نبوده و نیستم !

اینا سوءاستفاده میکنن عکس های من رو گذاشتن اونجا،اسم منو گذاشتن اونجا ،علیه دختر عمه ام حرف میزنن!اینا واقعیت نداره…من هرگز اینار و نگفتم و هرگز هم با اینا نبودم….

ببین به نظر تو از من که تو این مدت راحت شدم و از همه سیستم ها جدا هستم و واسه خودم دارم زندگی میکنم ،مغزم خراب نیست که دوباره بیام برای خودم دردسر درست کنم که .

تو فکر میکنی رژیم ولت میکنه؟

منو ؟منو ول میکنه؟اصلا منو نگرفته که بخواد ول کنه!؟

ببین …خب من حالا اینو بهت میگم .الان این اومده بیرون(علی پاک)،درسته؟

بله

تو… این(علی پاک) اومده خیلی چیزها رو گفته خیلی ها رو به اصطلاح … خیلی اطلاعات رو داده .این اطلاعات رو هم نمی تونیم بگیم که … بالاخره اطلاعات اش درست بوده …به چیز های بین المللی هم داده .به خیلی جاها داده.ببین… ولی اسم تو اونجا نیست!(منظور در اطلاعیه )

کجا باشه؟

خب!…توی لیست ها نیست.تو لیستی که این(علی پاک) داده نیست.

خب برای اینکه اصلا من نبودم تو اون سیستم اش.

بارکالله.پس ببین!تو اگر نبودی …ببین صدامو می شنوی ؟…

نمی دونم یه ذره صدات ضعیف شد.

بذار یه لحظه …من الان صداشو نمی شنوم ….علیرضا؟

صدات چرا پخش میشه؟

ببین برای اینکه اردشیر داره با عمه ات صحبت میکنه .صدا پیچیده من در رو بستم.الان می شنوی؟

آره…رو اسپیکره صدای من؟

صبر کن … الان درست میشه.درسته

آهان آره …درست شد.

داره با مامانم … عمه ات صحبت میکنه.

بببین … اینو میخوام بهت بگم …

عمه اونجاست مگه؟

آره

سلام برسونید

آره…مامان …علیرضا سلام میرسونه…. خیلی سلام میرسونه بهت.

باشه

ببین علیرضا … تو این کارو کن!ببین پسر دائی عزیز ،بهترین کار اینه؛تو اسم و رسم و عکس ات رو نذار اینا سوءاستفاده کنن.انتقاد داری به سازمان ،جای خودش.من که می دونم بچه هایی که اونجا بودن که با هم کار می کردین ،به هم عشق و محبت داشتین … اینا رو همه رو میخوای و دوست داری.امکان نداره که تو یه روزی نسبت به اینا کینه ای داشته باشی.محبت اینا تو دل تو هست.امکان نداره اون افرادی که باهاشون کار کردی باهاشون خاطره داری …

بابا دوستای منن اونا.

بارکالله.

من کاری ندارم تو سازمان مجاهدین هستند.دوست من هستند.

من به مجاهدین هم کاری ندارم.من به سازمان مجاهدین الان کاری  ندارم.اصلا هم من نمیگم علیرضا الان بیا چیکار کن!؟الان بیا …برو هوادار سازمان مجاهدین شو!اینهارو هم نمی گم.از تو یه چیز می خوام!ببین بهترین کار تو این بود که البته بلند می شدی می اومدی اینجا.می اومدی انگلیس زندگی می کردی .گوش کردی؟پیش پدرت ،پیش خانواده ات پیش برادرت.کار پیدا می کردی با اینا زندگی میکردی … اینجا بالاخره فرق داره.اصلا … شبکه این داستان که … جواد فیروزمند و این و اون که تو اصلا نری ،اونا ولت نمی کنن آخه!

آخه … باور کن اصلا رابطه ندارم مهم اینه!من فقط نمی دونم مثلا چه جوریه میشه یه نفر با آدم کار داشته باشه بعد اصلا رابطه هم باهاش نداشته باشه ؟

خب باشه علیرضا .اصلا میگی نداره خب!پس چطوریه که هنوز که هنوزه چیزهای تورو در نمیارن بر نمی دارن؟آخه تو بیا یه چیزی بگو!

ببین اصلا تو با جواد فیروزمند…خودت میگی من با جواد فیروزمند … جواد به من زنگ میزنه ،ارتباط داره .خودت اون دفعه به من گفتی.

مگه میشه آدم با دوست قدیمی خودش که تو کمپ بوده،شبانه روز ….

فیروزمند که وضعیت اش مشخصه علیرضا!

جواد فیروزمند چه وضعیت اش مشخصه ؟ میشه بگی به من؟

وای علیرضا تو دیگه …بچه که نیستی .این که دیگه اصلا نفر وزارت اطلاعاته. نفر کلیدی وزارت اطلاعاته

خب پس اگه ….

تو اینقدر ساده هستی یعنی ؟ یعنی دو ریال پیچیدگی سیاسی کسب نکردی تو این 12 سال 15 سال؟

آخه ببین من باید یه چیزی از جواد فیروزمند  ببینم که بدونم ….

اتفاقا نباید ببینی .اگه ببینی که دیگه تمومه.

ای بابا

داستان همینه .زرنگی و پیچیدگی داستان همینه .تو میدیدی که تموم بود دیگه…. مگه قراره تو ببینی ؟

خب…نه…بالاخره علی پاک رو چه جوری ….

بببین کسی که میاد میگه من رفیق تو ام و بعنوان رفیق تو که نمیاد وزارت اطلاعات اونجا چی کنه که حساسیت های تو رو هم می دونه.

پس چطور به علی پاک یه همچی پیشنهاداتی دادن؟

علیرضا؟

نه !سئوال من رو می تونی جواب بدی؟

 ببین من میام اونجا می بینمت که به همه سئوالات ات جواب بدم!

بله خواهش میکنم تشریف بیارید.

گوش کردی علیرضا… ولی واقعا جایی اینو نگو.

چی رو؟

یعنی به هیچ دوستی ،آشنایی ،رفیقی ،به هیچ کس نگو … که ما داریم میاییم اونجا…

ببین من یه چیزی بهت بگم.من تک و تنها دارم تو فرانسه زندگی میکنم.تک و تنها.

چکار میکنی؟کارهم میکنی؟

نه کار نمیکنم.تک و تنها دارم زندگیمو میکنم.بعد،نه دوستی دارم،نه…

چطوری امورات ات رو میگذرونی؟

بابا مثل اینکه حقوق بهم میدن.

آهان.کفاف ات رو میده؟

چی؟

کفاف زندگی ات رو میده؟

بالاخره خدا رو شکر…بالاخره خدا رو شکر میکنیم.که بد نیست.آره چرا نده!ماهی 500 یورو بهم میدن ،بعد خیلی چیزها هم مجانیه .بعد دیگه کارت مترو ام مجانیه.بعد دیگه … خرج خودم رو در میارم.مشکلی نیست.بیشتر تو فکر زبان هستم و دارم زبان میخونم .بعد اگه زبان رو تو یاد بگیری …

علیرضا باید بیایی اصلا زبان انگلیسی حتما بخونی

4 سال زبان انگلیسی خوندیم تو کمپ آمریکایی ها.

یادم گرفتی؟

ای …مقداری.

نه بیا انگلیسی بخون.

ببین علیرضا.پاسپورت ات رو بگیر گوش کردی؟

بله

پاس ات رو بگیر پاشو بیا اینجا.تو پاسپورت ات رو بگیری اصلا خیلی راحتی .خیلی راحت میشد.

من تو اروپا آزادم.تو شنگن راحت تردد میکنم.مشکلی ندارم.

آخه چیز نداری که … بدون پاس؟

شنگن که پاس نمی خواد.آزادم.

آهان راست میگی.

من فقط واسه کشورهایی پاس میخوام که ویزا بخواد.

آره،آره.

واسه انگلیس ویزا میخواد.و کشورهایی مثل آمریکا و کانادا و دیگه …پاس می خواد.ولی تو شنگن پاس نمی خواد.

قسمت سوم

در یوتیوب: http://www.youtube.com/watch?v=JmT0XTa5fFY 

متن مکالمه

* حروف پر رنگ مشکی – علیرضا نصر اللهی

*حروف کم رنگ مشکی و پر رنگ قرمز – اعظم فراهانی (لیلا جزائری)

 …………………………………………………………………………………..

خب… حالا ببین علی،تو بیا این کارو کن!…

من کی بیام ببینمت؟

شما هر موقع که دوست دارین بیایین.

مثلا سه شنبه بیام؟

سه شنبه این هفته؟تشریف بیارین.

کجایی تو؟… یه جایی همدیگرو ببینیم که نزدیک باشه.وسط…یه کافی شاپی ،چیزی !

نمیدونم .پاریس رو بلدی که .

Excuse me

بله….بذا بگم کجا ببینمت….

شما Gare du Nord  میایین یا Gare de l’est   ؟

Gare du nord

اوکی

آهان راست میگی .مثلا من بیام … بعد اونجا چیز کنیم….که بریم یه جایی بشینیم.

آره … می تونم بیام اونجا ببینمت.میتونم بیام دنبالت.کاری نداره.ساعت ورودت رو بده…. از تونل مانش میایین دیگه.

آره.آره.

اوکی

پس یه کاری میکنیم.تو که تلفن منو داشتی.

والله تلفن ات پاک شده .ندارم نه!

چرا؟…خب بنویس…

صبر کن

قلم داری… آره…

یه لحظه…. من فقط …. خب!… بله…

0044…..7…..9…

ببین فکر کنم ظهر برسم.غروب برسم….ببین بهت قبل از اینکه حرکت کنم زنگ میزنم.

آره تو زنگ بزن ساعت قطار ات رو بهم بده….چه ساعتی میرسی!؟ …بعد…

علیرضا چرا صدا می پیچه تو چیزت؟

صدای من می پیچه؟

نه یک صدایی می پیچه تو تلفن…تو میشنوی؟یه صدایی نمی شنوی؟…

چه صدایی ؟…من چیزی نمی شنوم.

آهان.تلفن ات مال خودته دیگه .یعنی اوکیه؟

آره تلفن خودمه.

خب حالا حواس ات جمع باشه.من… صدات داره می پیچه.احساس میکنم که یکی …

هر چی باشه از سمت خودته.

نه…آخه نبود.یه دفعه شد.

یه دفعه شد؟پس از سمت من نیست.چون من الان تو اطاقمم.تنها هم هستم و دارم با تو صحبت میکنم.

اوکی.ببین ..پس چیز میکنیم.پس من میام می بینمت سه شنبه باشه؟

قبل از اینکه بیایی زنگ بزن.

فقط ببین علی جان.کسی اومد؟

تنها میایی؟

کسی اومد پیش ات؟

پیش من؟

الان گفتی … خیلی خب…این صدا خیلی می پیچه…حالا  من یه ذره …

میگم که تنها میایی؟

آره … شاید … رو هم بیارم.

آره خوبه بیارش .دوتایی بیایین.

دوتامون با هم میاییم.ببین اونوقت فقط یه چیزی بهت بگم علیرضا !… اگر اینا اومدن سراغ ات باید بگی نیومدن من کاری ندارم باهاشون،درست .بهشون گفتم کاری باشما ندارم.ولی ممکنه الان اینا بیان سراغ ات.

الان؟

حالا!…تا سه شنبه که من بیام.

…یعنی سریع خبردار میشن؟

نه…نه اینکه من به تو زنگ زدم.تو که نمیری به اونا بگی که …

من اصلا کاری باهاشون ندارم.

بارکالله …من اینو نمی گم.ولی الان بعد از اینکه این صحبت ها شد و علی پاک این افشاگری ها رو کرده ، اینا الان خیلی هار شده رژیم .

اهههم!

و سراغ خیلی ها میره.تو حواس ات باشه…

امیدوارم سراغ من نیاد…

اگر اومد چیکار میکنی؟

ببین سراغ من که نمیآد .چون من خیلی وقته …

اگر اومدن علی جان چیکار میکنی؟

من…قبلا یک بار در زندگیم اشتباه کردم .دیگه اشتباه نمیکنم.نه اینکه سراغ ام بیان ها.از اینکه میدونن من دنبال زندگیم هستم و هیچ کاری با هیچ کسی هم ندارم .

اهمم.

اگه اومدن تو محکم جلوشون وایستا بگو کارتون ندارم.تا  من بیام ببینمت!

باشه…. خدا حافظ

قسمت چهارم

اعضاء تیم تروریستی مجاهدین؛اعظم فراهانی و جمشید مجیدی تحت تعقیب پلیس 

دو تن از اعضاء تیم های تروریستی سازمان مجاهدین خلق، بنام های اعظم فراهانی (لیلا جزائری) و جمشید مجیدی از انگلستان که در پروژه شیطان سازی بر علیه اعضاء جداشده و ایرانیان آزاده مقیم اروپا شرکت داشتند تحت تعقیب پلیس قرار گرفتند.

این دو تن که تحت امر خانم رجوی وفرماندهی اوورسوراواز قرار دارند ،با تهدید و تطمیع ، قصد داشتند اعضاء جداشده از مجاهدین را با وعده های فریبنده خریداری کرده و در مسیر منافع فرماندهی اوور سوراوواز، از آنان  بر علیه پناهندگان ایرانی و سایر اعضاء  جدا شده از مجاهدین مورد سوء استفاده کثیف قرار دهند.

در اسناد صوتی،تصویری و ویدئویی ارائه شده به مقامات مسئول که انکار آن از طرف رهبری مجاهدین غیر ممکن گردیده ، آنان یک عضو جداشده از مجاهدین بنام علیرضا نصراللهی را در یک ملاقات  حضوری(در پاریس) تحت فشار روحی روانی قرار داده و با ارائه انواع وعده های فریبنده قصد خرید و سوء استفاده از او بر علیه سایر جداشدگان از مجاهدین داشتند.

بر اساس اسناد موجود ، مجاهدین و فرماندهی اوورسوراوواز باید پاسخ دهند که چگونه می توانند برای تطمیع  یک پناهنده در یک کشور اروپایی پاسپورت تهیه کنند؟پناهندگی جلو انداخته و پول سیاه تقدیم نمایند؟چه کسی یا کسانی می توانند به قوانین کشورهای اروپایی پشت کرده و برای افرادی که آنها می خواهند، پناهندگی جلو انداخته و پول سیاه تقدیم نمایند؟

اسناد ویدئویی و صوتی باقیمانده از این ملاقات سری نشان میدهد که اعظم فراهانی قول نابودی و از بین بردن آقای علیرضا نصراللهی را در اروپا می دهد ، فرماندهی اوورسوراوواز و خانم رجوی  باید پاسخ دهند که چگونه می خواستند و با چه ابزاری می توانند یک عضو جداشده از مجاهدین و یک پناهنده را در اروپا نابود کرده و از بین ببرند؟

آنان با اشاره آشکار به پروژه “علی پاک” و سایر پروژه های ناکام  تاکید میکنند که به علی پاک، پول،خانه و زندگی تقدیم کرده و پناهندگی او را مورد تاکید و تضمین قرار داده اند.

خانم رجوی و فرماندهی اوورسوراوواز بایستی به مقامات مسئول پاسخ دهند که چگونه و با چه امکاناتی می توانند قوانین اجتماعی کشورهای اروپایی را دور زده و در خرید و فروش انسان دست داشته باشند!؟قول نابودی مخالفین خود را داده و برای همراهان خود پاسپورت،پناهندگی و پول و زندگی فراهم کنند!؟

همانطور که تا کنون مشاهده کردید، بخش اول این اسناد منتشر شد .تا چند روز دیگر تمامی اسناد و مدارک لازم را که گویای چنین تحرکات تروریستی از طرف فرماندهی  اوورسوراوواز برعلیه اعضاء جداشده و ایرانیان آزاده مقیم اروپا است در دسترس و معرض دید همگانی قرار خواهد گرفت.

فرماندهی اوورسوراوواز در فرانسه قول آدمکشی می دهد!

یکی از اسناد زنده تهدید به مرگ:

اعظم فراهانی عضو تیم تروریستی مجاهدین

علیرضا نصراللهی عضو جداشده از مجاهدین

 و پناهنده سیاسی فرانسه را به مرگ و نابودی تهدید میکند

 

اعظم فراهانی به علیرضا نصراللهی: نابود ات میکنیم! 

جمشید مجیدی و اعظم فراهان در حال تهدید و تطمیع علیرضا نصراللهی در داخل رستوران کوئیک

قسمت پنجم

ملاقات در پاریس

 قسمت اول 

در یو تیوب : http://www.youtube.com/watch?v=p-eQ9re2QXc&feature=channel_page 

متن مکالمه

اعظم فراهانی:  این مطالب فقط به قیمت ضربه خوردن خانواده من تمام شده ….علیرضا، تو در سرژی کتاب پخش کردی …کتابهای سینگلتون …تو میدونی سینگلتون کیه؟

علیرضا نصراللهی: ای کمی ، تا حدودی

اعظم فراهانی:  من با سینگلتون بزرگ شدم.سینگلتون رو من 30 ساله میشناسم.در دادگاه روبروی من قرار گرفت.تو میدونی سینگلتون کجا بوده؟ تارخچه اش رو میدونی؟

علیرضا نصراللهی: نه زیاد نمیدونم .من کتاب اونو پخش نمیکردم.من داشتم کتاب ارتش آزادیبخش رو پخش می کردم.

اعظم فراهانی: (شلوغ می کند) .اونا مال وزارت اطلاعات بوده و …

علیرضا نصراللهی: من منکر نمی شم که نبودم.من بودم …. اسم اش رو شما میذارید وزارت اطلاعات.من بعنوان وزارت اطلاعات نمی شناسم.

اعظم فراهانی:  جواد فیروزمند رو نمیدونی…

علیرضا نصراللهی: نه من جواد فیروزمند رو عضو وزارت اطلاعات نمی دونم….

اعظم فراهانی:  تو میدونی که جواد فیروزمند نفوذی وزارت اطلاعات بوده ،اینا رو خوندی؟ وقتی فرار کرده دم درب سفارت دستگیرش کردن…

علیرضا نصراللهی: خوندم ، خوندم، همه مطالب جواد رو خوندم ، مطالب سازمان رو هم خوندم.

اعظم فراهانی:  تو میدونی که عراقی ها گرفتنش؟

علیرضا نصراللهی: بله می دونم

اعظم فراهانی:  تو میدونی که جلو سفارت گرفتنش؟

علیرضا نصراللهی: جلو سفارت نه!

اعظم فراهانی:  جلو سفارت رژیم !

علیرضا نصراللهی: نه ، نه ، نه

اعظم فراهانی:  دست خط اش رو بیارم ببین…

علیرضا نصراللهی: نه، نه ، نه …نمی خواد اینا رو دربیاری.میدونی چرا؟تو سازمان بودی ؟

اعظم فراهانی:  دست خط اش اینهاش (منظور فراهانی اشاره به سند سازی سازمان مجاهدین بر علیه فیروزمند در بدو ورود به فرانسه است)

علیرضا نصراللهی: بودی یا نبودی؟تو سازمان بودی؟

اعظم فراهانی:  چرا!

علیرضا نصراللهی: منم بودم.یه موقعی من می خواستم از سازمان دربیام.ورقه گذاشتن جلوم.گفتن یا این رو امضاء میکنی یا اصلا نمیذاریم از اینجا پات رو بیرون بذاری.به خود من شخصا…

اعظم فراهانی:  من دیدم .نامه ای که برای سازمان نوشته بودی رو دیدم.که نوشتی احساس شرمندگی میکنی که داری میری.

علیرضا نصراللهی: نه .اصلا.من هیچ نامه ای برای سازمان ننوشتم . ولی یک نکته ،من نوشتم که با شما دشمن نیستم.و الان هم که دارم از اینجا(پادگان اشرف) میرم بیرون، تک تک دوستامو دوست دارم.حتی جواد کاشانی که نمی دونم میشناسی یا نه.جواد کاشانی مسئول مستقیم من بود.”اف.آ” و اینجور چیزها واسم نمی ذاشتن.من با جواد اینجوری بودم.تشکیلاتی بود جواد ولی همیشه بهم میگفت  که ببین علیرضا من یک آدم تشکیلاتی هستم ولی تو با من رفاقت میکنی تو سازمان.و به همین دلیله که میتونم باهات راحت حرف بزنم.ولی من میرم گزارش میکنم.گفتم باشه اشکالی نداره گزارش ات رو برو بکن ولی چون داریم رفاقت میکنیم من همه حرف هام رو باهات میزنم.”اف.آ” و “ام.جدید” و “ام.قدیم” من هیچ رابطه ای باهاشون نداشتم.حتی توی سازمان مجاهدین زمانیکه 2 تا “اف.آ” رو برای ترددات به بیرون از قرارگاه کوبل میکردن می فرستادن من تنهایی با ماشین تردد میکردم.نه اشرف ها.قرارگاه های خودمون رو میگم(قرارگاه های 5 و 6 در شهر العماره عراق) ،خب! مشکلی من نداشتم.مشکل رو خودشون برای من ایجاد کرده بودند.حالا این ها رو بگذریم الان با این چیزها کاری ندارم.

اعظم فراهانی:  تو با شرمندگی اومدی بیرون یا نه؟

علیرضا نصراللهی: نه!میدونی من چه نامه ای نوشتم؟

اعظم فراهانی:  با افتخار اومدی بیرون؟

علیرضا نصراللهی:میدونی من چی نوشتم براشون(برای سازمان مجاهدین)؟

اعظم فراهانی:  با افتخار اومدی بیرون؟

علیرضا نصراللهی: میدونی من چی نوشتم براشون؟… 12ظهر تا 6 بعدازظهر”مهناز شهنازی”،”جواد کاشانی”،”جهانگیر””مسعود” داشتن با من صحبت می کردند.

اعظم فراهانی: که کمک ات کنند نری بیرون

علیرضا نصراللهی: داشتیم با هم صحبت میکردیم.اونا حرف هاشون رو میزدن منم حرف هامو میزدم.اونا می گفتن منم می گفتم. در نتیجه به این نقطه رسیدیم که گفتم آقا من متاسفانه نمی تونم بمونم اینجا تو سازمان.میخوام برم!گفتن آقا باشه.مسئله ای نیست.هر طور که میخوای اشکال نداره ، بیا برو!از اونجا من رو آوردن خروجی .

نامه ای که من براشون(برای سازمان مجاهدین) نوشتم، چون اونقدر فضا برام سنگین شده بود دیگه نمیتونستم بگم بهشون که نمی تونم برم…. دیگه نتونستم بهشون بگم که میخوام برم.

اعظم فراهانی:  چی؟حتما خجالت می کشیدی

علیرضا نصراللهی: دیگه نتونستم بهشون بگم میخوام برم!نه خجالت نمی کشیدم.فضا سنگین بود.اینا چیزهایه که تو قلبمه دارم بهت میگم.

اعظم فراهانی: خب یعنی اینکه تو شرمنده ای و نوشتی که من شرمنده ام …

علیرضا نصراللهی: نه شرمنده نداشتیم.من حرف هام یادمه.گفتم که من به این دلیل نمی تونم در تشکیلات سازمان مجاهدین باشم.نوشتم بدونین که من مشکل دارم و نمی تونم بمونم.میخوام برم و تمام.من دشمن شما نیستم .من دوستامو دوست دارم ولی چیه؟ تو این نقطه دیگه نمی تونم تو سازمان مجاهدین باشم.خب اومدم بیرون.زمانیکه من از اونجا (پادگان اشرف)اومدم بیرون، هیچ مشکلی نداشتم باهاشون.حتی توی “تیف”،پیش آمریکایی ها ، یک عده از سازمان مجاهدین طرفداری می کردن.یک عده رو هم میگفتن طرفدار رژیم اند و عده ای هم بیطرف بودن و زندگی شون رو میکردن،مثل من.من کاری به کار کسی نداشتم.کی میخواد با کی باشه و کی با کی کار کنه.چون هدف ام دنبال زندگی رفتن ام بود.تا زد و من از توی “تیف” اومدم بیرون.بعد از 4 سال!زمانیکه من از اونجا اومدم بیرون زنگ  زدم به شما و گفتم که ببین من از اینجا کمک میخوام.میخوام بیام  اروپا.ایران نمیخوام برگردم.چون اگه میخواستم به ایران برگردم 4 سال پیش درب “تیف” باز بود و راحت میتونستم سوار هواپیما بشم و توی مهرآباد پیاده شم.حتی زمانیکه مادرام فوت کرد به ذهن ام زده بود که برم همچی کاری بکنم.ولی گفتم با رفتن من چیزی درست نمیشه.و نرفتم.زنگ زدم گفتم من کمک میخوام احتیاج به پول هم داشتم.گفتن(منظور جمشید مجیدی است) باشه ما صحبت میکنیم شب.(اگه چیزیش رو دروغ میگم بگین) ،ما صحبت میکنیم شب توی جلسه و جواب اش رو بهت میدیم.شب زنگ زدم ، برگشتن گفتن که تو این جلسه نتیجه گیری اینطوری شده که شما برگردین به قرارگاه (پادگان اشرف) پیش خواهر برادرهاتون(منظور سازمان مجاهدین است) تا اونها بهتون کمک کنن.

اعظم فراهانی:  بله،بله

علیرضا نصراللهی: اگه من میخواستم برگردم قرارگاه ، چرا از توش اومدم بیرون!؟

جمشید مجیدی : اجازه بده من بودم من طرف حساب ام.ببین علیرضا من که نمیخواستم برگردی “اشرف”.من گفتم یک مهمانسرایی (زندان افراد جدایی خواه ) در اشرف هست.

علیرضا نصراللهی: رفتم دیدم .دیدم هستش.

جمشید مجیدی : خب این محل هستش و سال هاست که ساخته شده .چون تو گفتی میخوای بری و مامور های رژیم جلو درب قرارگاه هستند(منظور خانواده هایی بود که از ایران آمده بودند و جلو درب پادگان اشرف تجمع کرده و خواستار آزادی فرزندانشان بودند)

جمشید مجیدی : گفتم خب برو اونجا.درب  اونجا برای همه بازه.اونجا امن ترین جاست.برو اونجا .گفتی اگه برم اونجا آمریکایی ها دیگه من رو راه نمیدن.

علیرضا نصراللهی: نه من زمانی رو میگم که از توی “تیف” اومده بودم بیرون و سلیمانیه بودم.

جمشید مجیدی : تو گفتی اربیل بودی

علیرضا نصراللهی: نه، اربیل اصلا نبودم.

جمشید مجیدی : خب اون موقع که تو به من زنگ زدی ، هر جا که بودی

اعظم فراهانی:  هر جا که بودی، بهت گفته شد که برگرد اشرف !

جمشید مجیدی : چرا؟چون خیلی ها رفتن اشرف و اونجا پول گرفتن …

اعظم فراهانی:  1500 دلار هر نفر گرفتن

علیرضا نصراللهی: بله، میدونم.می شناسم نفراتشون رو.

جمشید مجیدی : ببین علیرضا، پس اینجا هم من خیر ات رو خواستم.و هر چقدر که در توان ات هست اینکارو بکنی…

اعظم فراهانی: ببخشید جواب دائی ات رو گرفتی؟

علیرضا نصراللهی: من یک ملاقاتی با جواد کاشانی درخواست داده بودم.

اعظم فراهانی: جواب دائی ات رو گرفتی؟

علیرضا نصراللهی: بله من جواب اش رو گرفتم

اعظم فراهانی:  (مقداری نامفهوم و شلوغ میکند)

علیرضا نصراللهی: ببین نیگاه کن،یه چیزی من بگم بهت، اینجا سازمان مجاهدین نیست که داری اینطوری با من حرف میزنی .چرا پرخاش میکنی به من!؟

اعظم فراهانی:  آخه تو …ببین…من تا الان موضع تو رو نفهمیدم پسردائی!

علیرضا نصراللهی: موضع من مشخصه.

اعظم فراهانی: اگه مشخصه، مکتوب اش کن برام بده…

علیرضا نصراللهی: چی رو مکتوب اش کنم.

اعظم فراهانی: ببین علیرضا،(یکسری نوشته و عکس روی کاغذ نشان می دهد) اینا چیه؟

علیرضا نصراللهی: من همه اون کاغذ ها رو میدونم چیه.من میدونم چیه.

اعظم فراهانی: اینا چیه؟من نمی ذارم که کتاب وزارت اطلاعات پخش کنی.من کتاب “آن سینگلتون” رو که مثل کف دستم میشناسم .اینا چیه که تو داری پخش میکنی.

علیرضا نصراللهی: منم.مگه من گفتم من نیستم.

اعظم فراهانی: تو توی شبکه وزارت اطلاعات هستی….

علیرضا نصراللهی: نه ! من نیستم توی هیچ شبکه ای.

اعظم فراهانی: (با صدای بلند و پرخاش) اینا کین؟

علیرضا نصراللهی: کدوم شون کین؟

اعظم فراهانی: همشون رو میگم.اینا دوستای تو اند؟

علیرضا نصراللهی: من تو اینجا؟…دوستای من؟..کیا…

اعظم فراهانی:  تو با فیروزمند!،فیروزمند دوست توه؟

علیرضا نصراللهی: جواد! تو کمپ آشنا شده بودم….

اعظم فراهانی: جواد ماموره، جوابگوی سفارت رژیم  در فرانسه است.(شلوغ میکند)

علیرضا نصراللهی: ببین نیگاه کن.بذار من یه چیزی بهت بگم.ببین من پای تلفن هم بهت گفتم.من باید چیزی دیده باشم….

اعظم فراهانی: تو بخون ببین سازمان چی گفته!جواد فیروزمند سرشبکه سفارت رژیم ،وزارت اطلاعات  در فرانسه است.

علیرضا نصراللهی: چه جوری؟ دروغه…چه جوری ثابت میکنی این موضوع رو به من؟…

اعظم فراهانی: گوش بده…گوش بده…دست  خط خودش رو بخون….(منظور سند سازی مجاهدین بر علیه فیروزمند در عراق و پس از دستگیر شدن وی توسط گارد ریاست جمهوری و اطلاعات و امنیت صدام در منزل یکی از دوستان عراقی اش بنام “محمد اسماعیل سعید” است)

علیرضا نصراللهی:  دست خط خودش!، میدونم ، نه!….به غیر از این چی…

اعظم فراهانی: (جیغ می کشد) حالا که داری می بینی؟

علیرضا نصراللهی: غیر از این چه جوری ثابت میکنی که جواد داره با وزارت اطلاعات کار میکنه؟… دروغ میگین

اعظم فراهانی: دروغ!؟؟؟دروغ؟،تو که میگی دولت داره بهم حقوق میده، چقدر بهت میدن؟

علیرضا نصراللهی:  456 یورو

اعظم فراهانی:  پس اجاره خونه ات رو چیکار میکنی؟

علیرضا نصراللهی:  کدوم اجاره خونه؟هنوز من خونه نگرفتم.

اعظم فراهانی:  پس اون خونه چیه؟

علیرضا نصراللهی:  ببین میخوای من بهت ثابت کنم؟…گوش بده…

اعظم فراهانی:  تو که به بابات گفتی جواد واست خونه گرفته!

علیرضا نصراللهی: حالا سر این موضع ات هستی؟هستی؟

اعظم فراهانی: بله!،بله!

علیرضا نصراللهی: من اگه بهت ثابت کنم که توی خونه یکی از دوستام دارم زندگی میکنم

اعظم فراهانی: کی؟ بنویس بده!

علیرضا نصراللهی: صبر کن!الکی چیزی نگو، کی؟کدوم دوست ات،چی!؟دارم باهات صحبت میکنم دیگه.

اعظم فراهانی: خب ،خودت به من گفتی من توی خونه جواد ام!

علیرضا نصراللهی: من همچی حرفی نزدم.

اعظم فراهانی: چرا، گفتی، جواد برام خونه گرفته و …

علیرضا نصراللهی: اصلا، اصلا… من همچی حرفی نزدم بهت…

اعظم فراهانی: به دائی ات گفتی…

علیرضا نصراللهی: حرف تو دهن من نذار…

اعظم فراهانی: به دائی ات گفتی؟

علیرضا نصراللهی: کدوم دائی؟

اعظم فراهانی: خب،ب..ب…ب ،پدرت! به پدرت گفتی!

علیرضا نصراللهی: چی گفتم به پدرم؟

اعظم فراهانی: یعنی  تو میگی که مستقل از … پس اینا چیه؟(اطلاعیه های سازمان مجاهدین را نشان می دهد) عکس هات چیه؟تو سایت … چیکار میکنی؟…اینا چیه؟… اینا چیه؟…انتقاد داشتی به سازمان، اینا چیه؟….

علیرضا نصراللهی: مال همون روزیه که تازه

اعظم فراهانی: همون برنامه وزارت اطلاعات ….

علیرضا نصراللهی: کدوم وزارت اطلاعات؟همه اونها مال وزارت اطلاعات اند؟

اعظم فراهانی: دونه دونه شون!اینا سرشبکه های وزارت اطلاعاته!…

جمشید مجیدی : ببین احسان نراقی لابی وزارت اطلاعاته!…

علیرضا نصراللهی: احسان نراقی که خودش یکی از کسانی هست که حقوق بشر داره کمک میکنه.چه جوری شد که ….؟

اعظم فراهانی: کدوم حقوق بشر!؟؟؟…

*منظور سند سازی مجاهدین بر علیه فیروزمند در عراق و پس از دستگیر شدن وی توسط گارد ریاست جمهوری و اطلاعات و امنیت صدام در منزل یکی از دوستان عراقی اش بنام “محمد اسماعیل سعید” است.

جواد فیروزمند پس از فرار در خروجی بغداد به سمت العماره ، بدلیل درگیر شدن با نیروهای امنیتی با یک خودرو دو کابین تویوتا به همراه  چند قبضه اسلحه و … به بغداد برگشته و پس از رها کردن خودرو و اسلحه و … در خیابانی از منطقه “کراده” به خانه دوست عراقی اش پناه می برد تا از طریق او بتواند با گرفتن قاچاقچی به ترکیه یا اردن و از آنجا به اروپا برود.فیروزمند 3 روز کامل در خانه دوست اش مخفی بوده است.عصر روز سوم فیروزمند با دوستش “محمد اسماعیل سعید” برای درخواست کمک ، با سفارت،فرانسه، سوئیس و کانادا تماس میگیرد ولی آنها پاسخگویی را به چند روز بعد و بازگشت کارشناسان از وکانس موکول میکنند.از آنجا که مسعود رجوی حکم تیر فیروزمند را برای دستگیری اش صادر کرده بود و اکیپ های متشکل از اطلاعات و امنیت صدام حسین، گارد ریاست جمهوری عراق و مجاهدین به دنبال یافتن و دستگیری زنده یا مرده  فیروزمند در بغداد بودند، فیروزمند در عصر روز سوم همراه با دوست اش به سفارت فلسطین در بغداد مراجعه می کند که آنها نیز پاسخ به کمک را به دو روز بعد موکول میکنند.اما همین سفارت خانه با اطلاعات صدام تماس گرفته و موضوع را لو می دهد.افراد گارد ریاست جمهوری و اطلاعات صدام حسین شب سوم به خانه پدری “محمد اسماعیل سعید” هجوم برده و پدرش را تحت شکنجه های وحشیانه قرار می دهند که در نهایت مخفی گاه فیروزمند لو می رود.نیروهای امنیتی صدام حسین ، از طریق خانواده همسر “محمد اسماعیل سعید” همان شب او را دستگیر کرده و با چند میلیون پاداش و شرط آزادی پدرش او را خریداری میکنند.”محمد اسماعیل سعید”به همراه نیروهای امنیتی و بیش از 20 نفر مسلح از افراد گارد ریاست جمهوری در نیمه شب سوم وارد خانه مخفی “محمد اسماعیل سعید” شده و فیروزمند را در داخل آن خانه دستگیر میکنند.نیروهای امنیتی صدام حسین، پس از دستگیری فیروزمند او را  به زندان مخوف “مخابرات”می برند و پس از شکنجه های وحشیانه ، روز بعد او را در دفتر سازمان مجاهدین در بغداد (جلالزاده ) تحویل محسن سیاه کلاه ، مهدی ابریشمچی و مهوش سپهری می دهند و آنان نیز پس از شکنجه های وحشیانه او را با سرو گردن و دست و پای زنجیر شده در یک خودرو لندکروز سفید رنگ مجاهدین  به زندان ستاد مجاهدین در پادگان اشرف منتقل میکنند….

ملاقات در پاریس

 قسمت دوم

در یو تیوب
:http://www.youtube.com/watch?v=tbLD1OLfNgE&feature=channel_page

 * اعظم فراهانی در حال گفتگو با یکی از مسئولین مجاهدین

اعظم فراهانی،جمشید مجیدی و علیرضا نصراللهی

علیرضا نصراللهی:  تو این مدت ، سر همین جریان “سرژی”چند ماه ازش میگذره؟10 ماه پیش. درسته؟

اعظم فراهانی:  نه نوامبر بوده

علیرضا نصراللهی:  چند ماه پیش؟چند ماه؟خداوکیلی چند ماه؟

اعظم فراهانی:  6 ماه پیش.

علیرضا نصراللهی:  بیشتر از 6 ماهه.از اون موقع تا حالا من دنبال زندگی خودم بودم.

اعظم فراهانی:  یعنی من باید بپذیرم که تو دنبال زندگی خودت بودی…

علیرضا نصراللهی:  نه، گوش بده،گوش بده،حرفامو بزنم، گوش بده.من دنبال زندگی خودم بودم ، با هیچکی هم کاری نداشتم.من اون جداشدگانی رو که انتقاد می کنن به سازمان کاری ندارم.دارم سایت هاشون رو میبینم دیگه ،حرف می زنن.دیدی که خودت داری می بینی.میگی من دارم 24 ساعته اخبارو دنبال میکنم.تو این مدت آیا اومدم کلمه ای حرف زدم؟آیا اومدم تو چیزی …

اعظم فراهانی: غیر از کجا؟از سرژی به بعد؟

علیرضا نصراللهی:  از سرژی به بعد.

اعظم فراهانی: آهان…،آزادگان چی بود؟رادیو آزادگان که مصاحبه داشتی

علیرضا نصراللهی:  اون که مال زمان ورودم به فرانسه است.

 اعظم فراهانی: پس چرا اونجا که با من صحبت کردی…

علیرضا نصراللهی: اون مال ورود به فرانسه بود

اعظم فراهانی:  بعد به من نگفتی دیگه از این به بعد کاری بر علیه سازمان مجاهدین نمیکنی؟

علیرضا نصراللهی: اون ورود بود.ما دفعه دوم بود که با هم صحبت کردیم.

اعظم فراهانی:  از نوامبر به بعد بود که ….

علیرضا نصراللهی:  اون دفعه دوم بود که با هم صحبت کردیم.برگشتی گفتی شما به من …در مورد من این حرف ها رو زدی .گفتم بابا من کی گفتم که من اومدم… میخوام برم لندن لیلا جزائری رو بکشم و … نمی دونم…

اعظم فراهانی: گفتم بیا برو نفی کن.چرا نکردی؟

علیرضا نصراللهی:   کدوم رو نفی کنم؟

اعظم فراهانی:  همون حرف هایی که از طرف تو زده شده …

علیرضا نصراللهی: باهاشون کاری نداشتم دیگه.میدونی چرا؟ میدونی چرا؟چون قرار بود کمک ام کنند …

اعظم فراهانی: آهان …

علیرضا نصراللهی: صبر کن!عراق رو دارم میگم.اینجا رو نمیگم.اصلا بحث اینجا نیست.قرار بود کمک کنند این سازمان به اصطلاح بنیاد سحر،حقوق بشر قرار بود بهم کمک کنند بتونم بیام اروپا ، ولی

اعظم فراهانی: قرار بود چی ازت بگیره؟و کجا؟…

علیرضا نصراللهی: هیچی .اصلا من مصاحبه ام رو کرده بودم.اصلا تو این رابطه بحثی ما بین ما نبود.

اعظم فراهانی: کدوم صحبت رو کردی با اونا؟

علیرضا نصراللهی: من مصاحبه ام رو کرده بودم باهاش.گوش بده!

اعظم فراهانی: کیه ؟کی بود؟خب بگو دیگه.

علیرضا نصراللهی: حالا گوش بده.نه نمیخوام بگم.حالا گوش بده.

اعظم فراهانی: پس تو رو تور زده بوده .قبول داری؟

علیرضا نصراللهی: ای بابا.نمیذاره حرف بزنم.

اعظم فراهانی: بفرما.

علیرضا نصراللهی: من میگم ، زمانیکه من پاشدم اومدم اینجا .زمانیکه از اونا کمک خواستم توی یک نقطه ای،دیدم نه بابا یه همچی چیزهایی نیست.اومدم سراغ خانواده ام.همه کمک رو هم از خانواده ام گرفتم.اومدم اروپا .انتقاد داشتم به سازمان مجاهدین.شما میگید وزارت اطلاعات !چرا میگی حقوق بشر؟چون بابا همدرد من بودن خب!

اعظم فراهانی: کی؟بتول ابراهیمی؟نسرین؟

جمشید مجیدی : پس چرا از طرف ات دروغ گفتن؟

علیرضا نصراللهی: چی گفتن؟

جمشید مجیدی : چرا اونجایی که می نویسه ؛علیرضا نصراللهی که از شدت غم و غصه به کشور ترکیه رفت و اونجا به دنبال کار گشت و بعد اسیر تیم های مجاهدین شد که برای او کار پیدا کنند و او را با دروغ به “اشرف” بردند.اون دروغ رو میگه و تو هم اون رو باور کردی؟

علیرضا نصراللهی: ولی نگاه کن .من نمیگم همه حرف ها کلیدیه یا کلیشه ایه یا درسته یا غلط!

جمشید مجیدی : خودت گفتی.

علیرضا نصراللهی: من گفتم ، این نقطه از این حرف ها نزدم.شاید نشستم، من خودم نشستم صحبت کردم ، گفتم آقا جان من بعنوان یک فرد جدا شده سازمان مجاهدین هستم .بعد از این همه سالی که من اون تو بودم.کار کردم.گفتم آقا این انتقادات رو دارم.اینجوری شده.زندگی من از اینجا شروع شد.اینجوری رفتم تو سازمان مجاهدین ،به این شکل وارد اش شدم .توسط کی رفتی؟ توسط دائی ام و دختر عمه ام اینا با سازمان مجاهدین آشنا شدم.این حرف رو زدم .نه اینکه نزده باشم.خب اونا کمک ات کردن؟آره من توسط کمک اونا رفتم سازمان مجاهدین .این داستان از اینجا شروع شد.خب!؟از اینجا شروع شد و بعد هم همون صحبت ها و مجاهدین و ….

جمشید مجیدی : ببین من همین رو میخوام بگم.ببین علیرضا ، تو و من یک انتقاد ا ز تشکیلات داریم.تو انتقادات رو مطرح میکنی …

علیرضا نصراللهی: بله

جمشید مجیدی : اما این انتقاد رو بخاطر رفع ابهامات ام میکنم و بعد چیه؟ جواب اش رو میگیرم.ببین تو اونجاییکه بر می گردی مثلا  اون حرف رو میزنی میگی که … مثلا تو اون قسمتی که نشستی و گوشی تلفن دست اته و با “بی بی سی” …

علیرضا نصراللهی: با ” بی بی سی” داشتم صحبت میکردم.

جمشید مجیدی : می گی که اینها (مجاهدین) خیانتی که به مردم ایران کردند … تو این رو راجع به مجاهدین گفتی.

علیرضا نصراللهی: بله،بله.من این کلمه رو گفتم

جمشید مجیدی : خب باشه اشکالی نداره  در این سطح از صحبت من گفتم اگه قرار باشه بشینیم با هم اگر تو در واقع اشکالی داری ، ابهامی داری ، که به من بگی که مثلا دائی جمشید یا جمشید تو الان وسیله منی .تو به من میگی که ؛ من سرگروه ام .متوجه شدم که با پاسپورت که پاسپورت نداشت از اون منطقه خارج کردن(اشاره به خارج کردن مخفی و غیرقانونی برخی توسط سازمان مجاهدین).پس من چی؟درسته یا نه؟

علیرضا نصراللهی: چی ؟ … نفهمیدم این موضوع که حرف اش رو زدی.

جمشید مجیدی : تو به من گفتی که چرا کسانی دیگر از دوست های من رو از عراق خارج کردن .پس من چی میشم اینجا؟

علیرضا نصراللهی: آره…

جمشید مجیدی : خب منم در جواب بهت گفتم که علیرضا ؛”مژگان پارسایی” کجاست؟”صدیقه حسینی” کجاست؟ ” …

علیرضا نصراللهی: بله اینو من یادم نبود.

جمشید مجیدی : من برگشتم گفتم ؛ اعظم طالقانی” کجاست؟ البته باز بنابر این گفتم که شاید علیرضا ندونه که مجاهدین کسی نیستند که پشت به کسی کنند!چون هنوز که هنوزه ،”مصطفی رجوی ” اونجاست!

علیرضا نصراللهی: یه چیزی بگم در رابطه با این موضوع وسط کلام ات…

اعظم فراهانی: ببخشید.ولی من صحبتی که کردم هنوز جواب اش رو نگفت علیرضا…شما گفته بودین که مجاهدین خیانت کردن به مردم ایران… چرا اینو گفتی؟

علیرضا نصراللهی: میدونی چرا؟میدونی چرا؟ببین ما رفتیم جنگ.زمانیکه آمریکا حمله کرد.پخش شدیم اونجا تو منطقه “جلولا” ، 5 کیلومتری مرز ایران .همه عزم مون رو جزم کرده بودیم که بجنگیم.میدونی از توی ساک “اف آ ” ها چی در اومد؟

جمشید مجیدی : “اف آ”کیه ؟ چیه؟ من نمی دونم!

 علیرضا نصراللهی: “اف آ”* یعنی مسئول 5 نفر .

اعظم فراهانی: ببین ، تو شعارها رو بذار کنار …

علیرضا نصراللهی: شعار نیست.من دیدم!

اعظم فراهانی: تو رفتی به “بی بی سی” اعلام میکنی که مجاهدین به مردم ایران خیانت کردن… یه چیزی “نسرین” شلوغ کرد …

علیرضا نصراللهی: دارم میگم دیگه…قبول نمیکنه کنه!…

اعظم فراهانی🙁 با تمسخر) اون ورداشته ات آورده اروپا!

علیرضا نصراللهی: کی ور داشته آورده اروپا؟ کی ورداشته منو آورده؟ من خودم اومدم….

اعظم فراهانی: این حرف ها چیه؟ من دیدم تو ساک … تو فرهنگ  تک تک کلمات ات ، حرف زدن ات هم مثل گذشته اته…برادر من اجازه بده…

علیرضا نصراللهی: نیگاه کن ، شما نمی تونین به گذشته آدم ها …

اعظم فراهانی: هر چی بهش میگم ،میگه دی لاین میکنم.میگم نزن… تو برامون ناشناخته ای.من فقط چون گفتی من نیستم (با اونا)…

علیرضا نصراللهی: آره نیستم.منم نیستم.

اعظم فراهانی: به جون بچه ام قسم اون روز که گفتم برو …گفتم برو روی اینترنت.بعد که اونا رو با تو دیدم ، “سرژی” رو دیدم و …گفتم مشکوکه…یعنی سر ما هم داره کلاه میذاره.پدر تو داره له میشه زیر این داستان.

علیرضا نصراللهی: پدر من ، من باهاش صحبت کردم.من بهش هم گفتم.همه حقایق رو بهش گفتم.قبلا هم واسش توضیح دادم.همه چی رو هم بهش گفتم.

اعظم فراهانی: پدر تو حقیقت رو از تو قبول میکنه یا از من!؟

علیرضا نصراللهی: از من! آره ، شرط می بندم باهات.شرط می بندم سر این موضوع ، سر زندگیم!

اعظم فراهانی: من الان دعوا نمیکنم باهات.دارم کمک می کنم بهت.

علیرضا نصراللهی: کمک نمیکنی به من .داری باهام دعوا میکنی.

جمشید مجیدی : نه.نه!

علیرضا نصراللهی: دائی کمک نمیکنه، داره دعوا میکنه باهام.

جمشید مجیدی : من میخوام بهت بگم علیرضا، ممکنه تو الان ندونی جواد فیروزند کیه ! ممکنه ندونی …

علیرضا نصراللهی: ببین من اگه بفهمم جواد فیروزمند با وزارت اطلاعات کار میکنه ،حتی اسمش هم نمیارم.اگه بدونم داره با وزارت اطلاعات کار میکنه ، ولی این برای من ثابت نشده ، یعنی من چیزی ندیدم ازش که بخوام … حالا، حالا این ، همین موضوعی که شما دارین میگین.من که دنبال زندگیم بودم.من که داشتم کارم رو میکردم .با کسی هم که کاری نداشتم تو این مدت…

اعظم فراهانی: اونا چی بود که رفتی “سرژی” کتاب پخش کردی؟ تو برا چی رفتی …

علیرضا نصراللهی: کدوم کتاب… ببین من…این موضوعی که دارم میگم ، ببین اگر رفتم کتاب پخش کردم بدلیل این بود که گفتم ، یه سری انتقادات داشتم .من اینجوری فکر کردم خودم رو خالی میکنم سر این موضوعات یه چیزهایی هم از درون خودم کنده میشه ،خب!؟

جمشید مجیدی : بخدا قسم اونقدر این مردم انتقادها رو بر میدارن میان ، تلفن میزنن، ارتباط مستقیم هست زنگ میزنن  …بخدا میلیون ها نفر بیننده داره، میلیون ها نفر حرف میزنن …

علیرضا نصراللهی: بله من دیدم.شما فکر میکنین من نیگاه نمیکنم؟…

جمشید مجیدی : من میدونی علیرضا … درد من چیه ؟ … علیرضا رو دیدنش ، دیدنش نشسته دور اونا … ممکنه برات مهم نباشه، ممکنه بگی دروغ میگن ، راست میگن شایعه است  اما من میخوام به خودت بگم تویی و وجدان خودت .تو علیرضا کسی بودی که  در سالگرد 17 ژوئن اومدی مثل شیر خواهر مریم و برادر رو نگاه کردی … من نامه تو رو به مجاهدین نگاه کردم …

اعظم فراهانی: (تلفن زنگ میزند و اعظم فراهانی به انگلیسی جواب میدهد…”سلام سلام.حال شما ، من متاسفم …”،سپس به طبقه پائین رستوران رفته و پای تلفن به فارسی صحبت میکند.در این مکالمه اعظم فراهانی به مسئول بالاتر خود گزارش می دهد که خیلی سخت جان است و علیرضا تا الان مقاومت کرده و … مسئول پشت خط نیز به او خط و خطوط کار را میدهد که با علیرضا چگونه برخورد کند و چگونه بحث را پیش ببرد و با تهدید و تطمیع  بتواند علیرضا نصراللهی را راضی کرده و از او همانند علی پاک دستنوشته بگیرد- این مکالمه توسط ایرانیان آزاده ضبط شده و در سایر قسمت ها منتشر خواهد شد. عکس اعظم فراهانی در طبقه پائین رستوران مربوط به همین تماس تلفنی است*)

علیرضا نصراللهی: میدونی، میدونی،من اونجوری نبودم .ببینین تو سازمان مجاهدین (در عراق) شما نبودین…

جمشید مجیدی :  الان 30 ساله که با مجاهدین هستم … خیلی قدیمی هستم …

علیرضا نصراللهی: بحث ام این نیست.میدونم، آره .یه چیزی بهت بگم از من گوش کن.بعنوان یه تجربه برای مامان بچه ات…

*FA:

*”اف.آ” : یکی از رده های درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین است که حدودا  از سال 1995 توسط مسعود رجوی  در عراق طرح و ابلاغ شد. یعنی فرمانده عملیاتی یک  یکان نظامی.

این رده بندی بر اساس سابقه افراد تنظیم شده بود و یک فرمانده یکان عملیاتی می بایست بین 20 تا 25 سال سابقه حرفه ای و حضور 24 ساعته در پایگاه ها و قرارگاه های مجاهدین داشته باشد.

یک فرمانده عملیاتی می توانست از یک تا 21 نفر تحت مسئول داشته باشد.هر “یکان نظامی” می توانست حدودا 3 تانک تی 55 روسی،یا چیفتن یا معادل آن …، بعلاوه  3-2 نفر بر زرهی ، 3-1 خودرو مهمات بر،یک خودرو جیپ لندکروز و … داشته باشد.

هر”یکان نظامی” 4 واحد عملیاتی داشت.3 واحد زرهی و یک واحد پشتیبانی.سابقه تشکیلاتی فرماندهان واحد ها می بایست بین 15 تا 20 سال باشد.افراد زیر 15 سال سابقه تشکیلاتی  نیز اعضاء تحت مسئول یک واحد عملیاتی محسوب می شدند.

***

لینک اسناد توطئه سازمان تروریستی مجاهدین خلق بر علیه جداشدگان در پاریس و اروپا

http://www.youtube.com/watch?v=dHd97QB83zY&list=FLnnCgGuWkaKWFmSzhb4P0Qg&index=22&feature=plcp

http://www.youtube.com/watch?v=okg3JdhI7Co&list=FLnnCgGuWkaKWFmSzhb4P0Qg&index=21&feature=plcp

http://www.youtube.com/watch?v=JmT0XTa5fFY&list=FLnnCgGuWkaKWFmSzhb4P0Qg&index=20&feature=plcp

http://www.youtube.com/watch?v=YQK-OW6ZSwE&list=FLnnCgGuWkaKWFmSzhb4P0Qg&index=19&feature=plcp

http://www.youtube.com/watch?v=p-eQ9re2QXc&list=FLnnCgGuWkaKWFmSzhb4P0Qg&index=18&feature=plcp

http://www.youtube.com/watch?v=tbLD1OLfNgE&list=FLnnCgGuWkaKWFmSzhb4P0Qg&index=17&feature=plcp

AriaNews
AriaNewshttps://aria.ariairan.com/
اخبار اجتماعی، فرهنگی، ورزشی، اقتصادی، علمی از سراسر جهان در Aria News | آریا نیوز
آخرین خبرها
اخبار مرتبط